عرفان فرهادی·۳ سال پیشمن و مریم - پنجم: وقت تموم شد ها!وارد لابی دانشکده ریاضی شدند. مهسا با خودش فکر کرد «چه ساختمان قشنگی.» و مریم زیر لب گفت «چه سقف کوتاهی.»
عرفان فرهادی·۳ سال پیشداستان: ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی - ۲جستوجوی نویسنده... «دنبال چه میگردی؟ اون رفته از این شهر!»
عرفان فرهادی·۳ سال پیشمن و مریم - چهارم: بلاک«در دنیا چه چیزی از بلاکشدن توسط صمیمیترین دوستت بدتر است؟»
عرفان فرهادیدرگاهنامهی نیمخط·۴ سال پیشمن و مریم - سوم: سوار اتوبوسیم!مهسا در خواب به خودش میلرزید. با صدای بلندی از جا پرید. پتو را کنار زد. اینجا خانهی خودشان نبود!
عرفان فرهادیدرگاهنامهی نیمخط·۴ سال پیشمن و مریم - دوم: قیچی«کمی به اینور و آنور نگاه کرد. در لابی ساختمان کسی نبود. روسریش را کمی به عقب هل داد.»
عرفان فرهادی·۴ سال پیشنبات - دایی عادلببین مشتی… اینی که من میگم نه یهکلاغ چلکلاغه؛ نه دروغ. آره داش… من دوشنبه ۲۰ اسفند ۹۷ یه دختر رو قاچاقی بردم تو خوابگاه زنجان!
عرفان فرهادی·۴ سال پیشنبات - آلونکی در طرشتبش گفتم «واقعا؟! بابا تو داری دکترای ریاضی میخونی خیر سرت! بعد میای میبریمون پیش رمّال و فالگیر؟!»محل نداد. تو کوچه پسکوچههای تنگ طرش…
عرفان فرهادی·۴ سال پیشداستان: ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی - ۱برای خستههای علاقهمند به نوشتن: خلاصهای از مقدمه و فصل اول کتاب داستان.