شناخت و غلبه بر ترس در دعوای خیابانی

در 2 نکته کوچیک میخواییم بررسی کنیم اثرات ترس در دفاع شخصی و چگونه تسلط داشتن به آن ببینید این اثر روان شناسیه و اثبات هم شده و یا شاید خود شما هم بهش آگاه هستید !!! قدرت ذهنی همیشه غالبه بر قدرت جسمی.. اینکه ذهن تسلیم بشه پس جسم هم تسلیمه (شاه رو بگیری قلعه رو گرفتی) پس قدرت ذهن باید قالب باشه ... در درگیری خیابانی شما باید یک چیزی رو خیلی خوب بلد باشید ، بدن حریف از آهن نیست ...

بدن اون هم عین شماست .. رگ داره عصب داره مفصل داره .. عضله هم داره.. شما هم دارید.. ولی شما اونو خیلی غول تصور میکنید ، اصلا عضلات قوی ای داره... شما تکنیک قوی تری دارید !!! شما یادتون باشه بدن همه ادما مثل همه .. همه عصب دارن ک درد بکشن ، همه مفصل برای قفل دارن.. خب بریم سراغ اینکه شما تا اینجا باید قبول کنید که ترس میتواند تنها عامل شکستتان باشد ، به این متن توجه کنید :


روزی مزرعه داری نزد استاد بروسلی آمد و به او گفت : من در دهکه ی مجاور مزرعه ای بزرگ دارم به تازگی عده ای اوباش بعضی شب ها به سراغ انبار مزرعه ی من می آیند و هرچه می خواهند می برند. من و فرزندانم و کارگران مزرعه حریف آنها نمیشویم. در صورت امکان سه نفر از رزمی کاران دهکده را نزد ما بفرستید تا از ما دفاع کنند.

استاد گفت: در حال حاضر یک مبارز معمولی بیشتر در مدرسه نیست. اما می توانی به مدرسه ی رزمی دهکده بروی و سه رزمی کار حرفه ای انتخاب کنی و همراه این شاگرد معمولی به مزرعه ی خودت ببری. موقع خداحافظی استاد به مزرعه دار گفت: نفر چهارم که شاگرد مدرسه است یک رزمی کار معمولی و تازه کار هست بهتر است او را در درگیری دخالت ندهید .

یک هفته بعد مزرعه دار خوشحال و خندان به همراه چهار رزمی کار به مدرسه برگشت و گفت : آن سه رزمی کار حرفه ای را کنار کشیدم و برایشان در وصف هیبت و خشونت و وحشی گری اوباشان به تفصیل صحبت کردم. به نفر چهارم که شاگرد شما بود کاری نداشتم چون خودتان گفتید مبارزی معمولی است و بهتر است در جریان اتفاقات نباشد . اما در کمال حیرت شبانگاه وقتی اوباشان حمله کردند آن سه مبارز حرفه ای در ابتدا از ترس بر جای خود میخکوب شدند و نفر چهارم که می گفتید

مبارزی معمولی است به تنهایی و با شجاعت همه را زخمی کرد و فراری داد . شب دوم دوباره اوباشان با تعداد بیشتری به مزرعه حمله کردند. رزمی کاران حرفه ای را کنار کشیدند و به آنها گفتند که حمله ی جدید وحشیانه تر و خشن تر است و یک مبارزه ی واقعی است . اما با کمال تاسف دوباره آنها موقع دیدن اوباشان از ترس هول کردند و در جای خود بی حرکت باقی ماندند و این مبارز معمولی شما با شجاعت اوباشان را با خفّت وادار به فرار کرد .

شب سوم دیگر از دست رزمی کاران ترسو خسته شدم شاگرد شما را به تنهایی کناری کشیدم و به او حقیقت را در مورد وحشی گری و خشونت اوباشان گفتم و از او خواستم که در شب آخر مراقب ما باشد و با ما بجنگد. آن شب اوباشان که حمله کردند شاگرد شما برای مدتی از ترس سر جایش میخکوب شد و هیچ واکنشی نشان نداد اما وقتی خودم و فرزندان و کارگرانم به اوباشان حمله کردیم او و بقیه ی رزمی کاران هم وارد میدان شدند . و برای همیشه اوباشان را تارو مار کردیم .بعد از آن دیگر کسی مزاحم ما نشد . و به همین خاطر مبارزان را به دهکده ی شما برگرداندم.

مزرعه دار موقع خداحافظی پرسید: پرسشی که برایم پیش آمده این بود که چرا دو شب اول رزمی کاران حرفه ای ترسیدن اما شاگرد معمولی شما نترسید اما شب آخر که همه با هم مصمم به حمله بودیم شاگرد شما ترسید و برای مدتی خود را کنار کشید؟ و برعکس رزمی کاران حرفه ای شب اخر مردانه جنگیدند ؟ استاد با لبخند گفت: مقصر ترس آنها خود تو بودی که قبل از مبارزه با وصف وحشی گری و خشونت اوباشان آنها را ترسناک و غیر قابل شکست توصیف میکردی. دو شب اول چون با شاگرد مدرسه کاری نداشتی هیچ برداشتی از میزان وحشی گری و قدرت متجاوزان نداشت و برای همین با تمام قوا و شجاعانه جنگید و آنها را شکست داد

اما شب آخر چون وصف خشونت و قدرت آنها را زبان تو که به ظاهر مطلع بودی شنید ترس به جانش افتاد و چند دقیقه ی آغاز نبرد وارد میدان نشد . به خاطر داشته باش همیشه قبل از مبارزه ی دشمن را شکست دادنی و خوار نشان دهی و قدرت حریف را با قصه پردازی و داستان سرایی از آنچه واقعاٌ هست بیشتر جلوه ندهی.

وقتی در وصف وحشی گری و خشونت دشمن داستان می بافی باید بدانی که تاثیر آن روی مبارزان خودت به صورت ترس و دلهره ظاهر می شود و تو با این قصه گویی در حقیقت نقش نفوذی دشمن را داشتی و بیشتر به دشمن خدمت می کردی تا به یاران خودت !  این است تاثیر ترس !!!  قوی باشید و نه خود و نه حریف خود را دست کم بگیرید !!!

باور هم قدرتی مثل تصویر ذهنی دارد.در فایل ضمیمه استادی را میبینید که میخواهد به شاگردش بیاموزد تو میتوانی این تخته چوب را بشکنی.. تخته چوب مقاومتی پایین تر از سطح قدرت شاگرد دارد و شاگرد با قوای جسمانیش میتواند بشکند ولی دلیل نشکستن آن توسط شاگرد کوچولو ممکن است ترس از اسیب به پاهایش باشد یا هرچه ولی استاد با کمک شاگردان یک صدا به او اعتماد به نفس میدهند که او حتی بر گریه خود نیز غلبه کرده و با چند ضربه دیگر تخته را میشکند... این کار این باور را در او ایجاد میکند که تو میتوانی !!!

در 90 درصد اوقات همه چیز با قدرت باور حل میشوند و اگر فرد این قدرت را داشته باشد میتواند پیروز باشد حتی در درگیری های خیابانی ..اگر از زور خود مطمئن باشید و به تکنیک های دفاع شخصی خود اعتماد داشته باشید و باور داشته باشید که هر چند نفر را با هر جسه ای را میتوانم بزنم ، قدم بزرگی را در دفاع از خود برداشته اید... برای ساخت این نوع باور هم کافیست تکنیک های خود را تکرار و تمرین کنید و روی قوای جسمانی خود کار کنید و در باشگاه یا محل کار با برخی دیگر این سناریو هارو تمرین کنید تا ترستان بریزد(تجربه چند دعوا کوچیک هم بد نیست ، نرید دعوا کنید. نه .. اگر دارید بهتره ! و میتونید با دیدن فیلم در این زمینه خودتون را اماده سناریو های اینچنینی کنید) تمرینات غلبه بر ترس را در مطالب آتی خواهم گذاشت و برای حسن ختام توجه شمارا به جمله استاد بزرگ اویاما موسس کیوکوشین جلب میکنم: