چگونه حواس پنجگانه را در هنرهای رزمی تقویت کنیم؟

حواس پنجگانه چگونه در هنرهای رزمی تقویت می شود؟ در این مقاله میخوایم به بررسی تقویت حواس پنجگانه در ورزش های رزمی بپردازیم و اینکه چطوری باید قوی کرد! همه شما فیلم هایی رو دیدید که کسی با چشم بسته مبارزه میکنه و میبره ، ولی همتون متعجب میگید با چشم باز نمیشه چطوری با چشم بسته میشه ! البته از حق نگذریم اینطوریام نیست که با چشم بسته دقیق بدونه طرف الان لگد میزنه یا طرف دقیقا مشت میزنه دقیقا کجا میزنه و ... ! تقریبیه ! ولی خب مهارت فوقققققق العــــــااااااااده بالایی میخواد! یعنی اگر تو توی مبارزه استااااااد باشی، یعنی بترکونی ! و حریفتم کامل بشناسی میتونی با چشم بسته بزنیش چون لزومش شناخت شگرد حریفه و استفاده از 4 حواست دیگت ! اول از همه اینکه انسان بیشتر روی حس بیناییش متمرکزه ، اکثرا حس بینایی انسان ها کمک کارشونه برای کار های رزومرشون و حالا هرکاری میخوان بکنن و اگر چشماشونو ازشون بگیرید کلا بی فایده میشن !


روشن کردن بقیه حواس با خاموش کردن حس بینایی :

حالا ، در ورزش های رزمی تقریبا قدیمی ما یه قاعده ای داریم که میگه یک مبارز نباید به یک حسش بیشتر از بقیه اعتماد کنه ، واسه اینکه این قاعده اجرا بشه به رزمی کار هایی که مهارت مناسب رو دارن ، یعنی مثلا از لحاظ قدرت بدنی و مهارت خیلی سطحشون بالاعه ، میگن بیا و شروع کن یکی از حواستو که بیشتر از همه ازش استفاده میکنی رو از خودت بگیر و یک سال بدون اون زندگی کن ! البته اینطوریم نیست که از روز اول تا 365 روز بعد کور باشه ها ، نه !!

روال اینطوریه که هفته اول یه مدت کوتاه چشم هاش بسته میشه ، هفته دوم بیشتر ، هفته سوم تقریبا چشمش بستس ولی هرزاگاهی خستگی میگیره و سرک میکشه و بعد دیگه کم کم باید عادت کنه به چشم بسته ، یعنی مثلا باید 1 ماه که میشه 30 روز با چشمای بسته شروع به کار کردن و تمرین کردن و زندگی کردن کنه که یادبگیره ، البته ناگفته نماند که بعد 30 روز باید هر ازگاهی چشماشو باز کنه که اسیب نبینه و دیگه کلا دیدنو فراموش نکنه ولی در کل روال اینطوریه که اروم اروم شروع میشه تا مدت های یک ماهه و هر یک ماه تقریبا یک روز باید چشم باز باشه ، حالاااا

این چشم در این 1 ماه که بسته میمونه ، یعنی وظیفشو انجام نمیده ، یعنی شما اگر قبلا راه میرفتی و با چشمات در و دیوارو میدیدی الان نمیبینی و با سر میخوری تو درو دیوار ! وقتی چشمات به کمکت نیان این 4 تا حواس دیگته که میاد کمکت ، مثلا پاهات حس میکنن الان که من از بلندی رفتم بالا نزدیکای اون دیواره ام ، یا گوشات حس میکنن هروقت راه میری و میرسی به اون نقطه که کاشی شکسته داره و صدا میده یعنی نزدیک شدی به در یا مثلا بویایی میگه هروقت بوی در نم ناک چوبی رو حس کردی همونجا وایسا ، و شونه خالی کردن بینایی باعث میشه بقیه حواسا شروع به کار کنن و 4 تایی جای اون یکیو پُر کنن !

واسه تقویت بینایی میگن شما باید در محیط های تاریک هم یه مدت زندگی کنید که مردمک چشمتون عادت کنه و تو تاریکی خیلی خوب ببینید ، وقتی شما زیاد توی نور زیاد کار میکنید چشماتون به نور کم عادت میکنه و تو نور کم به سختی اجسام قابل دیدنه براتون ، واسه همین میگن تو نور کم و شب هم تلاش به دیدن بکنید که چشماتون امادگی داشته باشه ! (البته زیاد سندیت نداره ولی من شنیدم اینو)این از حس بینایی ، پس اگر شما تا دیروز با حس بیناییتون مواظب بودید وقتی دارید راه میرید کسی بهتون نزنه ، الان مجبورید با گوشتون صدای پاهارو بشنوید و مواظب باشید !

تقویت حس شنوایی و بقیه حواس با خاموش کردن حس شنوایی :

اول اینکه شما پنبه بزارید در گوشتون و کلا کاری کنید گوش کیپ بشه که یکم سخته و در قدیم این روش ها نبوده ولی طبق تحقیقاتی که روی افراد ناشنوا شده این مسئله ثابت شده که افراد ناشنوا بشدت تیز بین هستن و هر حرکتی رو سریع متوجه میشن ، وقتی گوش های شما هیچی نشنوه مجبورید از حواس دیگه مثل بینایی استفاده کنید ، و اینکه با استفاده از اون بینایی میتونید اتفاقات اطراف رو متوجه بشید ، مثلا شما وقتی با گوشتون صدای پا رو میشنوید ، حالا فرض کنید از گوشتون نمیخواید استفاده کنید و بجاش از چشماتون میخواید استفاده کنید ، طبیعتا به سایه بیشتر حساس میشید ، به حرکت در خیلی حساس میشید ، به ویبره ای که روی زمین حس میکنید خیلی حساس میشید ، و اینطوریه که گوش شما خیلی تقویت میشه!

دوم وقتی گوش های شما مدام یه صدایی رو بشنوه یا مدام سکوت رو بشنوه به صدای دیگه ای حساس میشه ،  مثلا دیدید جنگل بانا توی فیلما وقتی یه مهاجمی چیزی میاد سریع مطلع میشن ؟ یا وقتی خیلی سکوت باشه تا یه پشه ای 10 متری شما پرواز میکنه شما متوجه میشید ؟ در قدیم واسه اینکه این هنرو پرورش بدن ، مبارزا دوتا کار میکردن ، یکی میرفتن داخل یه محیط ساکت ، و مجبور بودن چندین روز اونجا زندگی کنن و وظیفشون فقط این بود که به صداهای اطراف فک کنن و با صدا بفهمن چی شده ، کی داره براشون غذا میاره یا اونجا چه اتفاقی داره میفته ، حتی وقتی خیلی زیاد گوش میکردن از صدای قدم زدن یکی میفهمیدن کیه ، من وقتی بابام از سر کار میاد و درو باز میکنه دقیقا میفهمم خودشه ولی وقتی مامانم یا شخص دیگه ای میاد ، در که باز میشه صداش متفاوته ! یا مثلا شما وقتی دارید لیوان یا پارچ آبو پر میکنید وقتی آب کمی تو ظرف ریخته میشه صدای زیادی داره ولی وقتی به مرور پُر میشه صداش کم میشه ؟ و اینا در صورتی قابل درکه که شما مدت زیادی به اون صدا گوش داده باشید ! پس میرفتن داخل یه اتاقی و در سکوت فقط گوش میدادن ، به صدای وز وز حشرات ، اواز پرنده ها ، صدای پاها و صدای حرف ها و لباسا ، صدای شکستن ظرفا ، صدای افتادن اجسام و.... البته میتونید توی صدای معمولی محیط هم گوش بدید ولی سکوت تاثیرش بیشتره!

و از اونور هم میگفتن میری داخل یه مکانی که تُن صدای یکنواختی داشته باشه مثل آبشار ! یا مثل جنگل ! اگر شما به این مکان ها رفته باشید ، هر روز صبح صدای پرنده ها رو میشنوید یا صدای آب ابشار رو میشنوید ، وقتی به این صداها به مدت زیادی عادت کنید اگر صدای پایی بیاد یا صدای حرف زدنی بیاد چون بهش عادت ندارید سریع ذهنتون واکنش نشون میده ، مثلا به جنگو ها میگفتن برید داخل جنگل و زندگی کنید ، بعد توی یک ماه که ایناد داخل جنگل بودن ، اینا یه تایم تصادفی بهشون حمله میکردن ، و اونام به صداهای اطراف عادت داشتن وقتی این صداهای ناشناسو میشنیدن میفهمن بله یه نفری هست و سریع اماده میشدن یا حمله ور میشدن یا مکانو خالی میکردن و میرفتن از پشت حمله کنن !


تقویت تمرکز و روشن کردن حس ششم :

، حالا واسه ی تمرکز بیشتر نینجاها میامدن توی یه مکان خلوت (معمولا همون خونه خودشون ک بهشون میگفتن مینکا) و یه شمع روشن میکردن که شروع کنن به تمرکز کردن ، تمرکزی که میکردن اینطوری بود که وقتی شما شمع رو روشن کنی ، یه مدت طول میکشه که آب بشه و اون مدت میشه مدت زمان تمرین شما ! شمع از قدیم به عنوان سمبل مدیتیشن بوده ، وقتی شما به شعله شمع نگاه میکنید خیلی تلاش میکنید که روی شعله تمرکز کنید و سعی میکنید حواستون پرت نشه ، و اگرم پرت شد سریع میتونید متوجه این موضوع بشید و میفهمید که شعله شمع رو من به واضحی نمیبینم و بجاش رفتم تو فکر و دارم به خیالات و چیزای دیگه فکر میکنم بجای تمرکز روی شمع، پس دوباره از نو شروع به تمرکز کردن روی شعله شمع بکنید تا وقتی که مغزتون این قدرت رو بعد چندین بار حواس پرتی بتونه پیدا کنه که روی یک نقطه تمرکز کنه (اصطلاحا قفل کنه) و حواستون از روی اون پرت نشه ، اونم نه ارادی ، بدون اراده و تلاش باید باشه این حرکت ، یعنی به اول که شما شمع رو گذاشتید و دارید روش تمرکز میکنید ، ممکنه چندین بار به خودتون بیایید و ببینید عه من که همش داشتم به این مسئله یا به اون فرد فکر میکردم و دوباره ذهنتون برگرده به شمع ، بعد مدت ها حواس پرتی و حواس جمعــی ! بالاخره به نقطه ای میرسید که بدون تلاش برای جمع کردن حواس مغزتون میتونه روی یه شعی قفل کنه و حواستون از اون پرت نشه ! حالا وقتی به این مرحله رسیدید مرحله بعد سخت تر میشه و میشه بستن چشم و تمرکز روی شمعی که جلوتون روشنه ، ولی اینبار شمع رو نباید ببینید ، باید چشماتونو ببندید و سعی کنید نور شمع رو با چشمان بسته ببینید و وقتی چشماتون بستس اون نور رو متوجه بشید و روش تمرکز کنید ، این مرحله خیلی سخته چون دوباره باید مواظب حواستون باشید که پرت نشه ، و بعد اگر تو این مرحله بسیار تلاش کنید و خیلی موفق بشید ، حس شیشمتون تقریبا بیدار شده و میتونید اینبار با ذهنتون یک نوری رو حس کنید بدون اینکه اون نورو با چشم باز ببینید یا حتی با چشم بسته ببینید ، اون نور ، نوریه که دارید با حس شیشم و تمرکز فوق زیادتون حس میکنید ، و این مرحله با چندین سال تمرکز بدست میاد :) !

بقیه حواس :

واسه حس لامسه ما زیاد چیز نداریم ولی لمس کردن اجسام دورو ور برای درک بیشتر دیدید افرادی که کور هستند با عصا میزنن به زمین که اگر عصا رفت پایین یا به جایی نخورد بفهمن اونجا چاهه و نرن اون تو؟ توی رزمیم مثل کور ها ما میگیم باید موقعی که دید کافی نداری دستاتو کامل باز کنی و با سرعت اروم دور و اطرافت بچرخونی و اگر به جایی خورد بفهمی که بله اون جا نباید بری و فاصلتو با اونجا حفظ میکنی ، یا مثلا پاهات باید وقتی چیزیو حس نکردن بفهمی اونجا چیزی نیست و ممکنه بخوری زمین ، مثلا در قدیم که نینجاها روی دیوار در تاریکی شب میخواستن راه برن ، قدم هاشونو طوری برمیداشتن که اروم باشه و وزن همیشه روی پای عقبی بود و با پای جلو همیشه جلوترشونو میسنجدین ، مثلا اگر پای جلو رو میزاشتن زمین و خالی بود یا تیغ بود میفهمیدن نباید پاشونو اونجا بزارن و بخاطر انداختن وزن روی پای عقب میتونستن سریع به عقب برگردن ، بعد با دست یا سلاحشو  اون دور و اطراف رو بررسی میکردن مثل همین دستی که بهتون گفتم ، و اگر چیزی بود برطرفش میکردن ولی در کل حس لامسه اینطوری بود حس کنی الان زیر پات سنگه یا شنه یا چوبه ،در این حوزه ها حس لامسه بیشتر صادقه ولی در قدیم چون با پای برهنه خیلی کار میکردن کف پا پینه میبسته و سفت میشده و کمتر چیزیو حس میکردن و بیشتر میگفتن کف پا باید طوری باشه که چیزی حس نکنه ، یعنی اتیش یا تیغ رفت روش حس نکنه ( راه رفتن رو اتیش و ..) و این مورد اصلا صادق نبوده جز چیز های واضح !

واسه حس بویایی و چشایی ما زیاد چیز به خصوصی نداریم که بگیم بله فلانه ! معمولا اگر چند بار در معرض یه بو باشین خود به خود مغزتون اون رو به یه چیزی ربط میده و وصل میکنه و سر همین مثلا شما بوی خاک ، در نمناک یا آتیش رو هرگز فراموش نمیکنید ،  واسه چشایی هم ما کلا چیزی نداریم  ! :)

پ.ن : اگر خواستید روی خودتون این متد هارو پیاده کنید پیشنهاد میکنم خیلی مراقب باشید ! چون تو قدیم تخته سنگو چوب و دیوار بود الان چاقو تو آشپزخونه هست گاز هست تیزی هست و ممکنه خیلی اسیب ببینید ! و همچنین باید افرادی دوروبرتون باشن که علاوه بر مواظب بودن کمکتونم بکنن !



برمیگردیم به اول مقاله ، مبارزه با چشم بسته لازمش اینه که اول شما خیلی به مبارزه معمولی و سلاح مسلط باشید و هم تمرینیاتونو بشناسید (از صدای پا، فریاد ، صدای سلاح و ...) و بعد از تمرین در سال های زیاد حس ششمتون هم تقریبا به کار بیفته که بتونید مبارزه کنیید ( لازمش اینه که از حس بینایی که بیشتر از همه بهش اعتماد دارید شروع کرده باشید بعد حس شنوایی که بیشترین اعتمادو بعد بینایی دارید ، بعد اینکه این دوتارو به نوبت حذف کردید و بقیه رو تقویت کردید میتونید شروع به مبارزه کنید !) ، و نکته آخرم اینه که اگر شما روی مبارزه با چشمان بسته کار کنید و بعد با چشم بسته هم خیلی تمرین کنید و استاد بشید ، با چشم باز هیچکییییی حریفتون نمیشه (چون که 100 آمد 90 هم پیش ماست)

امید موارم مورد استفادتون واقع شده باشه اگر سوالی چیزی بود حتما بپرسید