افتان و خیزان چون سینمای ایران! نگاهی به برخی چالش‌های کلان در صنعت سینمای ایران

با نگاهی به دهه‌های اخیر خواهیم فهمید که صنعت سینمایی ایران روزهای خوش و ناخوش فراوانی را پشت‌سر گذاشته است. با این حال، به نظر نمی‌رسد در کشور ما توجه کافی و هدفمندی از منظر حکمرانی به این حوزه شده باشد. شاهد این مدعا آن است که از یک‌سو علی‌رغم شکوفایی صنایع خلاق، به‌ویژه صنعت سینما در قارۀ آسیا و کشورهایی چون کره جنوبی و ترکیه، شاهد چنین روندی در ایران نیستیم. از سوی دیگر، صنعتی که قرار بود از طلایه‌داران هنر و فرهنگ در کشور باشد و آن را در عرصه‌های بین‌المللی نمایندگی کند، حتی به چنین هدفی خیلی نزدیک هم نشد. در اوایل انقلاب با شدت و حدت آرمان‌گرایی آن روزها، هدف اصلی سینما تغییر ذائقۀ مخاطبان از فیلم‌هایی به‌سبک «فیلم‌فارسی» (فیلم‌های سینمای عامه‌پسند با مؤلفه‌هایی همچون داستان‌پردازی عجولانه، قهرمان‌سازی اغراق‌آمیز، توجه ناکافی به روابط علت‌ومعلولی، عشق‌های غیرواقعی و...) به فیلم‌های فاخر شد؛ اما در عمل پس از چند دهه، همچنان سینمای ایران از این مؤلفه‌ها رنج می‌برد. به‌علاوه، در عرصه‌های بین‌المللی نیز، در کنار وجود برخی نگاه‌های سیاسی به فیلم‌های ایرانی، افتخارات پراکندۀ به‌دست‌آمده نشانی از نبود برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری درست برای حفظ و ثبات این روندهای موفقیت‌آمیز بوده است.


این چالش‌‌ها علل متعددی داشته و با مسائل و مباحث گوناگونی در کشور گره خورده است و تشریح این کلاف درهم‌تنیده، کاری بسیار دشوار و بس ناشدنی به نظر می‌رسد. با این حال، نوشتار حاضر به‌دنبال شناسایی برخی از این چالش‌ها از منظر حکمرانی است. بدیهی است که در چنین نوشتار کوتاهی نمی‌توان مسئله‌ای با چنین ابعاد و ویژگی‌هایی را به‌طور دقیق تشریح و حل کرد و به‌ناچار فقط برخی از چالش‌ها برشمرده می‌شود. این نوشتار تنها تنلگری برای توجه کارشناسانه به این صنعت در باطن مهجور است.

الف. سیاست‌زدگی ساختاری

سینما یا دست‌کم بخشی از آن، همچون دیگر صنایع کشور بدل به زمینی برای درگیری‌ها و جدال‌های سیاسی شده است. ساختارها و بنیان‌های اصلی این صنعت به‌گونه‌ای پایه‌ریزی شده است که با هرگونه تغییر چینش سیاسی کشور، دستخوش دگرگونی‌های بسیار و در بعضی موارد متضاد می‌شود. در اینجا به دو معضل عمدۀ ناشی از سیاست‌زدگی در این حیطه اشاره خواهیم کرد.

1. تغییر مداوم و نبود فرصت کافی برای انطباق‌پذیری:

در حالی که ثبات سیاست‌ها به سینماگران و مخاطبان «فرصت انطباق‌پذیری» می‌دهد، دگرگونی‌های بزرگ موجود، جز آشفتگی و سردرگمی چیزی به همراه ندارد. به‌عبارت دیگر، تحول مداوم رویکردها و سیاست‌ها، راه را بر «انسجام» گرفته و بسیاری از اجزای آن نمی‌توانند خود را با آن وفق دهند. بدین شکل، این صنعت چندپاره شده و هر بخش آن به‌شیوه‌ای که با آن مأنوس است، پیش می‌رود. اتفاق یادشده چیزی فراتر از مفهوم ژورنالیستی «مافیای سینما» است؛ چراکه این امر نتیجۀ طبیعی اتخاذ رویکردهای سیاستی متزاحم در فواصل زمانی کوتاه است و لزوماً از دست‌های پشت‌پرده خبری نیست. حتی یکی از علل ایجاد موقعیت «مافیاسازی» را می‌توان وجود چنین ساختارهای سیاست‌زده‌ای دانست. ازاین‌رو، تغییرات بسیار رویکردهای کلان در هر دوره، تحرک و پویایی را سلب کرده و امکان رشد عمیق را به این صنعت نخواهد داد.

2. نگاه ایدئولوژی‌محور صرف و کاهش ابتکارعمل:

نگاه‌های ایدئولوژی‌زدۀ مدیران، تا حدودی راه را برای بروز نبوغ و ابداع بسته است. از یک‌سو، دیکتۀ موضوعات و سوژه‌ها (به‌عنوان مثال در سرفصل‌های جشنواره‌ها) و از سوی دیگر بی‌توجهی به نگاه‌های متفاوت در سطح هنر و جامعه، که در صورت همراهی‌نکردن سینماگر با بی‌مهری، سخت‌گیری و حمایت‌نکردن مالی و معنوی پاسخ داده می‌شود، ابتکارعمل را از جامعۀ سینمایی گرفته و آن‌ها را به سطح اپراتوری و اطلاعات کامل سوق می‌دهد.


بروز عینی این اتفاق را می‌توان در بحث شناخته‌شدۀ «فرم و محتوا» دید. سینمای حاضر، به‌دلیل وجود بعضی نگاه‌های ایدئولوژی‌نگر، تمرکز خود را به‌طور افراطی بر محتوا گذاشته است و توجه کمتری به فرم محصولات دارد؛ نگاهی که تا حدودی در چند سال اخیر بهبود یافته است. مفاهیم انتزاعی و آرمان‌های کلی، با خوانشی خاص، گستره و چارچوب اختیار سینماگر را محدود کرده و در بعضی موارد به‌علت انتزاعی‌بودن زیاد مفاهیم، حالتی شعاری یا کاریکاتورگونه پیدا می‌کند؛ موضوعی که نباید از آن غافل ماند.

ب. ضعف در الگوی مناسب رشد و توسعه

برای رشد مناسب در هر زمینه‌ای، دست‌کم نیازمند برنامه‌ریزی در سه حوزه هستیم؛ بررسی دقیق وضع موجود، ترسیم وضع مطلوب و راه‌های عملیاتی رسیدن به وضع مطلوب. چنین به نظر می‌رسد که در بهترین حالت، ما تنها توانسته‌ایم وضع مطلوب خود را برای صنعت سینما ترسیم کنیم و در دو مورد دیگر اقدام‌های نظام‌مند پیوسته‌ای صورت نپذیرفته است. به این ترتیب و با توجه به انتزاعی و غیرعملیاتی‌بودن اهداف و موارد مطلوب، که خوانش‌ها و تفاسیر مختلفی را به همراه دارد، اقدام‌های لازم و اولویت آن‌ها مشخص نیست و فعالیت‌ها به‌صورت غیرمنسجم و بدون نقشۀ راه مناسب صورت می‌پذیرد. در چنین شرایطی، عجیب نیست که جهت کلی این صنعت مشخص نباشد!

بنابراین، علاوه بر به‌روزرسانی آرمان‌ها (وضع مطلوب) و عملیاتی‌ترکردن اهداف خود، نیازمند بررسی دقیق و موشکافانۀ وضع موجود هستیم تا این‌گونه بتوانیم چشم‌اندازها و راهبردهای مناسب برای بهبود وضع موجود را مشخص کنیم. در غیر این صورت، اگرچه نیرو و زمان بسیاری صرف کرده‌ایم، تنها در جای خود، درجا خواهیم زد.

ج. توجه نامتوازن به زنجیرۀ ارزش

سینما تنها تولید فیلم نیست! بیشترین توجه‌ها در صنعت سینمای کشور به بخش تولید می‌شود؛ در صورتی که مراحل پیش‌تولید و پس‌تولید اگر از اهمیت بیشتری برخوردار نباشند، اهمیت کمتری هم ندارند. شاید این امر ناشی از آن باشد که همچنان به این حوزه به‌عنوان یک صنعت همانند صنایع دیگر نگاه نمی‌شود. در صنایع دیگر، اگر هریک از حلقه‌های این زنجیره دچار نقص یا آسیب شود، فعالیت باقی بخش‌ها مختل شده و کار آن‌ها را با تعویق، تعلیق و حتی تعطیلی مواجه می‌کند و نمی‌توان از آن انتظار خروجی مناسب را داشت. برخلاف تصور حکمرانان، سینما نیز از این قاعده مستثنا نیست.


زنجیرۀ ارزش این صنعت با آموزش و حمایت نیروها و استعدادهای هنری، فنی و... آغاز می‌شود و با شناخت و توجه به سلایق و ذائقۀ مخاطب، نگارش فیلمنامه و تسهیلگری در جذب سرمایه‌گذار، عوامل فنی موردنیاز و...، و همچنین اخذ مجوزها و طی فرایندهای اداری ادامه می‌یابد و پس از آن نوبت به تولید می‌رسد؛ پس از تولید، موضوع مهم دیگر، سازوکارهای توزیع است. در ابتدای این راه آنچه اهمیت دارد، وجود زیرساخت‌های لازم برای اکران است و در صورت وجود این زیرساخت‌ها، رویه‌های مناسب و شفاف در چینش اکران‌ها چه در داخل و چه در خارج از کشور موضوع مهم بعدی را تشکیل می‌دهد. در نهایت هم باید به بسترهای انتشار پسااکران و محصولات جانبی آن فکر کرد. با کمال تأسف، تمام این صنعت در بخش تولید و به‌صورت محدود اکران خلاصه می‌شود. برخی از مسائل در این خصوص در ذیل شرح داده شده است.

1. نقص در نظام پرورش و حمایت از نیروهای متخصص و توانمند:

برای تولید خوب، مبتکرانه و اثرگذار و همچنین آسیب‌شناسی مطلوب، نیازمند سرمایه‌گذاری مناسب در زمینۀ استعدادیابی، آموزش‌دهی و نیز حمایت از افراد در حوزه‌های هنری، فنی و علمی هستیم. بدون چنین نیروی انسانی توانمندی، تولید فاخر صورت نخواهد پذیرفت. به‌علاوه، با وجود زیرساخت‌های علمی و آموزشی، وضع ارتباط دانشگاه با این صنعت هم چندان مطلوب نیست و این اتفاق، پیامدهای مناسبی را به همراه ندارد.

2. بی‌توجهی به نظر سینماگران، کارشناسان، متخصصان و افراد خبرۀ این صنعت:

حکمرانان در دهه‌های اخیر، در فضاهایی خلأگونه، پشت درهای بسته و بدون اعمال نظر کارشناسان و سینماگران به پیشبرد سیاست‌ها و وضع قوانین پرداخته‌اند. در حداقلی‌ترین حالت، این بی‌توجهی، دل‌سردی و ناامیدی را در این سرمایه‌های اجتماعی ایجاد می‌کند. از چنین فرایندی نمی‌توان انتظار تولید آثار مبتکرانه، آن هم به‌صورت انبوه داشت. در بالاترین درجه هم، دشمنی یا مهاجرت این نخبگان را به همراه خواهد داشت. در هر صورت، آنچه که ما به آن نیازمندیم، وجود فرایندهای سیاست‌گذاری، قانون‌گذاری، تنظیم‌گری و حمایت به‌صورت شفاف و کارشناسی‌شده با حضور نخبگان این عرصه است.

3. توسعه‌نیافگی زیرساخت‌های اکران:

یکی از دلایل کم‌بودن مخاطبان سینما در کشور، فراگیرنبودن سالن‌های اکران و مناسب‌نبودن امکانات موجود است. گسترش سینما در کشور از پراکندگی مطلوبی برخودار نیست. بسیاری از شهرستان‌ها از وجود ابتدایی‌ترین بسترهای اکران محروم‌اند؛ در حالی که در شهرهای بزرگ، سالن‌های سینمایی‌ای پیدا می‌شود که در بسیاری از اوقات خالی هستند. حتی می‌توان گفت پراکندگی سینماها در شهرهای بزرگ نیز مطلوب نیست. همچنین بسیاری از سالن‌های موجود نیازمند بازسازی و نوسازی هستند. از سوی دیگر، به اقشار کم‌توان و ناتوان نیز توجه خاصی نشده و تجهیزات موردنیاز آن‌ها در اکثر سالن‌ها در دسترس نیست.


پراکندگی نامناسب زیرساخت‌ها و نیز مطلوب‌نبودن وضعیت امکانات موجود، تنها به کاهش مخاطب منجر نمی‌شود؛ بلکه افزایش قیمت بلیت‌های سینما را نیز به همراه خواهد داشت. این موضوع، خود کاهش مخاطبان سینما را تشدید کرده و سینماگران و سینماداران را به‌سمت ساخت و اکران فیلم‌های عامه‌پسند و پرمخاطب سوق می‌دهد.

4. وجود ساختارهای اداری دست‌وپاگیر:

هفت‌خان رستمی است این ساختارهای اداری! تعدد مجوزها، آن هم مجوزهای موازی و بی‌استفاده، انژری موتور محرک این صنعت را گرفته و نمی‌گذارد با تمام ظرفیت خود پیش‌ برود. می‌توان گفت اکثر حلقه‌های زنجیرۀ ارزش، از نگارش فیلمنامه گرفته تا تولید، اکران و توزیع پساسینمایی، نیازمند اخذ مجوز از نهادهای نظارتی است. مسئله تنها این فرایند طاقت‌فرسا نیست؛ بلکه زمانی ناکارآمدی این سیستم خود را نشان می‌دهد که حتی با وجود دریافت مجوز‌های ساخت و... ممکن است باز هم موفق به اکران و توزیع فیلم خود نشوید! این فرایندها و مجوزها نیازمند بازنگری و اصلاح هستند.

5. ضعف در تولید محصولات جانبی:

از جمله صنایع پرسود جانبی صنعت سینما، تولید محصولات مختلف مثل پوشاک، نوشت‌افزار، اسباب‌بازی، سریال‌های نمایشی از داستان‌های فرعی فیلم، فروش راش یا تصاویر خام و... است. متأسفانه هیچ توجهی به این حوزۀ پول‌ساز که می‌تواند مرهمی بر مشکلات اقتصادی این صنعت باشد نمی‌شود. بدیهی است که با توجه به بالابودن هزینۀ سرمایه‌گذاری در این حوزه، فیلم‌سازان عطای آن را به لقایش بفروشند. بنابراین، یکی از اقدمات مثبت نهادهای متولی، تسهیلگری در ایجاد بسترهای مناسب برای شکل‌گیری این بازارهای جانبی است.

6. کم‌توجهی به بازارهای اکران و انتشار بین‌المللی:

متأسفانه بیشتر تولیدهای سینمایی کشور مبتنی بر ویژگی‌ها و موقعیت‌های درونی، خاص و تعمیم‌ناپذیر کشور بوده و شمولیت لازم جهت انتشار بین‌المللی را ندارند. دستیابی به چنین بازارهای وسیعی نیازمند تمرکز بر مزیت رقابتی خاص خود در عین توجه به مؤلفه‌های فراگیری و شمولیت است. جهان رقابتی امروز، فرصتی برای شکوفایی سینمای کشور و اثرگذاری بین‌المللی است؛ همان اتفاقی که در کشورهایی چون کره جنوبی و ترکیه می‌افتد.

7. ناتوانی در جذب سرمایۀ خارجی:

وجود موانع دست‌وپاگیر، تنها سینماگران داخلی را آزار نمی‌دهد؛ فرایند مجوزمحور کنونی، در کنار مباحث سیاسی، یکی از عوامل بسیار مهم فرار سرمایه‌گذاران خارجی است. از سوی دیگر، به نظر می‌رسد با توجه به مسائل فرهنگی، تمایل چندانی هم برای جذب سرمایۀ خارجی در این حوزه وجود ندارد. این رویکرد، فرصت‌های طلایی بسیاری را از ما سلب کرده است.


د. فاصله با بدنۀ اصلی جامعه

یکی از ویژگی‌های تولیدهای رسانه‌ای موفق، انطباق آن‌ها با انتظارات مردم یا بخشی از آن‌هاست. آثار انتقادی بزرگ هم از چنین ویژگی‌‌ای برخوردار بودند؛ از درون جامعه به انتقاد از ساختارهای حاکم بر آن می‌پرداختند. آیا در سینمای ایران به چنین مواردی توجه کافی می‌شود؟ تعداد مخاطبان این صنعت، فروش فیلم‌ها و... حاکی از نبود چنین رویکردی است. اگرچه مشکلات اقتصادی، بالابودن هزینۀ تهیۀ بلیت، نبود زیرساخت‌های لازم و... همه و همه از جمله دلایل پایین‌بودن مخاطب این صنعت است، نمی‌توان از ارتباط‌نگرفتن سینما با مخاطبان چشم پوشید. یکی از دلایلی که عامۀ مردم سینما را از سبد مصرفی کالاهای فرهنگی خود حذف کرده‌اند و کمبود آن را در زندگی خود حس نمی‌کنند، بی‌توجهی سینماگران و متولیان این صنعت به بدنۀ اصلی جامعه است. ذائقه‌سنجی، مخاطب‌شناسی و توجه به سلایق مخاطب از جمله مفاهیم گم‌شدۀ صنایع فرهنگی کشور و سینماست. ‌

به‌طور کلی و با درنظرگرفتن موارد یادشده به‌عنوان برخی از چالش‌های حکمرانی سینمای ایران، می‌توان چالش‌های این حوزه را در سه سطح سازمان، محتوا و مخاطب و البته در تک‌تک حلقه‌های زنجیرۀ ارزش در نظر گرفت که منجر به چندین چالش می‌شود. این دست از چالش‌ها با توجه به نوع آن‌ها در بعضی موارد به چالش‌هایی پایدار تبدیل شده‌اند که صحبت از آن‌ها به حرف‌هایی کلی نیز متهم می‌شود. با درنظرگرفتن هرکدام از مشکل‌ها، در پاسخ، ایده‌های سیاستی بلندمدتی طرح می‌شود که خود نیازمند یادداشت و گزارش و بحث است و بدان پرداخته خواهد شد؛ اما به‌طور کلی، نظام مسائل را تا حد خوبی روشن خواهد کرد.



این یادداشت در اولین شماره از نشریه‌ی رستاک، نشریه‌ی تخصصی مطالعات حکمرانی رسانه در ایران منتشر شده است. برای دریافت شماره‌ی دوم رستاک به اینجا مراجعه کنید.

همچنین صفحه‌ی رستاک در ویرگول هم به تازگی راه افتاده و مطالب رستاک و دیگر مطالب مرتبط با مطالعات حکمرانی رسانه در ایران در آن به اشتراک گذاشته می‌شود.