اگر ما ایرانی‌ها بودیم...

اگر ما ایرانی‌ها بودیم هم، دقیقا همین «کار قشنگ» را می‌کردیم و از قضا می‌کنیم! این جمله را با اعتراف به اینکه در مورد رویکرد کلی خودانتقادی فرهنگی هموطنانمان، موضعی انتقادی دارم، درباره در مورد زیست‌بوم نواوری و استارتاپی ایران و نه هیچ ساحت دیگری از زیست ایرانی‌ها عنوان گفته‌ام. برخلاف ورزش و هنر و سیاست و رفتارهای شهروندی که با رویکرد «خودزنی فرهنگی» معمولا در برابر نمونه‌ کنش‌های خوب، والا یا تحسین‌برانگیزی که متعلق به «از ما بهتران» چشم‌رنگی یا چشم‌بادامی هستند، خود را در مظان داشتن فرهنگی فرودست قرار می‌دهند، در حوزه تکنولوژی و استارتاپ‌ها، چنین کم‌بینی و خودزنی‌ای کمتر رخ نشان می‌دهد.

اگر استارتاپ‌های آمریکایی و اروپایی را جوان‌های تی‌شرت‌پوش 20-30 ساله راه می‌اندازند که با کتانی‌های رنگارنگ‌شان شرکت‌های بزرگ چند میلیارددلاری به جامعه تحویل می‌دهند که قادرند بار معضلات اقتصادی، حمل‌و‌نقل یا حقوق مصرف‌کننده را کم کنند و یا حتی تغییر در خرده‌فرهنگ اجتماعی به وجود آورند، در اکوسیستم فناوری ایران هم همین تاثیرگذاری و رخدادها را شاهدیم البته با مقیاس‌های خودمان؛ یعنی شاهد موفقیت‌های جوانانی هستیم در مقیاس جمعیت و ریال کشورمان. اگر در استارتاپ‌ها و زیست بوم‌های نوآوری دنیا صحبت از مسئولیت اجتماعی، کمپین‌های خیرخواهانه، تامین سرمایه جمعی، فضای کار اشتراکی، به اشتراک گذاشتن تجربه‌های شکست و موفقیت، سهام پاداش برای کارمندان موثر، رویدادهای همفکری جمعی و... هستیم، نیازی نیست در اقلیم مشابه ایرانی‌اش، زبان تند و طعنه‌دار بگشاییم که اگر ما ایرانی‌ها بودیم: «یک قران هم پول جمع نمی‌شد!»، «اینجا کسی دست کسی را نمی‌گیرد» «ایرانی‌جماعت فقط به فکر جیب خودش است»، «فوت کوزه‌گری را اینجا کسی فاش نمی‌کند» «دو شرکت ایرانی پیدا نمی‌شود که بتوانند یکجا کار کنند» و...

ما ایرانی‌ها در حال بادبادک‌بازی :)
ما ایرانی‌ها در حال بادبادک‌بازی :)

اتفاقا با وجود کوچک بودن اکوسیستم استارتاپی ایران، مقیاس برخی رخدادهای مثبت و قشنگ و لایک‌خور، که معمولا اگر توسط خارجی‌ها انجام شود، در فضای مجازی و گفت‌وگوهای روزانه، پتکی می‌شود برای کوبیدن بر سر خودمان، در بین استارتاپ‌های ایرانی بعضا پررنگ‌تر از نمونه‌های مشابه‌ای است که چشم‌رنگی‌های آن سوی اقیانوس‌ها انجام می‌دهند؛ که البته این نباید مایه مباهات ویژه‌ای و یا غلطیدن به دام وسوسه‌های ژنی و ناسیونالیستی خاصی شود!

حالا نمی‌خواهم از خودزنی فرهنگی به ورطه خودستایی و شیفتگی حاد ملی برسم، اما می خواهم بگویم که برخلاف بسیاری ساحت‌های فرهنگی و هنری و شهروندی که گهگاه شاهدیم چطور «ما ایرانی‌ها» برای اینکه تیغ نقد به روی خودمان برکشیم، دست به دامن موفقیت‌های کوچک و بزرگ خارجی می‌شویم و یا نُرم‌ها و هنجارهای قانونی آن‌ها را که معمولا شهروندانشان در فرایندی مبتنی بر سه‌ متغیر آموزش-تقدیر-تنبیه، آموخته و رعایت می‌کنند، به متری برای تنزل دادن رفتارها و کنش‌های خودمان به نازل‌ترین سطوح تحلیل‌های جامعه‌شناسانه تبدیل می‌کنیم، هستند حوزه‌های نوظهوری که افراد به جای اینکه مترصد شکار لحظه‌های لایک‌خور خودزنی و حتی خودکشی فرهنگی باشند، کنشگران فرهنگی قدری هستند که مرعوب قشنگی و بهنجاری کنش‌های جذاب خارجی که نمی‌شوند هیچ، بلکه یا همان‌ها را به‌درستی «کپی» می‌کنند، یا نمونه‌های موردپسندتر «ایرانی‌ها» را خودشان تعریف و عملیاتی می‌کنند.