رضا جمیلی هستم، روزنامهنگار و عشق سینما و مدیر توسعه کسبوکار راهکار
چرا باید مراقب کمای اکوسیستم استارتاپی و خطر ناامیدی باشیم؟
به دعوت یک رویداد استارتاپی این فرصت برای من فراهم شد تا یک روز را در اکوسیستم استارتاپی و در کنار استارتاپهای اصفهانی بگذرانم. خلاصه چیزی که در اصفهانی که دیگر زایندهرود ندارد، دیدم این بود: امیدها هنوز زندهاند. در یک ماه گذشته منحنی ناامیدی با چنان شیب تندی در حال اوج گرفتن بوده که هرگونه صحبتی از امید کردن، مساوی است با متهم شدن به مالهکشی یا در خوشبینانهترین حالت، خوشبینی سادهانگارانه. اما آنچه من در اصفهان دیدم، امید بود؛ امید زیر سایه سنگین نگرانی البته! استارتاپهایی که با ایدههای درخشان، با تیمهای فوقالعاده، با آنالیزها و تحقیقات بازار دقیق، سنگ روی سنگ گذاشته و چیزی ساخته بودند که تمام و کمال شایسته این بود که آن را کسبوکار بنامید. کسبوکارهای آنلاین اصفهانی، امید را در یک اکوسیستم جمعوجور اما مستعد شهرستانی زنده نگه داشتهاند.
اما یک سوال اساسی این است: چقدر سرمایهگذارها به این امید باور دارند. استارتاپ بدون سرمایه برای رشد، خیلی خوششانس باشد در حد یک کسبوکار آنلاین یا راحتتر بگویم یک سایت باقی خواهد ماند. استارتاپ بدون سرمایه، وقت تلف کردن است. به خصوص وقتی از قبل، پیوندی میان بنیانگذارها و بازارهای هدف نباشد، این نیاز به جذب سرمایه شدیدتر و حیاتیتر هم خواهد شد. راستش را بخواهید هرچقدر استارتاپها امیدوارند، سرمایهگذارها محتاط و دستبهعصا و محافظهکار شدهاند. طیفی از سرمایههایی که یک پایشان در بازارهای سنتی بوده، این روزها بیشتر بازار دلار و سکه را رصد میکنند و مزهمزه میکنند که بیخیال خطرپذیری استارتاپی شوند و بروند سراغ همان سودهای بادآورده یکشبه؛ همان سودهایی که این روزها خبرها و حاشیههای آنها، در کنار اتهامزنیهای پرهیاهو در حال مخابره شدن است. این روزها با آشفته بازاری که ارز درست کرده، این خطر بزرگ وجود دارد که سرمایهگذارها، استارتاپها را تنها بگذارند. خطر جدیای است که باید هشدار آن را داد. باید به آنها که در روزهای خوب گذشته ادعای حمایت و ماندن در کنار استارتاپها را داشتند، یادآوری کرد که حمایت در روزهای سخت است که ارزش دارد. که در این روزهای وسوسه دلار و طلاست که باید به یاری استارتاپها آمد. یاریگری ویسیها آنقدر مهم است که اگر کمی در آن تعلل و رخوت رسوخ کند، باید منتظر سونامی استارتاپهای شکستخورده آنهم در همین سال ۹۷ باشیم. خطر جدی است و البته آزمونی واقعی برای مدعیان حمایت از استارتاپها.
وضعیت بیم و امید دو بازیگر اصلی اکوسیستم استارتاپی یعنی استارتاپها و سرمایهگذارها را مرور کردم. شاید بد نباشد سری هم بزنیم به یک ضلع مهم این زیستبوم یعنی بازیگران حاکمیتی و دولتی؛ همانها که یکی دو سالی است قربان صدقه استارتاپها میروند؛ همانها که وعده وعیدهای خوبی در ماههای داغ شدن ترند استارتاپها دادهاند؛ همانها که در قاب عکسها و بازدیدها خوب میدرخشند. راستش در سفری که به اصفهان داشتم، یک گلایه خیلی شدید از تصمیمها و رویکردهای مسئولان دولتی در قبال استارتاپها وجود داشت، مشابه آنچه در تهران وجود دارد. حرف هم همان حرف همیشگی بود؛ اینکه ما را به خیر تو امیدی نیست، شر مرسان. آنها از بودجههایی که به اسم استارتاپها نصیب ژنها و رفقای خوب میشود، گلهمند بودند، از اینکه برای برگزاری یک رویداد باید به چند نفر جواب پس داد، از اینکه باید اخم چند نهاد دولتی که عنوان پژوهشی و نوآوری و فناوری را یدک میکشند را تحمل کرد تا بتوان یک حرکت استارتاپی را چند قدم جلو برد. راستش شاید حتی در این روزهای سخت بیثباتی اقتصادی هم برای استارتاپها درخواست حمایت کردن از دولتیها سخت باشد، اما ما به عنوان رسانه این اکوسیستم وظیفه داریم یادآوری کنیم اگر در این روزها دولتیها بخواهند همان رویههای معمول متکی بر تنگنظری و بوروکراسی و تعلل و مجوزخواهی و سنگاندازی را در پیش بگیرند، بیش از هر زمان دیگری به استارتاپها خیانت کردهاند. این روزهاست که استارتاپها نیاز دارند دولتیها، همدلانهتر از قبل در کنار آنها باشند، برای ورود سرمایهگذاران سنتی به سمت اکوسیستم استارتاپی هرچه در توان دارند انجام دهند، به طمع بودجههای اجرایی و طرحهای بیآینده، در سازوکار استارتاپها دخالت نکنند، مانع نترشاند و مهمتر از همه به یاد داشته باشند، اکوسیستم استارتاپی یک فرصت تضمینشده همیشگی نیست که بتوان بدون حد و مرز در آن آزمون و خطا کرد. آسیب خوردن این فضا میتواند یکی از آخرین سنگرهای امیدبخش اقتصاد کشور را وارد یک دوره طولانی از رکود و ناامیدی و رخوت کند که هیچ وام و هیچ همایش و هیچ بودجهای هم نتواند از پس احیای آن بربیاید؛ یک کمای خطرناک که خروج از آن با خسارتهای غیرقابل جبران همراه خواهد بود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
حمله به آسیابهای بادی: تلگرام را به حال خودش بگذارید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
اگر ما ایرانیها بودیم...
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربه بم، تجربه کرمانشاه: بحرانی به نام کمکرسانان غیرمتخصص