«او زمانی مُــرد که برای من هنوز زِنــده بود.»
دوئل بی پایان
سکوت همچنان در پهنای بی معنای درد های مضحکانه سرم پنهان شده؛
و من در دور ترین حالت ممکن از اَمیال یک انسان به دنبال تجربه حسی ناب
که در آن، قلم ها می نویسند و دست ها صاحبانشان را به دوئلی برای نوشتن آنچه در سرشان می گذرد و آنچه می توانند بنویسند، دعوت می کنند.
شاید تنها قربانی این دوئل مرگبار کاغذ باشد!
او تاوان بی ملاحظه گری افکارم را می دهد
و در آخر پس از صد ها بار اشتباه و مرگ کاغذ، بالاخره دست و ذهن به آتش بسی موقت رضایت می دهند
تا شاید در روزی با حربه ای یکدیگر را شکست بدهند و مهر پایانی بر این دوئل بی پایان بزنند.

نکته اول:
نظرتون درباره متن دوئل بی پایان چیه؟
برنده واقعی دوئل شما چه کسی هست؟
این سبک نوشته ها اصلا به نظرتون بار مثبتی داره؟ منظورم اینه چرا آدما در نوشتن به چنین مسائلی که تمامَن خیال بافانه و دور از واقعیت هست، می پردازن؟
نکته دوم:
داستان چهارم حتما توی هفته پیشرو منتشر میشه.
کم کاری بنده رو ببخشید؛ حتما تلاش می کنم تا فعالیتم بیشتر بشه.
موفق و پیروز باشید.
یا حق
مطلبی دیگر از این انتشارات
غروب ماه
مطلبی دیگر از این انتشارات
چشمانت وقت می خواهد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
قربانیِ یک نقاش