شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه میدارد _ مرا
سیزیف مردی برای عِبرَت-اَساطیر یونان
در این پست قرار هست یک داستان بسیار کوتاه از اسطوره ای بنام سیزیف بخوانیم و سپس با برداشت من(صدرا)از سیزیف و عملی که به آن تا آخر عمر گرفتار شد، اشاره خواهیم کرد.
پس با اولین قسمت از اسطوره شناسی ریتم نویس همراه باشید. :)
افسانه سیزیف-نوشته ای از آلبرکامو- با اندکی تغییر برای فهم بهتر و کوتاهی
خدایان سیزیف را محکوم کرده بودند که دائما سنگی را به بالای کوهی بغلتاند، تا جایی که سنگ به خاطر وزنش به پایین میافتاد. به دلایلی فکر میکردند که تنبیه وحشتناک تری از کار عبث و بی امید وجود ندارد.
(آخر متن به این نکته توجه کنید)
سیزیف خردمندترین و محتاط ترین موجودات فانی بود. هرچند، بنا بر روایتی دیگر، او مایل بود تاحرفه راهزنی را بیازماید. من تضادی در این امر نمیبینم. عقاید مختلفی وجود دارد که چرا او کارگر پوچ و عبث جهان زیرین شد.
اولا، او متهم به سَبُک سری در رفتار با خدایان است. او اسرارآنان را دزدید. اَگینا، دختر اسوپوس، توسط ژوپیتر ربوده شد. پدرش از ناپدید شدن او به هراس آمده و به سیزیف شکایت برد.
سیزیف که از جریان ربودن باخبر بود، به این شرط حاضر شد ماجرا را بگوید که اسوپوس به قلعه کورینث، آب برساند. به خاطر آذرخشهای آسمانی، او برکت آب را ترجیح داد. به همین دلیل او در جهان زیرین تنبیه شد. بسیاری بر این باورند که سیزیف، مرگ را در زنجیر کرده بود. هادِس(پلاتو یا همان خدای مرگ) نمیتوانست منظره فرمانروایی ویران و ساکت او بماند. او خدای جنگ(god of war) را گسیل داشت تا مرگ را از دستان اشغال گر آزاد سازد.
گفته میشود که سیزیف وقتی نزدیک به مرگ بود، به طور بی ملاحظهای میخواست عشق زن خود را بیازماید. او به زنش فرمان داد که بدن دفن نشده خود(سیزیف) را در وسط میدان عمومی قرار دهد. سیزیف در جهان زیرین بیدار شد و آنجا درحالی که از فرمانبرداری بسیارمتضاد با عشق انسانی رنج میبرد، این اجازه را از پلاتو گرفت که به زمین برگردد تا زن خود را ملامت کند. ولی وقتی دوباره چشمش به دنیا باز شد، از آب و خورشید، سنگهای گرم و دریا لذت برد. دیگر نمیخواست به آن تاریکی دوزخ وار برگردد. فراخوانی ها، علائم خشم و اخطارهای هادِس هیچ کدام کارگر نبود. سالهای زیاد دیگری را هم با انحنای خلیج، دریای تابان و لبخند زمین زندگی کرد. اما، در زمانی حُکمی از جانب خدایان ضروری به نظر میرسید و آن مرگ سیزیف بود.
عطارد آمد و گریبان مرد گستاخ را گرفت، او را از لذات خود جدا ساخت و به زور به جهان زیرین(قلمرو فرمانروایی هادِس) برد، جایی که سنگش انتظار او را میکشید.
آنچه که صدرا از سیزیف آموخت:
سیزیف می تواند یک صفت باشد. او مغرور و خود بزرگ بین بود و به همین علت محکوم به مجازات شد. ولی صفت سیزیف از نگاه من یعنی انسانی که در زندگی خویش باعث عذاب خود شود اما، به آن افتخار کند!
اگر بخواهم به شکل دیگری صفت سیزیف را بیان کنم باید این گونه بگویم که سیزیف یک موجود زیرک اما، نادان بود. زیرا او با فرار از چیزی که انتظارش را میکشید، باقی زندگانی اش را به فنا داد و تنها به لذتی کوتاه در زندگی قناعت کرد.
سیزیف از مرگ فراری بود؛ امری که دیر یا زود به سراغ تک تک مان خواهد آمد و این به بُعد رفتاری ما بستگی دارد که چگونه با چنین اَمری روبهرو میشویم. او خدای مرگ(هادِس)را سالیان سال به انتظار گذاشت و تمام تلاشش را کرد تا از سرنوشت خود که مرگ بود فرار کند اما چه چیزی نصیب او شد؟!
جز آنچه که محکوم به عملی بیهوده شد و در دنیای زیرین زندگانی اش را تباه کرد.
مگر هزاران سال شکنجه و انجام یک کار بیهوده که هیچ خاصیتی ندارد. او تاوان فرار از سرنوشت شوم خویش را داد. شاید اگر همان لحظه اول که مرگ به سراغ او آمده بود، خودش را تسلیم میکرد، میتوانست نماد خردمندی و کنار آمدن با رویدادی باشد که انتظارش را میکشید.
به عقیده ی من خردمندی یعنی خِرَد انتخاب آرامش از میان سال ها درد و رنج؛ نه خِرَد چگونگی فرار از تقدیر از پیش تعیین شده.
پ.ن: هادس برادر بزرگ زئوس و پوزئیدون بود که علیه پدر خویش کرونوس قیام کردند و جهان را به سلطه خویش در آوردند.
پ.ن: حتما استوری های چهارشنبه شب ریتم نویس در اینستاگرام را دنبال کنید که قرار هست به معرفی سیزیف بپردازیم.
پ.ن: حتما براتون سوال شده آدرس پیج مون چیه؟ { ritmnvis } بی صبرانه منتظر حضور سبزتان هستیم.
پ.ن: راستی توی تلگرام همین آیدی بالا آدرس کانال تلگرامی ریتم نویس است.
امیدوارم از نوشته زیبای جناب کامو و بنده حقیر سید صدرا مبینی پور لذت برده باشین و حتما نظرتان را زیر این پست به اشتراک بگذارید.
دوستدار شما صدرا :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوازده المپنشین [3]
مطلبی دیگر از این انتشارات
آن سوی انتظار من، برای او
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای یک جمله ی نا تمام