شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه میدارد _ مرا
من این نبودم!
من میتوانم بخوانم. این را زمانی فهمیدم که چشمان مادرم ضعیف شده بود.
من با چشمانم بزرگ شدن را دیدم! آن لحظه که مادرم پیرتر از هر زمانی در نظرم دیده شد.
من ترس را در چشمانش خواندم! قطرات آن گونههای خیس را من خواندم.
چرا زیباییهای دنیا باید آن قدر تلخ باشد؟! اینکه او مرا همچنان بخاطر دارد؛
چقدر زیبا...
چقدر تلخ...
من این نبودم!
من زیبایی غروب خورشید را قدر میدانستم اما، خورشید این روزهای من در آسمان نیست. او بیدلیل غروب نمیکند و طلوعش را با اولین پِلک چشمان تو آغاز میکند.
شاید اشتباه از سمت من است! در تلاش برای درک همهی رویدادهای زندگیام هستم!
گاهی باید به چشمان نوزاد خیره ماند و برایش از زیباییها گفت. از لذت بزرگشدن از شیطنتهای بیپایان جوانی و شاید کمی از عشق. نه آن قدر که جذب آن شود و نه آن قدر که بفهمد دنیا بدون عشق ثانیهای دوام نخواهد آورد.
خوب بودن را کسی یادم نداد؛ من تنها از تنفر ورزیدن مانند سایر آدمها بیزار بودم.
من آسمان را صاف و ابری میدیدم، شاید عینک دودی من آسمان را افسرده و خسته نشان میدهد. شاید چشمانم خسته از دیدن آن همه سیاهی، خود پردهای بر سفیدیها کشید! تا مبادا روزی هوس تماشای آسمان آبی به سرم بزند.
من خواهان این منِ نفرتانگیز نبودم! زمانی که همگان در بیداری از افسانهی عشق میگفتند، افسانهی صدای گمشدهی گنجشکهای سحرگاهی، افسانهی باران در هنگام نیایش؛ من در خواب غرق بودم.
من از هرآنچه که بخواهد مرا زیبا جلوه دهد، بیزارم.
من همان آبی آسمان را میخواهم.
همان سرخی سیب.
همان رنگجادویی آبی خودکار.
من همان رنگ زرد زنبور را میخواهم.
من به دنبال رنگها در زندگیام خواهم گشت، خواهم دوید.
سلام بر دوستان گل ویرگولی
امیدوارم از متن جدیدم لذت برده باشین و حتما نقد یا نظرتون رو برام بنویسید.
سخنی کوتاه:
به آخرین ماه از سال رسیدیم و گمان میکنم سال پُرباری برای همه بود.
برای خودتون در سال جدید چه برنامهای دارین؟ حدس چه اتفاقاتی رو میزنید.
میخوام خیلی کوتاه و رک بگم:
"سال بعد رو با آمادگی شروع کن"
مثلا من یک قدم برداشتم و یک دفتر(سالنامه)جدید برای سالی که در پیشرو هست، تهیه کردم.
سعی کنیم یاد بگیریم چجوری به اون شخصی تبدیل بشیم که همیشه توی ذهنمون تصورشو داشتیم.
موفق باشید.
یاحق
خواندن "میراثی برای او" رو از دست ندید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوازده المپنشین [3]
مطلبی دیگر از این انتشارات
قلب من از صدای تو، چه عاشقانه کوک شد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوازده المپ نشین