یک روز جادویی

لبخندی از جنس روز خوب و زیبا
لبخندی از جنس روز خوب و زیبا


یک روز جادویی

زمانی را به یاد دارم که تاریکی، محض بود و بی‌پایان.
قوت قلب معنایی نداشت و اگر حالم بد بود، حال بد بود و حال بد.


**+**


زندگی با تمام تلخی و سختی سرجایش باقی مانده، هیچ روز بهتری نیامده و هیچ هوای دل‌انگیز و تمیزی در این زمستان سیاه پیدا نمی‌شود ...
هرچند، تفاوتی در میان است.
قوت قلب می‌تواند یک شاخه گل باشد، یک آهنگ که انرژی بدهد یا یک آدم، یک انسان تشکیل شده از پوست، گوشت و استخوان. آدمی که خندیدن و گریستن دارد، خستگی و بی‌حوصلگی دارد اما ... الهه‌ای می‌شود که یک لبخند ساده‌اش افلاک و ستارگان را هم می‌زند و شش ميليارد نور چشمک زن در آسمان شب ایجاد می‌کند.
مدتی می‌شود که قوت قلبی پیدا کرده‌ام.
قوت قلبی که روزهای بسیار زیبایی برایم ساخته و می‌سازد و بزرگترین هدف من در زندگی خوشحال کردنش شده است.
قوت قلبی که به من نشان می‌دهد وقتی همه چیز بد پیش می‌رود، چطور یک روز شاهکار می‌شود.
قوت قلبی که ثابت می‌کند زندگی با تمام جنبه‌های تاریک و غیرقابل تحملش، هنوز هم زیباست ...


**+**


روزهایم هنوز تاریک است ...
ولی خورشیدی دارم که ساعاتی را در کنارم می‌گذارند و با دیدن یا سخن گفتن‌هایش، نور زندگی را حس کرده که پوستم را لمس و خنده‌ام را مانند غنچه‌ی بهاری بدل به گل می‌کند.


ممنون ای خورشید تابان که تنها نور حقیقی شب‌های همیشگی منی :)
تقدیم به نگاه و لبخند‌هایت
تقدیم با هزاران عشق و بوسه
تقدیم به تو، ای قوت قلب من


نوشته‌ای از سیدامیرعلی خطیبی
برگرفته از یکی از بهترینِ بهترینِ بهترین روزهای زندگی‌اش