اسامه (۲)؛ داستان زندگی بن لادن
تو دنیای کثیف تروریستها چیزی که ارزش نداره جون آدماست. اونا حتی برای جون خودشونم ارزشی قائل نیستن ولی هنوز هستن کسایی که برای ارزشهای والای انسانی حاضرن جونشونو به خطر بیندازند تا به جای اینکه جون چند نفر بگیرن به چند نفر دیگه زندگی دوباره ببخشند و به ما درس شجاعت و ایثار بدن. مثل علی لندی پونزده ساله بزرگ مرد بختیاری که به تازگی در حادثه آتشسوزی به دل آتش زد و جون دو زن سالمند را نجات داد ولی متاسفانه بر اثر سوختگی شدید جون خودشو از دست داد. این اپیزود تقدیم به روح بزرگ علی لندی.
چیزی که میشنوید دومین و آخرین قسمت از داستان زندگی اسامه بن لادنه که در مهر ۱۴۰۰ تولید میشه.
سلام من امیر سودبخش هستم و در پادکست رخ هر بار شما را با داستان زندگی افراد تاثیرگذار در تاریخ ایران و جهان آشنا میکنم. تو اپیزود قبل از خانواده بن لادها و پدر بسیار ثروتمندش گفتیم. اسامه را از بدو تولد همراهیش کردیم و دیدیم که چطور جون خجالتی مذهبی کمرو تبدیل به یک تروریست افراطی شد. از آشنایی بن لادن با استاد مرشدش عبدالله عزام گفتیم و اینکه با شروع جنگ افغانستان اونا با هم برای جهاد به افغانستان رفتند و بعد از اینکه مجاهدین شوروی را شکست دادند.
اسامه برای مدت کوتاهی برگشت به عربستان. اونجا سر حضور نیروهای آمریکایی با ملک فتح پادشاه عربستان به مشکل خورد و رفت به سودان از اقدامات تروریستی تو سودان گفتیم و اینکه بعد از بمبگذاری تو پارکینگ ساختمانهای تجارت جهانی آمریکا و سوء قصد به جون رئیس جمهور مصر و چند تا بمبگذاری دیگه دولت سودان زیر فشارهای عربستان و آمریکا و مصر مجبور شد اسامه را از سودان اخراج کنه.
بن لادن از سودان رفت به افغانستان و با طالبان که تازه قدرت تو افغانستان به دست گرفته بودند بیعت کرد و حالا که دیگه شرایط همه جوره برای اسامه فراهم شده، اون داره خودش رو برای خونینترین حملات تروریستی آماده میکنه. علاوه بر اینها تو قسمت اول با شخصیتهایی مثل عمر عبدالرحمن روحانی نابینای مصری، امین الظواهری نفر دوم القاعده و رهبر فعلی القاعده رمزی یوسف بمبگذار ساختمانهای برجهای تجارت جهانی و حرم امام رضا و چند نفر دیگه هم آشنا شدیم.
این از خلاصه بسیار کوتاه قسمت اول. حالا میخوایم بریم به نیمه پرماجراتر زندگی بن لادن و ببینیم بن لادن بعد از بازگشت به افغانستان اونجا چهها کرد؟ سیامین شماره از پادکست رخ به نام اسامه، داستان زندگی اسامه بن لادن.
بعد از بازگشت به افغانستان حالا دیگه بن لادن راحت میتونست نقشههای شومش رو اجرا کنه. برای همینم اون اردوگاههای نظامی آموزش جهاد اسلامی رو دوباره علم کرد و از سربازهای قدیمیش و داوطلبای جدید هم خواست که همگی جمع شن بیان به افغانستان. همین که جوونای پرشور فراخوان اسامه رو شنیدن سیل نیروهای تازه نفس که مشتاق جهاد در راه اسلام بودند و میخواستند کشورهای مسلمان را از دست قدرتهای غربی نجات بدن به سمت افغانستان سرازیر شد و ارتش خصوصی اسامه برای تحقق اهداف القاعده یواش یواش کارشو شروع کرد.
حالا دیگه به خاطر ثروت و همت اسامه و البته اقدامات تروریستیش، القاعده معروفترین گروه اسلامگرای دنیا بود. گفتیم که خانواده بن لادن به کوههای تورا بورا جلال آباد نقل مکان کرده بودند و با حداقل امکانات و بدون تلویزیون و یخچال فریزر و کولر و خیلی چیزای دیگه داشتن زندگیشونو میکردن. نجمه همسر اول بن لادن وقتی رسید به افغانستان فهمید که برای بار دهم بارداره. کلا نجمه خانم همیشه باردار بود. مگر اینکه خلافش ثابت میشد و با اینکه وضع و اوضاع زندگیشون خیلی افتضاح بود ولی مثل دو تا هووی دیگهاش هیچ اعتراضی نمیکرد و باز هم مطیع اسامه بود.
بعد یک سال که از اقامت خانواده بن لادن تو افغانستان گذشته بود، اسامه برای دیدن ملا محمد عمر رهبر طالبان رفت به قندهار و بعد از این دیدار قرار شد اسامه و خانوادهاش هم تو قندهار ساکن بشن. زنها و بچههای اسامه از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدن. چون بالاخره از اون کوه جهنمی خلاص میشدن. به خصوص که نجمه دیگه بچهاشم به دنیا اومده بود و نگهداری از یه نوزاد تو اون شرایط اسفناک خیلی سخت بود. بن لادن که حالا چهل ساله شده بود، سال ۱۹۹۷ برای اولین بار با یه شبکه تلویزیونی خارجی مصاحبه میکنه؛ شبکه سی ان ان آمریکا.
تو این مصاحبه اون برای اولین بار علیه آمریکا رسما اعلام جنگ میکنه. تو مصاحبهای که کل مردم دنیا بهش دسترسی داشتن، بنلادن به آمریکا اعلان جنگ میکنه و رسانههای آمریکایی هم بهترین بازاریابی رو براش میکنن و صداش به گوش تمام مسلمونهایی میرسوندن. اون خیلی شیک و مجلسی تو صفحه تلویزیون ظاهر شد و پیامش رو واضح و روشن به همه مردم دنیا مخابره کرد ولی خب مشکل اینجا بود که اسامه خودش که روحانی مذهبی نبود که بخواد برای جنگ با آمریکا به مسلمونا فتوا بده. اون برای این که حرفش بین مسلمونها بیشتر مورد قبول قرار بگیره نیاز به فتوای یک روحانی مذهبی همچنین اسم و رسم دار داشت و چه کسی بهتر و تندروتر از عمر عبدالرحمن؟
شیخ عمر عبدالرحمان روحانی نابینایی که تو اپیزود قبل دربارهاش صحبت کردیم و گفتیم که چه آدم خطرناک و تندروی بود، اون زمان به اتهام شرکت در بمبگذاریهای ساختمانهای تجارت جهانی و چندین اتهام دیگه تو آمریکا زندانی بود و حبس ابد گرفته بود ولی شیخ عمر از همون زندان فتوای خودش رو صادر کرد و حجت را تمام کرد. اون از داخل زندان خطاب به همه مسلمونا اعلام کرد که شما هر جای دنیا که هستید باید تمام روابط خودتون با آمریکاییها و مسیحیها و یهودیها را قطع کنید. اقتصادشون نابود کنید. شرکتهاشونو آتیش بزنید. کشتیهاشونو غرق کنید و هواپیماهاشون رو ساقط کنید.
شاید تا امروز تاثیر فتوای شیخ عمر خیلی مورد توجه قرار نگرفته باشه ولی این فتوا اولین حکمی بود که بر اساس اون یه روحانی مسلمان علیه اهداف هوایی و دریایی و بازرگانی آمریکا فرمان حمله صادر میکرد. شیخ عمر در فقه اسلامی از دانشگاه الازهر قاهره و بخش اسلامی هاروارد مدرک دکترا گرفته بود و مدتها رهبر گروههای خشن و تروریستی مصر بود. کلی هم طرفدار داشت و روحانی مذهبی بود که حرفش برای خیلیا حجت بود. تازه حامیان عمر عبدالرحمان تو آمریکا جزوهای به نام شهادت من در پیشگاه تاریخ منتشر کردند که عکس روی جلدش تصویری از شیخ عمر روی ویلچر تو زندانهای آمریکا بود و اظهار نظری از اون که گفته بود «از هر کسی که مرا میکشه انتقام بگیرید و نذارید خون من هدر بره».
بعد از این فتوا بن لادن به همراه رهبران گروههای افراطی دیگه جبهه متحد بینالمللی علیه یهودیان آمریکا را پایهگذاری کردن. هدف این تشکیلات پوشش و پشتیبانی به تمام جهادگرها در سراسر جهان بود. اونا مانیفست خودشون اعلام کردن و گفتن به پیروی از فرمان خدا ما فتوای زیر را برای تمام مسلمونها صادر میکنیم. حالا این فتوای فرمان چی بود؟ حکم کشتن آمریکاییها و متحدان اونا اعم از نظامی و غیرنظامی توسط هر فرد مسلمانی که امکان انجامش در هر کشوری داشته باشه، به منظور آزادی مسجدالاقصی و مسجدالحرام از چنگ دشمنان. امضا ایمن الظواهری امیر گروه جهاد مصر، ابو یاسر رفاهی طاها امیر گروه اسلامی مصر، شیخ میرحمزه دبیر جماعت علمای پاکستان، فضل الرحمان امیر نهضت جهاد بنگلادش و شیخ اسامه بن لادن رهبر گروه القاعده. تازه در کنار بن لادن، دو پسر عمر عبدالرحمان روحانی زندانی هم حضور داشتن.
اسامه برای انجام عملیاتهای تروریستی خودش هیچ نگرانی بابت کشتن غیرنظامیان نداشت. منطقش این بود که ما تو جنگیم و حتی اگه دشمن جلوی مراکز نظامی و حساسش یه دیوار از مردم عادی قرار بده ما باید همشون بکشیم تا به اون مرکز برسیم. ضمنا مرگ و زندگی دست خداست. حتما خواست خدا بوده که اون آدما تو اون لحظه اونجا باشن.
سالها بعد و پس از سقوط طالبان شیش تا نوار ویدیویی تا افغانستان پیدا میشه که تو این نوارها شخصی به نام ابو مصعب سوری یکی از نظریهپردازهای القاعده بود، توش داره آموزش میگه که چطوری باید مجاهدین کارهای جهادیشون رو بکنن؟ این آقای استاد توضیح میده که اگه شما مسلمونی هستی که تو سوئد زندگی میکنی لازم نیست کار و زندگیتو ول کنی بیای اینجا تو خط مقدم جنگ میتونی همونجا نقاط مورد نظر یهودیها رو پیدا کنی و بهشون حمله کنی یا اگه شما یه مسلمونی هستی که تو مالزی زندگی میکنی و میشنوی که روسیه داره مسلمونا رو آزار میده برید و سفیر روسیه تو مالزی با چاقو بکشید. بله اینجوری. برگردیم به داستان.
تنها دو ماه بعد از پخش بیانیه بن لادن او به تهدیداش عمل کرد و سفارتخانههای آمریکا در دو کشور آفریقایی کنیا و تانزانیا را منفجر کرد. هر دوی این سفارتخانهها توسط کامیونهای بمب گذاری شده منفجر شدن. تو این عملیات ۲۲۴ نفر کشته و بیش از ۴ هزار نفر زخمی شدن که از این ۲۲۴ نفری که کشته شدند، فقط ۱۲ نفرشون آمریکایی بودند و اکثر کشته شدهها شهروندان محلی آفریقایی بودند که بدبختا نه سر پیاز بود نه ته پیاز و به قول بن لادن خدا خواسته بود که اون آدما تو اون لحظه اونجا باشن و کشته بشن.
این حمله نشون داد که القاعده میتونه هزاران مایل دورتر از پایگاه خودش در افغانستان عملیات بزرگی رو تو این ابعاد اجرا کنه. بعد از این بمبگذاریها آمریکا پنج میلیون دلار جایزه برای دستگیری بن لادن تعیین کرد. بیل کلینتون «Bill Clinton» رئیس جمهور وقت آمریکا به تلافی این حملات دستور شلیک موشکهای کروز به سمت مقر القاعده تو سودان و افغانستان را داد و دهها موشک کروز به سمت اهداف القاعده شلیک شد ولی اسامه و رهبران دیگه القاعده صحیح و سالم به کارشون ادامه دادند و طالبان هم راضی به تسلیم بن لادن نشد و همین موضوع شهرت ن لادن رو بیشتر هم کرد.
طرفدارش میگفتن که هیچ کسی نمیتونه اونو بکشه. ببینید! حتی موشکهای کروز آمریکا هم نتونستن بن لادن رو از پا دربیارن! در واقع این خود آمریکا بود که با حملات بیبرنامهاش اولین بار از بن لادن قهرمان ساخت. اون از شبکه سی ان ان که پیام بن لادن را به همه داد. اینم از حملات بینتیجه و بیبرنامه که محبوبیتش زیادتر کرد. نشون به اون نشون که چند وقت بعد از این انفجارها شبکه الجزیره یه مستندی از زندگی بن لادن آماده میکنه و برای پخش از یک ماه قبل شروع میکنه به تبلیغ. زمان پخش مستند که رسید خیابانهای ریاض و شهرهای دیگه عربستان خلوت شده بود. کل ملت نشسته بودن پای تلویزیون و کلی طرفدار به طرفدارای قبلی بن لادن اضافه شده بود.
توی فراخوانی که القاعده برای داوطلبان حملات انتحاری داده بود فقط تو شرق افغانستان ۱۲۰ نفر اعلام آمادگی کرده بودن. خیلی بیشتر از اون چیزی که اصلا نیاز داشتن. خیلی از خانوادههای عرب اسم پسر اولشون میذاشتن اسامه. همه اینا نشون از محبوبیت روزافزون بن لادن بود. حالا یه نکته خیلی جالب بهتون بگم از طراح اصلی انفجارهای سفارتخانههای آمریکا. آقای «عبدالله احمد عبدالله» که معروف بود به «ابو محمد المصری». این آقا یه زمانی تو مصر فوتبالیست حرفهای بوده و بعد که به گروههای تروریستی ملحق میشه فوتبال حرفهای رو میذاره کنار.
دختر این آقا هم بعدا با پسر بن لادن «حمزه بن لادن» ازدواج میکنه. حالا به گفته نیویورک تایمز این آقای المصری چند سالی تو ایران زندانی بوده و بعد که آزاد میشه تو ایران میمونه و در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۹۹ و دقیقا در سالروز همین حملات تروریستی به سفارتخانههای آمریکا و آفریقا ابومحمد المصری و دخترش مریم که میشده عروس بن لادن تو خیابون پاسداران تهران توسط عوامل سیا و موساد ترور میشن. البته ایران ترور این پدر دختر رو تایید میکنه ولی گفته که این پدر و دختر لبنانی بودن. این دو نفر نبودن. اینم از این. بریم یه نفس کوتاه بگیریم برگردیم برای ادامهی داستان.
بعد از انفجارهای آفریقا با توجه به شلیک موشکهای کروز و تبعات سیاسی و نظامی که این دسته گل بن لادن برای کشور افغانستان داشت، خیلی از آدمای درون گروه طالبان هم با بن لادن در افتادن و گفتن آقا این چه کاری بود کردی؟ ما رو دستی دستی انداختی تو هچل؟ حتی یه بار طالبان تمام وسایل ارتباط جمعی القاعده از جمله تلفنهای ماهوارهای رو ازشون گرفت و به بن لادن فشار آورد و گفت در تمام مدتی که تو افغانستان هستی دیگه نباید دست به عملیات نظامی بزنی اما اونا خیلی هم کاری از دستشون برنمیومد. چرا که نفر اول طالبان یعنی خود شخص ملا محمد عمر از بن لادن حمایت میکرد.
حتی با وجود اینکه بعد از این اتفاق دولت کلینتون علیه رهبران طالبان تحریمهای سفت و سختی وضع کرد و تمام داراییهاشونو بلوکه کرد ولی باز هم ملا عمر حامی بن لادن بود. یه اخباری هم بود مبنی بر اینکه بن لادن تو فروش محصولات تریاک افغانستان به طالبان کمک میکنه و حتی میگفتند تو اون سالها برداشت تریاک تو افغانستان رکورد زده بود و همه زمینها رفته بود زیر کشت. تا سود حاصل از اون، خسارتهای مالی و بسته شدن حسابهای بن لادن و طالبان رو جبران کنه.
اقدام بعدی بن لادن برای ضربه زدن به آمریکاییها از حملات قبلیشم حساب شدهتر و تلفات نظامی بیشتری هم داشت. ۱۲ اکتبر سال ۲۰۰۰ حمله به کشتی نیروی دریایی آمریکا در کشور یمن. دو نفر بمبگذار انتحاری سوار بر قایق بمبگذاری شده تندرو با سرعت تمام قایق رو به بدنه ناو غول پیکر آمریکا زدن. برخورد قایق به بدنه این کشتی یه سوراخی اندازه یه خونه کوچیک تو بدنه کشتی ایجاد کرده بود. تو این انفجار ۱۷ نفر از ملوانهای آمریکایی بعلاوه ۲ نفر بمبگذار انتحاری کشته شدند.
دلیل اصلی انتخاب این ناوشکن این بود که این بهترین ناوشکن نیروی دریایی آمریکا بود و این انتخاب القاعده دهنکجی بزرگی به قدرت آمریکا بود. اونا میخواستن این پیام رو به آمریکا برسونن که هر کجا و هر وقت که اراده کنن میتونن به آمریکا صدمه بزنن. از تانزانیا تو آفریقا گرفته تا یمن تو آسیا. فرماندهی این عملیات هم بر عهده رهبر شاخه القاعده در یمن بود. شخصی به نام «جمال البداوی» که دولت یمن دو بار اون دستگیر و زندانی کرد و هر دو بار این آقا از زندان فرار کرد و در نهایت در زمان دولت ترامپ با حمله نیروهای آمریکایی کشته شد.
حمله به ناو آمریکایی جایگاه بنلادن رو در میون زمامداران جهاد در جهان اسلام تثبیت کرد و داوطلبان جهاد به طور بیسابقهای به اردوگاههای القاعده هجوم میآوردند. اوضاع بر وفق مراد اسامه بود. او برای این عملیات تروریستی شعر هم گفت. بس که طفل معصوم روح لطیفی داشت. شعرش رو براتون بخونم.
یک ناوشکن حتی دلاور از قدرت آن میهراسد
در بندر و در دریای پهناور احساس غرور میکند
در میان امواج ره میسپارد
با غرور، تکبر و قدرت کاذب پهلو گرفته
آرام به سوی هلاکت میرود
قایقی سوار بر امواج در انتظار اوست
شعراشم مثل کاراش ترسناکه. تو همین سال ۲۰۰۰ آقای بن لادن زن چهارمش رو میگیره. قبلا گفتیم که اون چهار تا زن داشت ولی وقتی اومد به سودان، یکی از زنها دیگه نتونست تحملش کنه و ازش طلاق گرفت و جا برای یه نفر باز شد و اسامه بن لادن ۴۳ ساله این بار با یک دختر کم سن و سال ازدواج کرد. دختر همسن بچش بود. یه عروسی مفصلی هم با رعایت پروتکلهای مذهبی تو قندهار گرفت که اکثر بچههاش و هر سه تا زنش تو این عروسی شرکت داشتن. یه کم تصورش سخته دیگه؟ آدم عروسی بگیره. مهمونای عروسی سه تا زن دیگهاش باشن. خب دیگه از عروسی و جشن و سرور بیایم بیرون.
الان وقتشه که بریم به سال ۲۰۰۱. سالی که ۱۱ سپتامبر در اون سال اتفاق افتاد. سالی که در اون بنلادن با اجرای بزرگترین عملیات تروریستی دنیا مسیر تاریخ رو برای همیشه تغییر داد. سال ۲۰۰۱ سال جنگ، سال خون.
سال ۲۰۰۱ برای افغانستان از همان ابتدا با بدبختی و فلاکت شروع شد. همون اوایل سال و در ۲۴ فوریه ۲۰۰۱ طالبان مجسمههای تاریخی و بینظیر بودا در منطقه بامیان رو نابود میکنه. این تندیسها بزرگترین تندیسهای بودا و بلندترین مجسمههای سنگی در جهان بودند که توریستها از سراسر دنیا برای دیدنشون به افغانستان میومدن. طالبان با آرپیجی نارنجک افتاد به جون این تندیسها و اونا رو نابودشون کرد. مجسمههای بودا در بامیان اگر تا دیروز نمادی از تاریخ دیرینه کشور افغانستان بوده، امروز جای خالی اونها یادگار سالهای حاکمیت افراطگرایی مذهبی تو این کشوره.
بعد از نابودی مجسمهها بن لادن برای ملا عمر رهبر طالبان پیام تقدیر و تشکر میفرسته و میگه از خدا مسئلت دارم همانطور که شما را در نابودی خدایان بیجان و کر و لال و دروغین یعنی و مجسمههای بامیان موفق گردانید در نابودی خدایان دروغین زنده مانند ملل متحد نیز توفیق دهد. این همون تفکر طالبانیه که با هر نوع نماد تاریخی و فرهنگی مخالفت میکنه و اعتقادات خودش و به زور تو حلق آدمای دیگه فرو میکنه. بگذریم. بریم برسیم به سپتامبر سال ۲۰۰۱.
همونطور که مشخصه برنامهریزی حملات یازده سپتامبر از ماهها قبل شروع شده بود که حالا جلوتر بهش میپردازیم ولی فقط دو روز قبل از حادثه یازده سپتامبر یه اتفاق بزرگی تو افغانستان میفته که با توجه به حوادث یازده سپتامبر کمتر بهش پرداخته میشه. در نهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ فقط ۲ روز مونده به حوادث ۱۱ سپتامبر احمد شاه مسعود به دست نیروهای القاعده ترور میشه. قبلا گفتیم که مسعود دشمن مشترک القاعده و طالبان بود. طالبان که کل کشور گرفته بود، نتونسته بود منطقه پنجشیر که تحت سلطه مسعود بود رو فتح کنه و در داخل کشور اصلیترین دشمن طالبان مسعود بود.
رهبران القاعده و بن لادن هم که از همون ابتدا با مسعود مخالف بودن و تو جبهه مخالف اون بودن. حالا از طرفی هم بن لادن میدونست که اگه راجع به حملات یازده سپتامبر به طالبان چیزی بگه، ممکنه اونا جلوی کارش بگیرن و اگه چیزی هم نگه که بعد از حملات عواقب این حمله احتمالا منجر به این میشه که طالبان القاعده را اخراج کنه و بن لادن رو تحویل بده. پس بن لادن چیکار کرد؟ اون اومد برای خوش خدمتی به طالبان که شده دو روز مونده به یازده سپتامبر طی یک عملیات برنامهریزی شده مسعود رو ترور کرد. کسی که این عملیات را برنامهریزی و اجرا کرده بود آقایی بود به نام «عبدالستار بهمن»؛ ساکن بلژیک و اصالتا مراکشی.
عبدالستار جز مجاهدین بیشماری بود که با بن لادن از طریق رسانههای اروپایی آشنا شده بود و خبر اقدامات تروریستی بن لادن رو از طریق روزنامه و تلویزیون دنبال میکرد و شیفته القاعده بود. اون خونه زندگیش تو اروپا رو ول کرده و از بلژیک پاشد اومد به پاکستان و از اونجا بعد از گذراندن دوره تو پایگاههای نظامی القاعده به عضویت این گروه در اومد و خیلی زود بن لادن بهش یه ماموریت بزرگ داد. ماموریتی که از اول مشخص بود قرار به قیمت جونش انجام بشه. طبق نقشهای که القاعده کشیده بود در ۹ سپتامبر سال ۲۰۰۱ عبدالستار بهمن به همراه یکی دیگر از مجاهدین انتحاری در قالب خبرنگار خارجی به محل زندگی مسعود در پنجشیر رفت.
یکیشون کمربند انتحاری بسته بود و یه نفر دیگه بمب داخل دوربین فیلمبرداری جاساز کرده بود. اونا وقتی با مسعود برای مصاحبه تو اتاقش تنها میشن با منفجر کردن خودشون احمد شاه مسعود، شیر پنجشیر رو ترور میکنن تا ترور مسعود هدیهای باشه از جانب بنلادن به ملا عمر.
رسیدیم به حوادث یازده سپتامبر که احتمالا شما دربارش بارها چیزایی رو شنیدید و یا دیدید. برای همینم من سعی کردم ضمن مرور کلی حوادث اون روز بیشتر به مواردی بپردازم که کمتر بهش پرداخته شده. خب درسته که نقشه یازده سپتامبر رو القاعده کشید و با دستور مستقیم بن لادن انجام شد ولی اجرای عملیات بر عهده یک گروه چهار نفره بود که رهبر گروه جوان تحصیل کرده و موجهی بود به نام «محمد عطا».
عطا متولد مصر بود. پدرش وکیل بود. خانواده پولدار و البته سختگیری داشت. تو دانشگاه قاهره مصر مهندسی معماریش رو گرفته بود و بعد برای ادامه تحصیل در رشته برنامهریزی شهری اومده بود به هامبورگ آلمان. آلمان کلا بعد از جنگ جهانی دوم همیشه سعی میکرد که نشون بده این کشور جای امنی برای ادیان مختلفه و دیگه قرار نیست تفکراتی شبیه به تفکر هیتلر تو این کشور جای داشته باشه و همه میتونن آزاد هر دینی رو داشته باشن و هر فعالیت مذهبی که میخوان انجام بدن.
خب همین موضوع باعث شده بود که شهرهای مختلف آلمان به خصوص شهر هامبورگ محل خوبی برای جمع شدن گروههای افراطی مذهبی و تشکیل جلسات دورهمیهای اونا باشه. تو همین جلساتی که تو مساجد هامبورگ انجام میشد عطا با سه نفر دیگه آشنا میشه که هر سه نفر دیگه هم جوون و تحصیل کرده و مقیم آلمان بودن.
این چهار نفر بعد از آشنایی با توجه به اینکه افکارشون به هم نزدیک بود. رابطهاشون به هم نزدیکتر میشه و بعد از اینکه با القاعده آشنا میشن، اونا تصمیم میگیرند که به این گروه ملحق بشن. برای همین بعد از کلی رایزنی و هماهنگی سال ۱۹۹۹ میرن به استانبول. از اونجا میرن به کراچی پاکستان و از اونجا هم با کلی مشقت میرن به پایگاه القاعده تو افغانستان و با بن لادن دیدار میکنن.
اونجا بن لادن نقشهی عملیات براشون توضیح میده و بهشون پیشنهاد میده که اونا اجرای عملیات رو بر عهده داشته باشن و اونا هم قبول میکنن و برمیگردن به آلمان. تا از اونجا برن به آمریکا و برای اجرای عملیات برن کلاسهای خلبانی تا بعد از ربودن هواپیماها بتونن خودشون بشینن پشت فرمون و عملیات رو اجرا کنن. توجه دارید دیگه؟ من دارم خیلی خلاصه این قسمتها رو میبرم جلو. چون در غیر این صورت این داستان خودش یه دو سه تا اپیزود میخواد. خب این چهار نفر بعد از دیدار بن لادن اومدن به آلمان که از اونجا برن به آمریکا ولی اینجا یه مشکلی پیش میاد آمریکا به یکیشون ویزا نمیده و اونا مجبور میشن یه نفر دیگه رو جایگزین کنن.
قرار بود عملیات اینطوری باشه که هر کدوم از این چهار نفر به همراه چهار نفر دیگه که روزهای آخر قرار بود بهشون ملحق بشن یه هواپیما رو بدزدن. قرار بود در کل چهار تا هواپیما دزدیده بشه. پس به چهار تا تیم پنج نفره نیاز داشتن که سرگروه هر کدوم از این تیمها این چهار نفری بودند که تو هامبورگ با هم آشنا شدند و به دیدار بن لادن رفتن. بعد که نقشه رو بیشتر بررسی کردن دیدم برای ربودن هواپیمای چهارم پنج نفر زیاده. چهار نفر کفایت میکنه. چون مسافراش کمترن.
پس در کل تیم اجرای عملیات شد نوزده نفر که پونزده نفر عربستانی، دو نفر اماراتی، یه نفر لبنانی و یه نفرم مصری بود که این نفر مصری آخر میشد محمد عطا رهبر عملیات و رئیس هجده نفر دیگه. روز قبل از عملیات محمد عطا خیلی شیک میره پیتزاشو میخوره. بعد میره هتل میخوابه. صبح پا میشه. پیراهن مردانه آبیشو میپوشه و بدون کوچکترین استرسی حداقل در ظاهر سوار هواپیما میشه. بقیه افراد هم همینطور. سوار چهارتا هواپیما میشن. اونا پروازها رو جوری انتخاب کرده بودند که ساعت حرکت هواپیماها خیلی به هم نزدیک باشه و درضمن اونا پروازهایی را انتخاب کرده بودند که قرار بود از شرق به غرب آمریکا برن و بنابراین هواپیماهای این پروازها مقدار زیادی سوخت حملکردن که قدرت انفجار بسیار بالایی داشت.
تقریبا نیم ساعت بعد از پرواز چهار هواپیما، هواپیما رباها کنترل هر چهار هواپیما رو به دست میگیرن. محمد عطا از داخل هواپیما پیام میده میگه ما کنترل چند هواپیما در دستمون داریم. ساکت باشید. داریم برمیگردیم به فرودگاه. به هیچکس آسیبی نمیرسه. سعی نکنید هیچ حرکت احمقانهای انجام بدید.
مامورین فرودگاه که از این اتفاقها شوکه شده بودن، قبل از اینکه بخوان خودشون و جمع و جور کنن هواپیمای اول که محمد عطا و چهار تا تروریست دیگه توش بودن در ساعت ۸ و ۴۶ دقیقه صبح با سرعت تمام به برج شمالی ۱۱۰ طبقهای برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی نیویورک برخورد میکنه.
هواپیما طبقات ۹۳ تا ۹۹ رو داغون میکنه و طبقات بالاتر هم دیگه دسترسی به پله قرار ندارند و اون بالا زندانی شدن. حرارت شعلههای آتش اونقدر زیاد شده که بعضی از آدما خودشون از طبقات صد به بالا به پایین پرت میکنن. این برج کمتر از دو ساعت بعد کامل فرو میریزه. فقط هفده دقیقه بعد از برخورد هواپیمای اول و در ساعت ۹ و ۳ دقیقه هواپیمای دوم به برج جنوبی برجهای دوقلوی نیویورک برخورد میکنه و طبقات ۷۷ تا ۸۵ رو نابود میکنه و اتفاقات برج شمالی دوباره تکرار میشه. این برج هم کمتر از یک ساعت بعد به کل فرو میریزه.
هواپیمای سوم در ساعت ۹ و ۳۷ دقیقه توی شهر دیگه و در ویرجینیا به ساختمان پنتاگون مقر فرماندهی وزارت دفاع آمریکا برخورد میکنه. تا اینجای کار سه تیم تروریستی عملیات خودشون رو با موفقیت انجام داده بودند ولی همچنان خبری از تیم چهارم نبود. در کمتر از یک ساعت سه هواپیما به ساختمانهای برج دوقلو و ساختمان پنتاگون برخورد کرده بودند و آمریکا در شوک فرو رفته بود. برجهای دوقلو نماد بزرگ ثروت و قدرت آمریکا فرو ریختن.
اخبار حمله به برجهای دوقلو حمله به پنتاگون را تا حدودی تحت الشعاع قرار داده بود اما برای جرج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا اینطور نبود. بوش بعدها گفت تو اون لحظات برخورد هواپیمای اول میتونست تصادفی باشه. برخورد هواپیمای دوم ثابت کرد که حملهای در کاره و برخورد هواپیمای سوم دیگه اعلام جنگ به آمریکا بود ولی هنوز یک هواپیمای ربوده شده تو آسمون آمریکا در حال پرواز بود؛ هواپیمای چهارم.
هواپیمای چهارم همون تیم چهار نفره بودند که تعداد مسافران هواپیماشون کمتر بود. ۳۷ مسافر و ۷ خدمه. تیم تروریستی اون هواپیما قرار بود هواپیما را به سمت واشنگتن هدایت کنند و احتمال زیاد هدفشون کاخ سفید و یا ساختمان کنگره آمریکا بود ولی سرنوشت هواپیمای چهارم جور دیگهای رقم خورد. این هواپیما با تاخیر ۴۶ دقیقهای بلند شده بود و بلافاصله بعد از بلند شدن قبل از اینکه تروریستها بخوان کارشون رو شروع کنن هواپیما از برج مراقبت پیامی رو دریافت میکنه که مراقب هر گونه نفوذ به کابین خلبان باشید. دو تا هواپیما به مرکز تجارت جهانی برخورد کردند. خلبانهای دیگه باید مواظب باشن. اینطوری خلبانها و خدمه آماده اتفاقی مشابه تو هواپیمای خودشون بودن.
کاری که تروریستها تو هر چهار تا پرواز میکردند این بود که بعد از اینکه کنترل هواپیما را به دست میگرفتن مسافرا رو به انتهای هواپیما هدایت میکردند و میگفتند ما همراه خودمون بمب داریم. اگه دست از پا خطا کنی، بمب را منفجر میکنیم. کسی هیچ کار اضافهای انجام نده. این فقط یک گروگانگیریه و ما باهاتون کاری نداریم. با این ترفند مسافرا از ترس جونشون سعی نمیکردند که مقاومت کنند و یا با تروریستها مقابله کنن اما اوضاع تو هواپیمای چهارم فرق میکرد.
وقتی مسافرا به انتهای هواپیما هدایت شدن، اونا با خونوادههاشون تماس گرفتن. حدود ۳۷ تماس گرفته شد و چند نفرشون که موفق به صحبتهای کوتاه شدن، فهمیدن که چه بلایی سر بقیه پروازها اومده و چه سرنوشتی در انتظار اوناست. یکی از مسافران هواپیما هم پیامی رو دریافت میکنه که تو پیام مادرش توضیح میده که چه اتفاقی برای بقیه هواپیماها افتاده و شما هم باید هر کاری از دستتون بر میاد انجام بدید و مسافران هم تصمیم میگیرند با مهاجمان مبارزه کنن ولی تروریستها رفته بودن به کابین خلبان و درو بسته بودن.
دستگاه ضبط صدا در جعبه سیاه هواپیما صدای ضربات بلند و فریاد و شکستن شیشه رو ضبط کرده و در همان لحظات مسافرا سعی میکردن در کابین به زور باز کنن. درگیری مسافرها با تروریستها باعث میشه که تروریستها نتونن به درستی مقصدشون تشخیص بدن و نتونن نقششون رو درست اجرا کنن. کسی دقیقا نمیدونه چه اتفاقی تو هواپیما افتاده و درگیری به کجاها کشیده شده ولی چیزی که مشخصه اینه که هواپیمای اونا در حالی که اونها هنوز بیست دقیقه با واشنگتن دی سی فاصله داشتند با سرعت ۹۳۰ کیلومتر بر ساعت توی مزرعه تو پنسیلوانیا به زمین برخورد میکنه و تمامی سرنشینانش کشته میشن.
در مجموع تو این حادثه تروریستی ۲۵ هزار نفر زخمی و ۳ هزار نفر کشته میشن. ۳ هزار نفر از نود ملیت مختلف کشته شدند و فقط در نیویورک ۳۴۳ آتشنشان جون خودشون رو از دست دادن. ۳۴۳ آتشنشان همزمان تو افغانستان بن لادن و رهبران القاعده با خوشحالی وصفناشدنی همدیگر در آغوش گرفته بودن و خدا رو شاکر بودن که تو این عملیات بهشون کمک کرده.
دو سه تا موضوع باز دیگه از حادثه یازده سپتامبر بگیم. اول اینکه در ساعت ده و نیم صبح ۱۱ سپتامبر ارتش آمریکا یه تصمیم بسیار سختی رو میگیره و به نیروهاشم ابلاغ میکنه که هر هواپیمای مسافربری که تو آسمونه، اگر جواب پیام رو نداد و مشخص شد که ربوده شده تو همون آسمون باید با همه مسافراش هدف قرار بگیره. اونا این تصمیم رو گرفتند تا هواپیماهای بیشتری به ساختمانها کوبیده نشن ولی خب دیگه؟ هواپیمای پنجمی در کار نبود.
موضوع دوم اینه که تو این حادثه ساختمان شماره هفت مرکز تجارت جهانی هم به طور کامل تخریب میشه که معمولا تو اخبار کمتر بهش توجه میشه. دلیل ریزش این ساختمون ۴۷ طبقه هم این بود که ریزش برجهای دوقلو روی ساختمانهای اطراف بیش از همه به این برج فشار میاره و باعث آتش سوزی تو برج میشه و نهایتا بعد از چندین ساعت آتیشسوزی عصر یازده سپتامبر ساعت ۱۷ و ۲۰ دقیقه ساختمان به طور کامل تخریب میشه.
موضوع آخر مربوط میشه به طراح اصلی حملات یازده سپتامبر «خالد شیخ محمد». خالد با اصالت پاکستانی جزو مجاهدینی بود که تو جنگ با شوروی هم شرکت کرده بود. بعد از بازگشت بن لادن به عراق، خالد به عضویت القاعده درآمد و طراح اصلی حملات ۱۱ سپتامبر و ۲۸ حمله تروریستی دیگه بود. خالد دو سال بعد از حملات یازده سپتامبر توسط سازمان سیا آمریکا تو پاکستان ربوده میشه و در گوانتانامو «Guantanamo» زندانی میشه و از اون موقع تا حالا تازه امسال یعنی سال ۲۰۲۱ قراره که محاکمه بشه.
یه نکته مهم دیگه هم در مورد خالد هست که بهتره بچهها این یه دقیقه رو گوش ندن. اگه یادتون باشه القاعده یک سال بعد از یازده سپتامبر یه فیلمی منتشر کرد که تو اون فیلم مجاهدین القاعده یک خبرنگار آمریکایی رو که به اسارت القاعده در اومده بود و میارن جلوی دوربین و سرش از تنش جدا میکنند و بدنشو تیکه تیکه میکنن. فیلم سر بریدنش میان پخش میکنن. وقتی که خالد دستگیر شد تو اعترافاتش با افتخار گفت که «آره من با همین دستای خودم سر جاسوس خبرنگار یهودی ـ آمریکایی رو از تنش جدا کردم. اگه میخواید این ادعا بهتون ثابت بشه تو اینترنت عکسا و فیلماش هست. برید ببینید که چطور من سرش بریدم و تو دستام نگه داشتمش.»
در حال حاضر خالد به همراه سیزده زندانی دیگه مهمترین زندانیهای تروریستی کشور آمریکا هستن. برگردیم به یازده سپتامبر. حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نشون داد که القاعده تونسته تا مردمک چشم ایالت متحده آمریکا نفوذ کنه. طوفانی که آمریکا سالها پیش در افغانستان به پا کرده بود به کشورش برگشت و اسامه بن لادن فرزند ثروتمندترین تاجر ثروتمندترین کشور عرب سر سلسله جدید از تروریسم جهانی شد. واقعا از یازده سپتامبر به بعد دیگه هیچ چیزی تو دنیا غیر ممکن نیست.
بعد از این اتفاقات همونطور که همه ما میدونیم آمریکا از طالبان که حاکمیت وقت افغانستان در دست داشت خواست که بنلادن رو تحویل بده و جرج بوش هم یه سخنرانی معروف کرد و گفت طالبان باید تروریستها را در اختیار ما قرار بده وگرنه در سرنوشت اونها سهیم خواهد بود ولی ملا عمر رهبر طالبان درخواست آمریکا را رد کرد و آمریکا هم بدون معطلی به افغانستان حمله نظامی کرد و طولانیترین جنگ در تاریخ آمریکا که از جنگ ویتنام پنج ماه بیشتر طول کشید استارت خورد ولی چیزی که شاید ندونید اینه که طالبان سه بار پیشنهاد محاکمه بنلادن را به دولت آمریکا داد که هر سه بار از سوی آمریکا این درخواستها رد شد.
طالبان میخواست بن لادن در یک دادگاه اسلامی و مثلا تو پاکستان محاکمه بشه ولی آمریکا قبول نکرد. آمریکا نمیخواست با برگزاری دادگاه یه بار دیگه به بن لادن فرصت سخنرانی و دیده شدن بده و در کنار اون آمریکا خواهان برچیده شدن تمام اردوگاههای القاعده و تحویل تمام رهبران این گروه تروریستی هم بود که مشخصه طالبان قبول نکرد و در هفت اکتبر سال ۲۰۰۱ آمریکا به افغانستان حمله کرد.
تو این حمله کشورهای عضو ناتو هم در کنار آمریکا بودن. کشورهای عضو ناتو با استناد به ماده پنج توافقنامه ناتو در کنار آمریکا تو جنگ شرکت کردند. ماده پنج توافقنامه که اصلا قلب توافقنامه و اصل موضوعه میگه که حمله به یکی از اعضای پیمان حمله به همه ماست و همه کشورهای این توافقنامه باید به این حمله واکنش نشون بدن و مقابله نظامی کنن.
تو همون اوایل حمله صد تا جسد شناسایی میکنن که هیجدهتاشون از افراد شناخته شده و تحت تعقیب آمریکا بودن. تقریبا یک ماه بعد از شروع حملات رژیم طالبان سقوط میکنه و در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان «حامد کرزای» رئیس جمهور افغانستان میشه. خب آمریکا حمله کرد. طالبان قدرت از دست داد. القاعده ضعیف شد ولی اسامه بن لادن زنده بود. اون تو یه نوار ویدیویی در دسامبر ۲۰۰۱ اومد جلوی دوربین و گفت من بنده ناچیز خدا هستم چه زنده باشم چه مرده جنگ ادامه خواهد داشت. جالب اینکه تقریبا همه مطمئن بودند بن لادن تو همون کوههای تورا بورا مخفی شده ولی ارتش آمریکا با اون عظمت نمیتونست پیداش کنه.
شاید یکی از دلایلش این بود که تو کوههای تورا بورا بعد از حمله آمریکا اونقدر که خبرنگار آمریکایی بود، سرباز آمریکایی نبود و اکثر حملات آمریکاییها هوایی انجام میشد. تا اونا رو زمین تلفات نداشته باشن. فعالیتهای تروریستی القاعده ضعیف شده. بعد از حمله آمریکا باز هم ادامه داشت. سال ۲۰۰۲ تو اندونزی انفجار تو یک کلاب شبانه جون ۲۰۲ نفر گرفت که ۸۸ نفرشون استرالیایی بودن و هدف حمله هم بیشتر شهروندان استرالیا بودند که تو جنگ افغانستان کشورشون به آمریکا کمک کرده بود.
سال ۲۰۰۴ تو مادرید اسپانیا تو ساعت پرتردد و شلوغ ۱۰ بمب تو ۳ ایستگاه قطار منفجر شد و ۱۹۲ نفر کشته شدن. بعد از این انفجارها وقتی پلیس به دنبال متهمهای و برنامهریزهای حملات بود تروریستها به ساختمونی که مقر اصلیشون بود پناه آوردند و بلافاصله ساختمون خودشون رو با هم منفجر کردن که دست پلیس بهشون نرسه. القاعده دلیل این بمبگذاری را حضور نظامیهای اسپانیا تو عراق اعلام کرد. چرا که آمریکا سال ۲۰۰۳ یعنی یک سال قبل از این حملات به عراق حمله کرده بود و اسپانیا هم یکی از کشورهایی بود که به آمریکا در عراق کمک نظامی میکرد.
سال ۲۰۰۴ بن لادن تو یک نوار ویدیویی ورود ابومصعب الزرقاوی رو به القاعده تبریک گفت و ایشون رو به عنوان امیر القاعده در کشور بینالنهرین یعنی عراق معرفی کرد. زرقاوی شاخه القاعده در عراق را رهبری میکرد و دیگه متاسفانه زمان اپیزود اجازه نمیده راجع به ایشون حرف بزنیم. اعجوبهای بوده واسه خودش. داستانشو میذاریم تو مطالب تکمیلی در اینستا و صفحات اجتماعی رخ.
خب القاعده دستبردار نبود. سال ۲۰۰۵، ۴ تروریست انتحاری این بار تو انگلستان سه ایستگاه مترو و یه اتوبوس دو طبقه را به صورت هماهنگ منفجر کردن که ۵۲ نفر کشته شدند و مشخصا دلیل این کار حمایتهای انگلیس از آمریکا بود. تازه همه اینایی که دارید میشنوید مهمترین حملات موفق القاعده بود.
حالا دیگه تعداد زیادی از حملات با تعداد کشته کمتر مثل حمله به فرانسویها در کراچی و حمله به آلمانیها در تونس و حملات ریاض و خیلیای دیگه به علاوه حملات ناموفق هم بماند. علاوه بر اینها بعد از حملات ۱۱ سپتامبر بن لادن و معاون اولش امین الظواهری بیش از ۳۰ نوار صوتی و ویدیویی یعنی تقریبا هر ۶ هفته یه نوار منتشر کردن که عموما این نوارها توسط شبکه الجزیره پخش میشدن و جالب اینجاست که مامورین امنیتی آمریکا از ردگیری منبع تحویل نوارها عاجز بودن و نمیدونستن بفهمن که کی این نوارها رو چطوری داره تحویل میده؟
حالا جدا از این مورد کلا تیمهای جاسوسی سازمان سیا برای دستگیری بن لادن از سالها قبل خیلی تعلل داشتن و فرصت سوزی کردن. قبل از سال ۱۹۹۸ و بمبگذاری تو سفارتخانههای آمریکا و آفریقا اونا مکان بن لادن رو شناسایی کرده بودن ولی دولت آمریکا اجازه حمله را صادر نکرد. چون میترسید که اگه یه درصد بن لادن اونجا نباشه آبروش تو منطقه بره. این در صورتی بود که نیروهای امنیتی تاکید کرده بودند که بن لادن اونجاست.
بعد از بمبگذاریهای آفریقا و یمن و بمبگذاریهای دیگه که دیگه بن لادن شده بود دشمن شماره یک آمریکا و برای کشتنش واحد مخصوصی تو سازمان سیا آمریکا تشکیل شده بود. یه بار دیگه تو سال ۱۹۹۹ مقر بنلادن تو قندهار شناسایی میشه و حتی برنامهریزی عملیات هم انجام میشه ولی به دلیل اینکه حمله تو مرکز شهر منجر به کشته شدن غیرنظامیهای زیادی میشه اون عملیات کنسل میکنن.
خب قبل از اینکه به داستان جذاب تعقیب و گریز بن لادن وارد شیم، یه موضوع مهمی هم بگم. ببینید مطالبی مثل اینکه یازده سپتامبر کار خود آمریکایی بوده و ساختمونا براساس انفجار بمب ریختن پایین نه برخورد هواپیما یا مثلا بن لادن آمریکا نکشته هنوز زندهاست، توی اپیزود هیتلر من پیامهای زیادی داشتم که هیتلر خودکشی نکرده هنوز زنده است. خلاصه این قبیل موضوعات اگه بخوایم بهشون بپردازیم باید ساعتها بشینیم ادله اونا رو بگیم. بعد هم نظرات مخالفشون و بگیم که خب جای مطرح کردنشون تو این اپیزود با این زمان کوتاه نیست. چون موضوعات فرعی هستند. ما بهشون نمیپردازیم ولی اگه شما خواستید بیشتر بدونید تو منابع اپیزود فیلمهای مستند و کتابهایی در این خصوص هست. بگذریم.
وقتشه که بریم سراغ سالهای پایانی عمر بن لادن. سالهایی که آمریکا با میلیونها دلار هزینه داشت در به در دنبال اون میگشت ولی نمیتونست هیچ ردی ازش پیدا کنه. الان میخوایم بریم ببینیم که داستان شکار بن لادن بزرگترین تروریست تاریخ چی بوده؟
همانطور که قبلا گفتیم آمریکا تا قبل از حوادث یازده سپتامبر دو سه نوبت میتونست که بن لادن رو بکشه اما انقدر اون دست دست کرده بودند که شکار از دست رفته بود. بعد از حادثه یازده سپتامبر تیمی که روی تعقیب و دستگیری بن لادن کار میکرد، دیگه ماموریتش متفاوت و بسیار مهم شده بود. همه نگاهها به عملکرد اونا دوخته شده بود. اونا شده بودن مهمترین گروه سازمان سیا و ماموریتشون هم شده بود دغدغه اول دولت آمریکا. ماموریت چی بود؟ کشتن بن لادن.
بعد از چند ماه که از حمله نظامی آمریکا به افغانستان گذاشته بود، سازمان سیا تونست مقر بنلادن رو تو کوههای تورا بورا داخل کشور افغانستان شناسایی کنه و اونا خیلی سریع برای کشتن بن لادن برنامهریزی یه عملیات بزرگی رو انجام دادن. دیگه چی از این بهتر؟ هنوز شیش ماه نشده اونا تونسته بودن مخفیگاه بن لادن و شناسایی کنند و با یه حمله درست حسابی میتونستن قضیه رو حلش کنن ولی ارتش آمریکا به جای اینکه سربازهای آمریکایی را برای این عملیات بفرسته، اومد از نیروهای ارتش افغانستان استفاده کرد و فرماندهی اجرای عملیات را هم به افغانها سپرد.
انگار اونها از اعزام نیرو به کوههای تورا بورا وحشت داشتند و حتی برای کشتن بن لادن هم حاضر نشدن نیروهای آمریکایی اعزام کنند اونجا. نتیجه عملیات ارتش افغانستان هم منجر به فرار بن لادن به داخل مرزهای پاکستان شد. حالا بد ماجرا اونجایی بود که بعدا مشخص شد دو تا از فرماندهان این عملیات از دوستان سابق بن لادن بودند و کسایی بودن که تو جنگ با شوروی در کنار بن لادن جنگیده بودن. حالا آمریکا از این آدما خواسته بود که برن بن لادن رو بکشن و بن لادن رفت جایی که دیگه آمریکاییها مطمئن بودن حالا حالاها نمیتونن ردی ازش پیدا کنن؛ پاکستان.
کجای پاکستان؟ معلوم نیست. شاید کوههای تورا بورا، شاید پیشاور، شاید اسلامآباد، شایدم یه جایی که هیچ کسی فکرشم نمیتونه بکنه. تحقیقات سازمان سیا بعد از فرار بن لادن به پاکستان با بودجه بیشتر و تعداد نفرات بیشتری ادامه پیدا کرد. اونا تونستن چندین نفر از افراد القاعده را دستگیر کنند که یکی از اونا شخصی بود به نام ابوزبیده که ارتباط نزدیکی داشت با آقای خالد شیخ محمد. همون مغز متفکر عملیات یازده سپتامبر که قبلا راجع بهش صحبت کردیم.
از طرف دیگه هم آمریکا عمارلوی برادرزادهی امین آقای خالد رو هم بازداشت کرد و با اطلاعاتی که از اونا گرفت تازه اونجا بود که فهمیدن برنامهریزی عملیات توسط خالد شیخ محمد انجام شده و همونطور که گفتیم اون از پاکستان دزدیدن بردن آمریکا ولی هیچ کدوم از این افراد نتونستن اطلاعاتی راجع به خود بن لادن به آمریکا بدن. واقعا چیزی نمیدونستن که بگن. وگرنه زیر فشار شکنجه وحشتناک آمریکاییها اونا به کرده و نکرده خودشونم اعتراف میکردن ولی این آقای ابوزبیده که گفتیم دستگیر شده بود به آمریکاییها اطلاعاتی رو داد راجع به شخصی به نام الکویتی که رابط بن لادن با دنیای بیرون بود.
مشخصا اگر آمریکا میتونست الکویتی رو پیدا کنه، میتونست به بن لادن هم دسترسی پیدا کنه. داریم راجعبه چه زمانی صحبت میکنیم؟ سال ۲۰۰۳. ۲ سال بعد از عملیات ۱۱ سپتامبر. خلاصه تیم تمرکزش رو میذاره رو الکویتی و عکسی ازش پیدا میکنه و میره سراغ زندانیهای القاعده که ببینه میتونه از اون اطلاعاتی راجع به دست بیاره یا نه؟
یکم که تحقیقات جلو میره اونا متوجه میشن که ای دل غافل الکویتی مرده. یکی از زندانیها میگه من خودم اصلا خاکش کردم و مطمئن هستم که مرده. دیگه تنها سرنخی که داشتن از دستشون میره و سازمان سیا میمونه و حوضش. از سال ۲۰۰۳ تا سال ۲۰۰۹ اونا همینجور به تحقیقاتشون ادامه میدادند و بن لادن که بالاتر گفتیم انواع و اقسام عملیات تروریستی رو تو جاهای مختلف دنیا انجام میداد و تیم تعقیب هم دست از پا درازتر. تو تیم تعقیب بن لادن دو تا خانوم نقششون از بقیه پررنگتر بود.
خانم اول به اسم مایا و دومین نفر ما به اسم مو قرمز میشناسیمش. چون سازمان سیا هیچوقت اسم واقعیش رو نکرد. خانم مایا سال ۲۰۰۹ با کمک سازمان امنیت اردن با یکی از اعضای القاعده ارتباط میگیره. شخصی به نام دکتر «خلیل البلاوی» این آقای دکتر خلیل قبلا به اتهام همکاری با القاعده تو اردن دستگیر شده بود ولی باید اردن با هماهنگی سازمان سیا تصمیم میگیرن که از ایشون به عنوان جاسوس استفاده کنن و آزادش کنن که بره تو گروه القاعده که بتونن ازش اطلاعات بگیرن.
بعد از چند وقت اونا متوجه میشن که دکتر خلیل برای درمان امین الظواهری نفر دوم القاعده قراره که به مخفیگاه اونا بره و این آقای دکتر مجاهد گفت من حاضرم در ازای دریافت جایزه نقدی مکان ظواهری بن لادن رو به شما لو بدم و یا حداقل اطلاعاتی به شما بدم که موجب دستگیری بن لادن بشه. دکتر خلیل برای اینکه حسن نیتش ثابت کنه، اومد یکی دو تا فیلم برای خانم ماریا فرستاد که تو این فیلمها او در کنار مجاهدین القاعده نشسته بود و مشغول صحبت بود که حالا یکی دو تا از این افرادی که تو فیلم بودن از سران القاعده و تحت تعقیب بودن.
مایا از این جریان خیلی خوشحال میشه و با دکتر خلیل ارتباط میگیره و بهش پیشنهاد میده که از افغانستان بیا بیرون. بیا تو یه کشور دیگه. اونجا با هم یه دیداری داشته باشیم. بعد دوباره برگرد ولی دکتر خلیل بهش میگه که اگه من از کشور خارج بشم اونا رد منو میزنن. میفهمن ماجرا چیه. چون در حالت عادی که من از کشور بیرون نمیرم.
خب پس چیکار کنیم؟ مایا به دکتر خلیل پیشنهاد میده. میگه تو یکی از پایگاههای نظامی آمریکا که خارج از شهر قرار میذاریم. تو با ماشینت بیا. ما هم مواظب اینیم که هیچ کسی تعقیبت نکنم. دکتر خلیل هم قبول میکنه ولی میگه به یه شرط میام. به شرطی که شما به من اطمینان کنید. من دارم با جون خودم بازی میکنم میام پیش شما. شما باید به من اطمینان کنید و مثل مجرمها منو نگردید. تفتیش بدنی نکنید و احترام منو نگهدارید.
مایا هم بعد از مشورت با بقیه به خاطر اینکه این تنها شانسشون از بین نره و بعد نه سال تعقیب بتونن به اطلاعاتی برسن قبول میکنه. میگه باشه. تو بیا ما هواتو داریم. خلاصه که قرار میذارن. روز قرار مایا میبینه که خبری از دکتر نیست. بهش پیام میده میگه کجایی؟ میگه تو ترافیک گیر کردم. یه کم با تاخیر میام. اوکی باشه خدافظ. خدافظ یه یکی دو ساعتی که میگذره در نهایت مایا و تیم همراه شیش هفت نفری میبینن که ماشین دکتر خلیل داره میاد سمت پایگاه. ماشین به در ورودی که میرسه، مایا دستور میده که درو باز کنید. نیاز به گشتنشون نیست.
ماشین میاد تو. یه راننده پشت فرمون و یه نفرم پشت نشسته و مایا هم سر از پا نمیشناسد که بالاخره تونستم راضیش کنم بیاد و دیگه همه چی به زودی تموم میشه. ماشین میاد جلوی مایا و شش نفر از افراد تیم که منتظرش بودن وایمیسته و نفری که پشت نشسته بود در رو باز میکنه و از ماشین پیاده میشه. به محض پیاده شدن دکتر خلیل، اون اولین چیزی که میگه اینه الله اکبر اللهاکبر. هر دو تروریست بعلاوه مایا و هر شش نفری که کنارش بودند به علاوه یک افسر اردنی حاضر در محل کشته میشن.
طالبان با همکاری القاعده مسئولیت این بمبگذاری را بر عهده میگیره. چند ماه قبلتر آمریکا رهبر طالبان در پاکستان کشته بود و طالبان اعلام میکنه. این حمله به تلافی کشته شدن بیتالله محسود رهبر طالبان در افغانستان انجام شده. کمی بعد هم فیلم ویدیویی از دکتر خلیل میاد بیرون که نشون میده قبل از اینکه حمله انتحاریشو انجام بده، در کنار برادر بیت الله مسعود نشسته و داره برای آمریکا خط و نشون میکشه. دیگه آبرو حیثیت برای نیروهای آمریکایی نمونده بود. اونا نه تنها موفق نشده بودند اطلاعاتی به دست بیارن؛ بلکه تروریستها تونسته بودن تو دل پایگاه نظامی آمریکا نفوذ کنن و هفت نفر از بهترین مامورانشو بکشن.
خب از دو خانمی که در تعقیب بن لادن بودن سرنوشت یکیشون مشخص شد. نفر دوم که گفتیم اسمش مو قرمز بود، بعد از این اتفاق داغون شده بود. اون بهترین دوستاش رو از دست داده بود و دستشم به هیچ جایی بند نبود. برای همینم رفت شروع کرد به بررسی هر مدرکی که از ده سال پیش جمع کرده بودند. تا بتونه از لابهلای اونا یه سرنخ کوچیکی به دست بیاره. تو این تحقیقات و کندوکاوی که میکرد مو قرمز متوجه شد که اون آقای الکویتی که قبلا دربارش صحبت کردیم و گفتیم رابط بنلادن با دنیای بیرون بوده، چند تا برادر دیگه هم داشته که همگی با هم عضو القاعده بودن.
یکم که بیشتر دقت میکنن متوجه میشن که اون عکسی که از الکویتی داشتن متعلق به خودش نبوده و عکس یکی از برادراش بوده که اتفاقا خیلی هم شبیه به خودش بوده. اگه یادتون باشه قبلتر گفتیم که اونا عکس رو به چند نفر از اعضای القاعده نشون داده بودن و فهمیده بودند که الکویتی مرده. حتی یکی از اسیرای القاعده هم قسم خورده بود که خودم دفنش کردم. درست هم گفته بود. راست گفته بود ولی کسی که اون دفن کرده بود برادر الکویتی بود و آمریکاییها هم عکس برادرش داشتن به اسرا نشون میدادن.
به همین مسخرگی اونا مهمترین سرنخشون رو سالهای سال نادیده گرفته بودن. مو قرمز وقتی متوجه ماجرا شد تمام وقت و انرژیش گذاشت برای پیدا کردن الکویتی. اونا با کمک جاسوسهایی که تو کویت داشتن رفتن سراغ خانواده الکویتی و تمام تلفنهای خانوادشون مخصوصا مادرش شنود کردن. تو شنودها متوجه شدن که الکویتی زنده است. چند وقت یک بار هم به مادرش زنگ میزنه ولی تماساش کوتاه و هر بار از یکی از تلفنهای عمومی داخل شهر پیشاور پاکستان تماس میگیره و از هیچ تلفنی هم دو بار استفاده نمیکنه.
همه اینا نشون میداد که الکویتی حتما داره یه حرکتی میزنه که انقدر حواسش به تماساش هست دیگه؟ پس تعقیب بن لادن منتظر کوچکترین اشتباه از الکویتی شد که بتونه بهش دسترسی پیدا کنه. الکویتی هم اشتباه رو کرد. اون یه تلفن موبایل برای خودش گرفته بود و دیگه هر دو سه هفته یک بار که به مادرش زنگ میزد، از موبایلش تماس میگرفت ولی هر بار که از خط استفاده میکرد بعد بلافاصله باتری موبایل رو در میاورد و دیگه نمیشد ردش رو زد. تمام تماساش پشت فرمون در وسط شهر شلوغ پیشاور بود و برای همین نمیشد فهمید که دقیقا جاش کجاست.
خلاصه سرتون رو درد نیارم. هر بدبختی بود اونا تونستن رد الکویتی رو بزنن و وسط شهر پشت فرمون شناساییش کنن ولی مامورا هیچ عکس العملی نشون ندادن و چندین هفته فقط اون و ترغیب میکردند که ببینن کجا میره؟ چی کار میکنه؟ چند تا جاهای مختلفی که میرفت و بررسی کردن و در نهایت متوجه شدند که یکی از جاهایی که الکویتی هفتهای چند بار بهش سر میزنه، یه خونه مشکوکی تو منطقهای به نام عبادآباد.
عبادآباد با اسلامآباد پایتخت پاکستان با ماشین ۴۵ دقیقه راه بود و منطقهای بود نزدیک پایگاههای نظامی پاکستان که افراد متوسط به بالا اونجا زندگی میکردن.
خونهای که الکویتی میرفت توش یه خونه ویلایی سه چهار طبقه با حیاط بزرگ که چند تا آیتم خیلی مشکوک داشت. دیوارهای دور خونه چهار پنج متر ارتفاع داشت. بالای دیوارها سیم خاردار داشت. پنجرهها پوشانده شده بود. اینجوری نمیشد از بیرون داخل خونه رو دید و خونه سیم تلفن و اینترنت هم نداشت که این یکی خیلی عجیب بود. تو اون منطقه که وضع مالی مردم بد نبود. اونم تو همچین خونهای اینترنت و تلفن نبود و تازه یه چیز دیگه این که اهالی خونه آشغالامون بیرون نمیذاشتن و اونا رو تو حیاط میسوزوندن. همهی اینا نشون میداد که حتما یه آدم خیلی مهمی اون تو داره زندگی میکنه.
حالا اون میتونست رئیس مافیای قاچاق آدم باشه. میتونست یکی از رهبران طالبان باشه. میتونست رئیس کارتل مواد مخدر باشه و شایدم میتونست بنلادن باشه. برای همینم اون خونه رو تمام مدت تحت نظر داشتند و بعد از مدتها بررسی به این نتیجه میرسند که تو خونه علاوه بر زن و بچه هایی که دارن زندگی میکنن یه مرد قد بلند هم توش زندگی میکنه که هیچ وقت از خونه بیرون نمیاد و معلومه که رئیس خونه اونه. مامورای آمریکا برای جاسوسی از خونه از ماهوارههایی که بالای زمین فرستاده بودند استفاده میکردند تا مبادا روی زمین کسی متوجه این جاسوسی بشه.
هواپیماهای بدون سرنشین رادار گریز میفرستادن بالای منطقه که بتونه چهار تا عکس واضحتر بگیره. اومدن یکی از خونههایی که به خونه مورد نظر دیدار را توسط یکی از تبعههای پاکستانی اجاره کردند و حتی برای این که بفهمن اون تو چه خبره و برای اینکه بتونن دیاناو افراد داخل خونه رو بدست بیارن اومدن یه طرح الکی و واکسیناسیون تو کل شهر راه انداختن و رفتن در تمام خونهها رو زدن که ما میخوایم به بچههاتون واکسن بزنیم و به همین بهانه در خونه مورد نظر هم اومدن زدن ولی زنهای خونه اجازه ورود واکسن زدن بهشون ندادن.
در هر صورت بعد از گذشت چندین ماه و با قرار دادن تمامی مدارک کنار هم مو قرمز مطمئن میشه که بدون تردید اینجا خونه بلدن ولی اونقدری که اون مطمئن بود رئیساش مطمئن نبودند و اونا از درست کردن یه آبروریزی دیگه میترسیدن. از طرفی هم اونا اصلا نمیخواستن این فرصتشو دیگه از دست بره. بالاخره اونا مجاب میشن و به اوباما رییس جمهور وقت آمریکا خبر میدن که با توجه به برآوردهای ما حتما یه آدم خیلی مهمی توی این خونه داره زندگی میکنه و احتمال خیلی زیاد هم اون آدم اسامه بن لادنه.
با جمعبندی که اوباما و مشاورش میکنن آمریکا آماده حمله به خونه تحت نظر و کشتن احتمالی بن لادن میشه. گزینهای که اونها انتخاب میکنن استفاده از کماندوهای نیروهای دریایی بود. اونم بدون اطلاع و دخالت دولت پاکستان. آمریکا میدونست که اگر ارتش پاکستان از این عملیات اطلاع پیدا کنه، به احتمال زیاد عملیات لو میره. پس این ریسک رو قبول کرد که بدون اطلاع پاکستان یه ماموریت بزرگ نظامی رو تو خاک این کشور انجام بده. هرچند که تا امروز هم این موضوع مورد سواله و بعضیها اعتقاد داشتند پاکستان لحظات آخر از حمله مطلع شده. چیزی که اوباما به شدت ردش میکرد.
روز یکشنبه اول می سال ۲۰۱۱، ۱۰ سال بعد از حملات ۱۱ سپتامبر رئیس جمهور اوباما به همراه مشاوران امنیت ملی تو اتاق بحران کاخ سفید جمعشدن تا نظارهگر مهمترین ماموریت نیروهای امنیت ملی آمریکا باشن. همه چیز دست تیم ۲۴ نفرهای بود که با دو هلیکوپتر فوق مدرن عازم محل شده بودند و اوباما و سران دیگه آمریکا هم از این لحظه به بعد فقط تماشاچی بودن.
اولین مشکل تیم اعزامی این بود که اگر هلیکوپترها شناسایی میشدند، جتهای جنگی پاکستان قبل از اینکه اونا بتونن کاری بکنن میومدن سراغشون. برای همین خلبانها مجبور شدن به قدری نزدیک سطح زمین پرواز کنند و از لابهلای کوهها رد بشن که احتمال تشخیص توسط رادار به صفر برسه.
هلیکوپترها به هر ترتیبی بود به خونه هدف رسیدن. همه چیز طبق نقشه داشت پیش میرفت. تا اینکه دم هلیکوپتر دوم که میخواست به حیاط ساختمان وارد بشه به دیوار میگیره و داغون میشه و عملیات در معرض شکست قرار میگیره. بازم یه گنده کاری دیگه!
تو اتاق بحران اوباما و سایر نفرات همه ساکت نشسته بودن. هیشکی جیک نمیزد. اونا داشتن تصاویر زنده عملیات میدیدن و نفساشون تو سینه حبس شده بود. آسیب هلیکوپتر به کماندوها لطمهای نمیزنه و اونا صحیح و سالم پیاده میشن و تمامی ۲۴ نفر داخل خونه بن لادن میشن. به محض ورود تیراندازی شروع میشه. اولین شلیک از طرف الکویتی همون قاصدی بود که ماهها داشتن تعقیبش میکردن. با تیراندازی متقابل کماندوها الکویتی و زنش کشته میشن.
تیم عملیات وارد ساختمون اصلی میشه و هر کسی که سر راهش میبینه میکشه. دیگه از اینجا به بعد کسی نمیتونست تو کاخ سفید ببینه. اونا دیگه تو ساختمون بودن و نه اوباما و نه کس دیگهای نمیتونست بفهمه که در لحظه اونجا چه خبره؟ قلبشون اومده بود تو دهنشون و اما تو خونه بنلادن کماندوها از اتاقی به اتاق دیگه میرن و در به در دنبال بن لادن میگردند. اونا تو هر اتاق زن و بچهها رو میبینن و دست و بالشون میبندن. میرن به اتاق بعدی.
وقتی به طبقه دوم میرن تو راهرو یکی از پسرهای بن لادن میکشن. تو طبقه سوم کماندوها یه لحظه چهره بن لادن رو میبینن که دولا شده و داره پایین نگاه میکنه که ببینه چه اتفاقی داره میوفته؟ به سمتش شلیک میکنند ولی تیر به خطا میره. برای اولین بار تیم عملیات مطمئن میشن که بن لادن تو ساختمونه و رئیس سیآیای که این خبر رو دریافت میکنه، بلافاصله به اوباما پیام میده که جرونیمو رویت شد. جرونیمو نام رمز اسامه بن لادن تو این عملیات بود.
کماندوها در تعقیب اون مستقیم به سمت اتاق بن لادن میرن و در اتاق باز میکنند و اولین تصویری که میبینن اینه که زن بن لادن جلوی اون ایستاده و سپر دفاعی اون شده. کوماندوها به پاش شلیک میکنند و همون موقع کماندوی دیگهای دو تیر به سمت بن لادن شلیک میکنه. یکی به قلبش و یکی به سرش و این چنین بزرگترین تروریست تحت تعقیب دنیا اسامه بن لادن کشته میشه. تمام این اتفاقات تو بیست دقیقه میفته اما هنوز ماموریت تموم نشده. تشخیص بن لادن مهمترین موضوعه.
جسد بن لادن رو میارن تو حیاط ازش عکس میگیرن و یکی از همسرانش هویتش تایید میکنه و در نهایت یکی از اعضای تیم در پیامی که به کاخ سفید اعلام میکنه میگه به خاطر خدا و کشور جرونیمو کشته شد. تمام افرادی که تو اتاق فرمان کاخ سفید بودن خبر میشنون و سر از پا نمیشناسن. افراد گارد ویژه تو ساختمون بن لادن، ساختمون رو پاکسازی میکنن و تمامی مدارک و کامپیوترها و اسنادی که اونجا بود جمعآوری میکنن.
ده تا هارد، پنج تا کامپیوتر، نزدیک صد تا دیویدی و فلش. جسد بن لادن به هلیکوپتر منتقل میشه. تو هلیکوپتر آسیب دیده مواد منفجره کار میذارن و بعد از بلند شدن و ترک نیروها اون منفجر میکنن. کماندوها ۳۸ دقیقه بعد از شروع عملیات محل را ترک میکنن. ۱۲ زن و بچه و ۴ تا جنازه در خونه مونده و تیم عملیات با جنازه بن لادن محل رو ترک میکنه.
بعد از ترک محل عملیات ویژه شناسایی جنازه شروع میشه. به گفته مقامات آمریکا اونا برای اطمینان از هویت بن لادن از دو روش استفاده کردن. اول تکنولوژی تشخیص چهره که مشخصات منحصر به فرد چهره رو ترسیم میکرد و با بررسی دور چشم و بینی و چونه و چند تا المان دیگه نتیجه رو میگفت. اونا یه عکس برای مرکز فرستادند تا اونجا در لحظه جنازه شناسایی بشه. با وجود آسیب دیدن صورت جنازه اونا تشخیص میدن که به احتمال ۹۵ درصد جنازه برای خود بن لادنه.
میرن سراغ گزینه دوم آزمایش دیانای. آمریکا نمونههایی از دیانای خود بن لادن از قبل نداشت ولی از خواهر و برادراش داشت و آزمایش نشان داد که به احتمال ۹۹ ممیز ۹ دهم درصد جنازه، جنازه خود بن لادنه. چند ساعت بعد باراک اوباما اومد پشت تریبون و گفت به آمریکاییها و مردم کل جهان اعلام میکنم که آمریکا طی یک عملیات ویژه اسامه بن لادن رهبر القاعده را کشت.
بعد از اعلام خبر در سراسر آمریکا مردم جشن گرفتن و به خیابونا ریختند و مشتاق شنیدن جزئیات ماجرا بودن اما چیزی که اون موقع عموم مردم نمیدونستن این بود که هنوز عملیات بخش پایانیش تموم نشده بود. کماندوها جسد بن لادن رو تو دریا غرق کردند تا هیچ اثری از روی زمین وجود نداشته باشه. هیچ مقبرهای در کار نیست تا محلی باشه برای زیارت و یا تجمع جهادگرها و یا تولد اسامه بن لادن جدید.
آنچه که شنیدید قسمت دوم از داستان زندگی بن لادن بود که به کمک نازنین قاری و نکیسای عبداللهی تولید شده. ممنون از شما که پادکست رخ رو به دوستاتون معرفی میکنید و از ما حمایت مالی و معنوی میکنید.
امیر سودبخش مهرماه ۱۴۰۰
بقیه قسمتهای پادکست رخ را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
امیر(۱)؛ داستان زندگی امیرکبیر
مطلبی دیگر از این انتشارات
این شش نفر؛ روایت تاریخ معاصر افغانستان
مطلبی دیگر از این انتشارات
مارکو میلیونی؛ داستان زندگی مارکوپولو