اینجا از تجربیاتم با کتابها و زندگی مینویسم.
نوشتن از نوشتن
مزیت نوشتن رمان این است که میتوانید وقتی بیدارید رویا ببینید، در حالی که رویای واقعی را نمیتوانید کنترل کنید. - هاروکی موراکامی

کتاب رویاهای بیداری مجموعهای از گفتوگوهای پاریسریویو با نویسندگان مطرح جهانی است. کتابی که من مطالعه کردم جلد اول این مجموعه و شامل مصاحبه با نویسندگانی مثل مارکز، میلان کوندرا، فاکنر، موراکامی و مونرو بود( لیست را از نویسندگانی که خودم کمتر میشناختم قلم گرفتم.)
قبل از نوشتن این یادداشت سوالی که خیلی ذهنم را درگیر کرده بود این بود که چه جور آدمی مصاحبههای نویسندگان را میخواند؟ آدمی که میخواهد نویسنده شود؟ یک خوانندهی حرفهای که دوست دارد درباره نویسنده محبوبش بیشتر بداند؟ شاید هم کسی دوست دارد بداند توی کله یک نویسنده چه خبر است. به نظرم برای هر سه دسته بیفایده نیست هر چند من این یادداشت را با تمرکز روی دسته اول مینویسم.
برای اولین بار یک کتاب از این گفتوگوها را( نویسندگان با پاریسریویو) توی یک کتاب دیگر از یک ناشر دیگر خواندم. جذبم کرد با اینکه بعضی مصاحبهها آشغال محض بود. بعضیها را نیمه باقی گذاشتم. مصاحبه نبودند، تفتیش عقاید. به صلابه کشیدن نویسنده. به نظرم مهم نیست با چه کسی مصاحبه میکنی چرا پرسیدن سوالاتی مثل میدانی فلانی تو را به سرقت ادبی محکوم کرده؟ بهمانی پشت سرت گفته فلانی که نویسنده نیست؟ میگویند کتابهایت را از روی جوب چاپ میکنی؟ قبلا میگفتی فلان و فلان حالا میگویی فلان و بهمان؟ باید ایدهی خوبی باشد. آخر قدرت طلبی و تخریب حتی توی مصاحبه؟ شاید هم تلاشی است برای بیرون کشیدن نقلقولی جنجالی. از این نظر این کتاب خیلی پالایش شده است، شاید مصاحبهها در یکسطح نباشند ولی مصاحبهای فاجعهوار هم ندارد.
یکبار مقالهای نوشتم و در آن برخی شباهتهای قرون وسطی و زمان خودمان را بیان کردم اما اگر پنجاه دلار به من بدهید برایتان مقالهای دربارهی شباهتهای زمانهی خودمان با دوران نئاندرتالها مینویسم. پیدا کردن شباهتها همیشه آسان است. - امبرتو اکو
نوشتن از کتابی این مدلی سخت است. سخت است همهی آن گفتگوهای پراکنده را توی ذهن جمعوجور کنی اول میخواستم بعضی سوالهای تکرار شدنی را جوابشان را یکی کنم. ولی هر چه بیشتر میخوانی بیشتر شباهتها از بین میرود. فرمول کلی برای نویسندهشدن وجود ندارد توصیههای خوب چرا.
بهترین شغلی که به من پیشنهاد شد متصدی روسپیخانه بود. به نظرم بهترین محیط است برای کار کردن هنرمند. به او آزادی اقتصادی تمامعیاری میدهد. هیچ کاری ندارد مگر آن که، چند حساب و کتاب ساده را بهدست گیرد و ماهی یک بار برود به پلیس محلی رشوه بدهد. - ویلیام فاکنر
دانشجویی غیرحضوری داشتم که برایم داستانی آورد. اشک در چشمانم حلقه زد از بس که این داستان خوب بود چون مدتها بود قطعهی خوبی از هیچ دانشجویی ندیده بودم. پرسید چه طور میتواند به کلاس من بیاید؟ گفتم نیا! به کلاس من نزدیک نشو! فقط به آوردن کارهایت برایم ادامه بده. حالا او نویسنده شده است، تنها کسی که نویسنده شد. - آلیس مونرو
اکثربت شغل ثابتی نداشتهاند کارهای مختلف زیادی کردهاند مشهورتر که شدهاند بعضیها نویسندگی تدریس کردهاند که زیاد هم برایشان جالب نبوده. اکثرا توی نوشتن ریتم خاصی دارند ساعت خاصی شروع کنند و ساعت خاصی تمام البته این برای الان است که مشهور شدهاند و قبل از رسیدن به آزادی اقتصادی در هر زمانی که گیر میآوردند مینوشتند. جدیت را ولی همه دارند. کارهایشان را زیاد ویرایش میکنند.
من تمام نقدهاي داستانهايم را در مدت ٢۵ سال خوانده ام و يادم نمي آيد كه يك نكته مثبت يا حداقل يك توصيه خوب در آنها وجود داشته باشد-تنها نقادي كه همواره بر من اثر مي گذارد اسكابيچوفسكي است كه پيش بيني كرده كه من در ته فاضلاب، مست خواهم مرد. - چخوف از این کتاب نیست
هنرمند دارد چیزی مینویسد که منتقد را تکان میدهد و منتقد دارد چیزی مینویسد که همه را تکان خواهد داد مگر هنرمند را. - ویلیام فاکنر
تقریبا هیچ نویسندهای با نقد کارهایش ارتباط خوبی نداشت. معمولا نقدها را نمیخوانند. بعضی نویسندهها خودشان هم منتقد بودند یا هستند ولی این قضیه تغییری ایجاد نکرده. اکثریت خودشان را به عنوان محکی برای این که کار خوب از آب درآمده یا نه در نظر میگیرند. تا وقتی رویش کار میکنند که نظر مثبت خودشان را جلب کند. بعضیها یک خواننده اولیه هم دارند، شخصی نزدیک. به نظر میرسد با این تفاسیر مخاطب نقد خواننده است نه نویسنده.
تنها مسئلهی مهم گفتن چیزی بود که باید گفته میشد؛ بدون توجه به قراردادهای از پیش تعیین شده، بدون نگرانی دربارهی این که چطور خواهد بود. - پل آستر
اگر متوجه نشوید که تخیل به خودی خود ارزشمند است از هنر، به خصوص هنر مدرن، چیزی نمیفهمید. - میلان کوندرا
وقتی از چیزهایی سخن میگویید که نمیدانید، صدایتان برای صحبت کردن از آنچه به واقع میدانید ضعیف میشود. - جان آپدایک
اگر میخواستم نویسندهی جوانی را نصیحت کنم میگفتم دربارهی چیزهایی بنویسد که برایش اتفاق افتاده یا خوانده و یا برایش تعریف شده. - گابریل گارسیا مارکز
سطر اول تقریبا مرا از جا پراند. وقتی این سطر را خواندم خیلی تعجب کردم. فکر نمیکردم کسی اجازهی نوشتن چنین چیزهایی را داشته باشد. اگر میدانستم خیلی زودتر نوشتن را شروع کرده بودم. - گابریل گارسیا مارکز
شاید تاثیرگذارترین چیزی که از این کتاب خواندم همین نقل قول آخر است. فکر کنم برای همین تا مدتها فکر و ذکرم این بوده که کتاب زیاد بخوانم از کنار هم قرار گذاشتن همهی این فرمها میتوانم حقیقت خودم را روایت کنم ولی حالا میفهمم که نیاز نیست فقط باید باور کرد که هر کاری مجاز است، آن وقت فرم مناسب برای نوشتن آن حقیقت پیدا میشود.
هنر چیزی تجملی بود که قرار نبود من یا زندگیام را تغییر دهد. به این باور سفت و سخت رسیدم که هنر باعث نمیشود چیزی اتفاق بیفتد. - ریموند کارور
دیکتاتور میگوید "مهم نیست که حالا حقیقت ندارد. چون گاهی در آینده حقیقت پیدا خواهد کرد" - گابریل گارسیا مارکز
اگر این انگلیس سر کار نباشد، امپریالیستهای آمریکایی هستند یا فراماسونها یا شیطان. تاریخ ما با ناتوانیمان در پذیرش عقیدهها برجسته شده است. - ماریو بارگاس یوسا
هرگز نباید این تصور را بپذیریم که آزادی در زمانهای معینی باید به نام عدالت اجتماعی یا امنیت ملی فدا شود. نویسندهها اینها را میدانند، چون هر روز حس میکنند چه درجهای از آزادی برای آفرینش و خود زندگی ضروری است. - ماریو بارگاس یوسا
کمتر نویسندهای از سیاست تهی است ولی مکان جغرافیایی و زمان روی شدت و کیفیتش تاثیر میگذارد. جایی که آزادی نوشتن وجود ندارد ادبیات چگونه پرورش پیدا میکند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازگشت به نوشتن
مطلبی دیگر از این انتشارات
فرار از زندان باور
مطلبی دیگر از این انتشارات
علیه کمال گرایی نویسنده