اپیزود دوم؛ ایران-کنترا (قسمت دوم)


سلام، من پوریا فیروزنژاد در پادکست بدنام هربار داستان یکی از رسوایی‌های بزرگ تاریخ معاصر رو براتون روایت می‌کنم.

پرونده‌ای که این‌بار با هم بررسی می‌کنیم، رسوایی ایران کنترا هست. رسوایی‌ای که تا آستانه‌ی فروپاشی دولت رونالد ریگان (Ronald Reagan) هم پیش رفت.

https://virgool.io/rosvapodcast/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%86%D8%AA%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DA%A9-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D9%84%DB%8C%D9%86%DB%B1-zjtrvxxmmemy

اپیزود دوم پرونده‌ی ایران کنترا، مک‌فارلین بر سر دوراهی.



گفتیم که در اوایل دهه‌ی هشتاد میلادی، لبنان درگیر یک جنگ داخلی شده بود و ریگان هم که اون زمان رئیس جمهور آمریکا بود، صدها تفنگدار آمریکایی رو به عنوان نیروهای حافظ صلح به لبنان فرستاده بود.

چند ماه بعد حمله‌ی تروریستی‌ای به این پایگاه نیروهای آمریکایی انجام میشه که صدها سرباز رو از بین می‌بره و پایگاه رو به تلی از خاکستر تبدیل می‌کنه.

بعد از این ریگان و مقاماتش مثل باد مک‌فارلین مشاور امنیت ملی، جرج شولتز وزیر خارجه و کاسپار واینبرگر وزیر دفاع، خیلی تلاش کردن که بتونن با هم به یک فهم مشترکی در مورد نحوه‌ی پاسخگویی به این حمله برسن ولی اختلافات به قدری بالا بود که عملا چندین ماه کاری انجام نشد.

در ادامه، بارکلی، مامور سازمان سیا و شش شهروند آمریکایی دیگه هم در لبنان گروگان‌ گرفته‌ شدن. حالا دیگه قوز بالای قوز شده بود واقعا.

الان اولویت دولت ریگان این بود که گروگان‌ها رو نجات بده. بعد از کلی بالا و پایین و کش و قوس بین مقامات، باد مک‌فارلین بالاخره تونست برنامه‌ش رو عملی کنه و تایید ریگان رو هم بگیره.

مک‌فارلین می‌خواست به ایران که در اون زمان با عراق در جنگ بود و نیاز به سلاح داشت، موشک بفروشه و در عوض ایران هم که در لبنان نفوذ داشت، بره با گروه‌های شبه نظامی مذاکره کنه تا گروگان‌ها آزاد بشن.

این وسط البته قرار بود اسرائیل با بخشی از نیروهای ایران همکاری کنه و سلاح‌ها رو اسرائیلی‌ها بدن به ایران چون دولت ریگان نمی‌تونست به طور مستقیم با تهران وارد مذاکره بشه، چون این کار اون موقع غیرقانونی بود.

اولین محموله‌ب سلاح که به ایران رسید یک گروگان آزاد شد ولی نه مامور بارکلی که باد خواسته بود به عنوان اولین گروگانی که آزاد میشه به آمریکا برگرده.

واقعا از اول این توافق یه جای کار می‌لنگید به دلیل این‌ که خب توافق این بود که اولین محموله که به ایران می‌رسه مامور بارکلی که مامور سیا بود و ممکن بود مورد تخلیه‌ی اطلاعاتی قرار بگیره به آمریکا برگرده ولی خب به جاش یه شهروند دیگه آزاد شد.

ولی با این اوصاف همه‌ی طرف‌ها تصمیم گرفته بودند که چشم و گوششون رو ببندن و همین روال رو ادامه بدن. در محموله‌ی دوم هم به جای صد موشکی که توافق شده بود ۴۰۸ موشک به ایران ارسال شد.

از این‌جا دیگه واشنگتن احساس نگرانی کرده بود. بعد از این که به باد مک‌فارلین خبر رسید که به جای صد موشک، ۴۰۸ موشک به ایران ارسال شده، اون در جلسه‌ی شورای امنیت ملی مراتب نگرانی خودش رو به ریگان اطلاع میده.

باد به رئیس جمهور میگه این که ایرانی‌ها همه‌ش در حال تغییر شرایط توافق هستند نشونه‌ی بدیه. مک‌فارلین فکر می‌کنه که ایرانی‌ها دارن از این شرایط سوءاستفاده می‌کنن.

با این حال موضع ریگان تغییری نمی‌کنه و توافق ادامه پیدا می‌کنه. هرچی نباشه فقط یک گروگان آمریکایی نجات پیدا کرده بود و شش نفر دیگه باقی مونده بودن.

بنابراین این توافق همچنان از نظر ریگان ارزشمند بود، پس در نوامبر ۱۹۸۵، پانصد موشک از اسرائیل به ایران ارسال میشه‌.

قرار بود این محموله مثل دو محموله‌ی قبلی یک عملیات ساده باشه. اسرائیلی‌ها عملیات رو به این شکل انجام می‌دادند که بعد از بسته‌بندی تسلیحات در جعبه‌های چوبی، اون رو با یه پرواز هفت ساعت به لیسبون در پرتغال می‌فرستادن‌

بعد از این که هواپیما در لیسبون فرود میومد و توسط مقامات گمرک بررسی می‌شد، از اون‌جا این هواپیمای باری مسافتی حدود پنج هزار مایل رو طی می‌کرد تا به تهران برسه.

جایی که قربانی‌فر و بقیه‌ی ایرانی‌ها منتظر دریافت محموله بودن اما این عملیات طبق برنامه پیش نرفت و تبدیل شد به یک فاجعه‌ی تمام‌عیار.

زمانی که هواپیماها به آسمان لیسبون می‌رسند، مقامات پرتغالی به طور غیر منتظره‌ای اجازه‌ی فرود نمیدن. بنابراین هواپیماها به تل‌آویو برمی‌گردن.

وزیر خارجه‌ی اسرائیل که از این موضوع باخبر می‌شه، سراسیمه با باد مک‌فارلین تماس می‌گیره و موضوع رو بهش اطلاع میده. به هر حال جون گروگان‌های آمریکایی در میون بود و نمی‌خواستند که اعتماد ایرانی‌ها به توافق از بین بره.

باد از ژنرال نورث می‌خواد که کمکش کنه. نورث هم دست به دامن سازمان سیا میشه تا برای ارسال محموله‌ی سلاح به ایران با اسرائیلی‌ها همکاری کنه.

اما یه اتفاق دیگه‌ای هم میفته. زمانی که هواپیماهای حامل سلاح به ایران می‌رسند ایرانی‌ها با صحنه‌ی عجیبی مواجه میشن. فقط هجده عدد موشک درون هواپیما بود.

از اون بدتر این بود که روی هر یک از این موشک‌ها هم یه ستاره‌ی داوود حک شده بود. علاوه بر این ایرانی‌ها درخواست موشک‌های ضد هوایی کرده بودند و این موشک‌ها اصلا ضد هوایی نبودن.

حالا دیگه ایرانی‌ها متقاعد شده بودند که اسرائیل عمدا چنین خرابکاری‌ای انجام داده. برای ایران چنین حرکتی مثل یک اقدام خرابکارانه و تحقیرآمیز محسوب می‌شود.

اما یه طرف دیگه هم این وسط وجود داشت. منوچهر قربانی‌فر. در حالی که موشک‌های هاوک که قرار بود به دست ایرانی‌ها برسه الان غیب شده بود، پولی که باید بابت دریافت این تسلیحات پرداخت می‌شد رو ایرانی‌ها پرداخته بودن.

قربانی‌فر نقش واسطه‌ی این توافق تسلیحاتی رو داشت، یعنی حتی با این که پونصد موشک هرگز به ایران نرسیدن، قربانی‌فر باز هم کمیسیون خودش که حدود یک میلیون دلار بود در اون زمان، دریافت کرده بود.

وقتی که خبر خرابکاری در معامله‌ی سلاح با ایران به سازمان سیا می‌رسه، بیل کیسی تحت فشار قرار گرفته بود. از منظر قانونی اون که رئیس سیا بود برای انجام یک عملیات مخفیانه باید اجازه‌ی کتبی رئیس جمهور رو می‌داشت اما درمورد معامله با ایران این اتفاق رخ نداده بود‌.

کلا در آمریکا اینجوریه که برای این‌ که هر عملیات مخفیانه‌ای انجام بشه، دو تا اتفاق باید بیفته. اول این که رئیس جمهور تشخیص بده انجام چنین عملیاتی در راستای منافع ملی آمریکاست و سندی که توش اطلاعات مربوط به ضرورت انجام این عملیات وجود داره رو امضا کنه‌

دوم این که این یافته‌ها و اطلاعات که به تایید رئیس جمهور رسیدن باید به کنگره تحویل داده بشه. البته نه این که لازم باشه این سند رو تصویب کنه کنگره، بلکه باید در جریان قرار بگیرن نماینده‌های آمریکا.

قبل از عملیات نوامبر ۱۹۸۵، ریگان این سند رو امضا نکرده بود و همچنین چیزی هم به کنگره اعلام نکرد و وقتی سیا وارد ماجرا شد، بیل کیسی هم چنین چیزی درخواست نکرد. در واقع به طور عجیبی هیچکس حواسش به این موضوع نبود.

ریگان کاری که کرده بود، این بود که شفاها تایید داده بود تا معامله رو با ایران انجام بدن اما موضوع این جا بود که بدون وجود تاییدیه محرمانه‌ی رئیس جمهور ممکن بود جایگاه همه‌ی مقامات دخیل در این توافق به خطر بیفته و تحقیقات فدرال به مرکز کاخ سفید و حتی سیا هم برسه‌ یا از این بدتر احتمال استیضاح رئیس جمهور هم در دستور کار نمایندگان کنگره قرار بگیره.

حالا بیل کیسی بعد از مشورت با همکارهاش تو سیا یک سند مخفیانه رو تهیه کرده بود و اون رو پیش رئیس جمهور برد. ریگان هم به صورت کتبی اون رو امضا کرد ولی باز هم این سند هرگز به کنگره نرسید‌.

بعد از آخرین تبادل سلاحی که به یک فاجعه تبدیل شده بود واقعا، ایرانی‌ها خیلی خشمگین بودن، چون فکر می‌کردن که اسرائیل از پشت به اون‌ها خنجر زده. در همین حال نگرانی ریگان و کابینه‌ش نسبت به سلامت جان شش گروگان آمریکایی دیگه بیشتر شده بود.

استدلال باد این بود که با انجام این معامله تسلیحاتی با ایران و آزادی گروگان‌ها می‌تونه اسم خودش رو در کنار افراد سرشناسی مثل کیسینجر قرار بده.

باد می‌خواست همه اون رو به عنوان یکی از استراتژیست‌های بزرگ امنیتی بشناسن که دید ژئواستراتژیک عمیقی داره و تونسته خاورمیانه رو به ثبات برسونه‌.

اما بعد از آخرین معامله‌ی سلاح با ایران رویای باد داشت بر باد می‌رفت و احساس حماقت می‌کرد. در ۲۴ نوامبر، ریگان با کابینه‌ش یک جلسه اضطراری برگزار کرد تا اتفاقات مربوط به آخرین محموله تسلیحاتی رو بررسی کنن.

پرسش اصلی این بود که آیا باید توافق با ایران رو متوقف کرد یا با توجه به اتفاقاتی که افتاده بود، اون رو ادامه داد.

ریگان واقعا درمانده شده بود و نمی‌دونست باید چیکار کنه. از یه طرف سیاست خارجی ریگان در مخالفت با جمهوری اسلامی بود و این توافق نقض تحریم تسلیحاتی ایران محسوب می‌شد که می‌تونست ریسک‌های سیاسی و قانونی جدی رو متوجه ریگان کنه اما از طرف دیگه هم جون شهروندان آمریکایی در خطر بود.

هنوز هم شش گروگان دیگه باقی مونده بودن. تازه این اسرائیل بود که تحویل محموله رو درست انجام نداده بود، نه آمریکا. اگه ریگان در این نقطه می‌خواست که توافق با ایران رو همچنان ادامه بده، هنوز هم شانس کمی وجود داشت که دوباره بتونه رضایت ایران رو جلب کنه.

تقریبا تنها کسی که با ریگان همدلی داشت تا این توافق تسلیحاتی با ایران ادامه پیدا کنه، بیل کیسی بود و فکر می‌کرد که ارزشش رو داره.

باد، همون کسی که از ابتدا توافق و مذاکره با ایران رو پیشنهاد داده بود، به اندازه‌ی کافی دردسر کشیده بود و می‌خواست این توافق با ایران زودتر به یه نتیجه‌ای برسه اما قربانی‌فر و اطرافیانش انگار داشتن آمریکا رو دور می‌زدن و باد بر این اساس گفتش که توافق با ایران موفقیت‌آمیز نبوده و زمان اون رسیده که لغوش کنیم‌.

این بار شولتز و واینبرگر هم با باد هم‌نظر بودند. توافق تسلیحاتی در بهترین حالت بی‌نتیجه مونده‌ بود و در بدترین حالت هم می‌تونست به استیضاح رئیس جمهور ختم شه.

ریگان در این زمان می‌دونست که در حال قدم گذاشتن در مسیر تاریکیه اما نگرانی‌ای که درمورد سلامتی گروگان‌ها داشت روز به روز بیشتر میشد.

اون می‌گفت که من می‌تونم به اتهامات قانونی‌اق که علیه من قراره وارد کنن، جواب بدم اما نمی‌تونم به این اتهام جواب بدم که ریگان فرصت آزاد کردن اسرای آمریکایی رو از دست داد.

واینبرگر که وزیر دفاع بود روی موضع خودش همچنان پافشاری می‌کرد و مدام هشدار می‌داد که این توافق غیرقانونیه. ریگان یکی از اون شوخی‌های معروفش کرد تا فضا آروم شه.

با خنده گفت اگر من رو زندان بردن، روز ملاقات سه‌شنبه‌هاست اما کسی نخندید. دو سه نفر از مقامات با هم جواب دادن که احتمالا ما هم همون سلول کناری شما هستیم.

در نهایت ریگان و مقاماتش به این نتیجه رسیدند تا زمانی که نفهمیدن با کی دارن کار می‌کنن، هیچ توافق و مذاکره‌ای با ایران انجام نشه.

عملیات توافق با ایران به صورت رسمی لغو شده بود اما هنوز موضوع نجات جان گروگان‌های آمریکایی در میون بود. بنابراین باید راه دیگه‌ای پیدا می‌کردن که گروگان‌ها رو آزاد کنن.

در همین زمان نماینده‌ای از آمریکا باید با منوچهر قربانی‌فر ملاقات می‌کرد تا مودبانه از اون بخواد که پایان توافق رو به ایرانی‌ها اعلام کنه.

آخرین چیزی که ریگان تو این بل‌بشو می‌خواست این بود که ایران از آمریکا خشمگین بشه و به گروگان‌ها صدمه بزنه. ریگان از باد می‌خواد که این کار رو انجام بده، باد هم با همون حال و هوای نظامی که از دوره‌ی جوونی داشت گفت بله قربان.

باد بعد از این جلسه به لندن میره تا به صورت مستقیم با ایرانی‌ها دیدار کنه. اوایل ماه دسامبر ۱۹۸۵، در یک ساختمان نسبتا تاریک که در منطقه‌ی غربی لندن واقع شده بود، باد با منوچهر قربانی‌فر دیدار کرد.

فاد مک‌فارلین یک سمت میز نشسته بود، به همراه سرلشکر اولیور نورث. روبروی اون‌ها هم منوچهر قربانی‌فر نشسته‌بود. باد که دید منوچهر قربانی‌فر چیزی نمیگه، سکوت رو شکست و به قربانی فر گفت که من از سوی رئیس جمهور آمریکا با یک برنامه‌ی مشخص وارد این جلسه شدم.

آمریکا با این امید وارد توافق شد که ایران قصد داره یه کانال دیپلماتیک با ما داشته باشه و ما از سمت خودمون به تعهداتمون عمل کردیم. هر زمان که ایرانی‌ها بخوان درمورد یک تغییر اساسی در روابط دو جانبه صحبت کنن، ما خوشحال می‌شیم که مذاکره رو ادامه بدیم.

قربانی‌فر چیزی نمیگه و فقط به باد نگاه می‌کنه. باد ادامه میده شما باید به روسای خودتون اعلام کنید که هر زمان مایل به مذاکره‌ی مشخص بودن ما هم آماده‌ایم. تا اون زمان ما تمایلی به ادامه‌ی توافق نداریم.

قربانی‌فر در پاسخ با چهره‌ای عصبانی گفت شما احمقید. آمریکا حق نداره که در این مرحله از توافق عقب بکشه. آدم‌هایی که من باهاشون کار می‌کنم، شوخی ندارن. قربانی‌فر یکم به باد نزدیک‌تر میشه و میگه اون‌ها به این سلاح‌ها نیاز دارند تا با عراق بجنگند و اگر این تسلیحات رو دریافت نکنند، به شدت عصبانی میشن.

باد جواب میده من دوست ندارم کسی تهدیدم کنه آقای قربانی‌فر. قربانی‌فر هم میگه من تهدید نیستم، اما اگر این خبر رو به رئیس‌هام بدم، اون‌ها خشمگین میشن و شاید به حزب‌الله بگن که گروگان‌ها رو بکشن.

ولی باد بی‌تفاوت از جاش پا شد و به سمت در رفت. قبل از خروج گفت متاسفم، حرف دیگه‌ای نمونده. اگر موضعتون تغییر کرد به من اطلاع بدید.

با این جمله باد به صورت رسمی در رو به روی توافق با ایران بست. عجیب این‌جا بود که درست بعد از اون جلسه اولیور نورث سعی می‌کنه که باد رو منصرف کنه‌.

نورث اذعان می‌کنه که قربانی‌فر شخصیت غیر قابل اعتمادیه اما به باد این موضوع رو هم یادآوری می‌کنه که اگر هدف ما از سرگیری روابط دیپلماتیک با تهرانه، قربانی‌فر می‌تونه تنها پل ارتباطی با ایرانی‌ها باشه‌.

باد سریعا نورث رو سر جاش می‌شینه و میگه به هیچ وجه نمیشه به قربانی‌فر اعتماد کرد. تازه رئیس جمهور هم دیگه تصمیم نهاییش رو گرفته.

اما واقعیت این بود که توافق تسلیحاتی با ایران هنوز با مرگ خودش فاصله‌ی زیادی داشت. چون در واشنگتن ریگان هم در آستانه‌ی عقب‌نشینی از موضع خودش بود.

زمانی که باد به واشنگتن باز گشت، با ریگان و مقامات ارشد دیگه در دفترش دیدار کرد. باد به ریگان میگه که توافق با ایران رو پایان بده و این راه درستی برای برگردوندن گروگان‌ها نیست.

یه بار دیگه اغلب کابینه از باد حمایت می‌کنن. حتی دان ریگن هم که دشمن خونی باد مک‌فارلین بود، مخالف ادامه‌ی توافق بود و میگه من فکر می‌کنم باید به حرف باد گوش کنیم.

اما همون‌طور که حدس می‌زنید ریگان گوشش به این حرف‌ها بدهکار نیست. ریگان یه جورایی به این توافق وسواس گرفته بود و می‌خواست هر طور که شده، به هدفی که همون برگردوندن سالم گروگان‌ها بود، دست پیدا کنه.

اما تنها کسی که با ریگان موافق بود، رئیس سیا بود. کیسی گفت قبول دارم که ریسک این کار بالاست اما بیشتر کارهای ارزشمند با ریسک بالایی همراه هستن.

واینبرگر باز هم هشدار میده که این کار غیر قانونیه. شولتز هم همین رو تایید می‌کنه. اما آخرین حرف‌های ریگان در اون جلسه چندان واضح نبود. برمی‌گرده میگه که خب، باشه.

واینبرگر تقریبا مطمئن بود که ریگان از توافق ایران عقب‌نشینی می‌کنه و انقدر هم مطمئن بود که عصر همون روز در دفترچه‌ی یادداشتش به این موضوع اشاره می‌کنه و می‌نویسه، بچه رو آروم توی گهواره‌ش خوابوندیم اما اشتباه می‌کرد.

ریگان شاید در اون جلسه به طور مستقیم نگفته بود ولی اصلا نمی‌خواست توافق ایران رو لغو کنه و باد هم یه جورایی این موضوع رو می‌دونست‌.

به این دلیل که شخصیت نزدیک به رئیس‌جمهور محسوب می‌شد و می‌دونست که ریگان مرد احساساتی‌ای هست و این که ریگان هیچ وقت نمی‌تونه جان گروگان‌ها رو نادیده بگیره.

باد هر ورقی داشت رو بازی کرده بود. در این مرحله فقط یه ورق برای بازی مونده بود. در اواخر سال ۱۹۸۵، شایعاتی در رسانه‌ها پخش شد که باد مک‌فارلین می‌خواد استعفا کنه.

اما رسانه‌ها اون زمان به اشتباه تصور کردند که عامل اصلی استعفای باد مک‌فارلین، دان ریگن رئیس کارکنان کاخ سفید بوده. به این دلیل که گفتیم این دوتا آدم از اول با هم مشکل داشتند اما مشکل اصلی باد یه چیز دیگه بود.

اون فکر می‌کرد که خب از همه‌ی مقامات دیگه به حوزه‌ی سیاست خارجی آشنایی بیشتری داره ولی با این حال ریگان توجهی به حرف‌های او نمی‌کرد.

بعدها به روزنامه‌ی نیویورک تایمز میگه که می‌تونست کارهای بیشتری انجام بده که ریگان رو از ادامه‌ی توافق تسلیحاتی با ایران منصرف کنه یا مثلا حتی می‌تونست روزی ده بار بره به دفتر رئیس جمهور تا در نهایت اون رو راضی کنه ولی اون زمان هیچ یک از این کارها رو نکرد و فقط کاری رو انجام داد که فکر می‌کرد وظیفه‌ش بوده. در آخرین روزهای سال ۱۹۸۵ باد بالاخره استعفای خودش رو اعلام می‌کنه.

بعد از خروج باد از کاخ سفید، توافق مخفیانه با ایران ادامه پیدا می‌کنه. دست راست باد، اولیور نورث در حال برنامه‌ریزی جدیدی برای توافق با ایران بود‌.

یه توافق مخفی که شامل حساب بانکی غیرقانونی در یکی از جزایر اقیانوس آرام بود و یه سر دیگه‌ش هم به جنگل‌های نیکاراگوئه می‌رسید.

قرار شده بود سلاح رو به ایران بدن و پولی که از ایران دریافت می‌کنند رو به گروه مسلح کنترا بدن که در حال مبارزه با دولت کمونیستی نیکاراگوئه بود. در واقع آمریکا می‌خواست با یه تیر دو نشون بزنه.




در پایان قسمت دوم پرونده‌ی ایران کنترا تشکر می‌کنم از کسانی که به این پادکست گوش دادن. امیدوارم که کمی و کاستی رو بخشیده باشید و با لایک‌ها و کامنت‌هاتون به من انرژی بدید.



بقیه قسمت‌های پادکست رسوا را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید:

https://castbox.fm/episode/رسوایی-ایران-کنترا-قسمت-دوم-id4562984-id423979463?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%D8%B1%D8%B3%D9%88%D8%A7%DB%8C%DB%8C%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%DA%A9%D9%86%D8%AA%D8%B1%D8%A7-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA%20%D8%AF%D9%88%D9%85-CastBox_FM