پادکست رسوا- به دل معماهای تاریخ سفر کنید!
اپیزود چهاردهم؛ عملیات آژاکس (قسمت دوم)
یک ساعتی بود که کرمیت روزولت «Kermit Roosevelt» داشت توی اتاق کوچیک تو سفارت آمریکا قدم میزد. از شدت استرس نمیتونست حتی یه لحظه بشینه. کمی بعد از نیمه شب ۲۵ مرداد ۳۲ بود. کرمیت هر لحظه منتظر صدای زنگ تلفن بود تا خبر بازداشت نخستوزیر ایران محمد مصدق رو بهش بدن؛ ولی این تماس هیچوقت برقرار نشد. تو ساعات اولیه صبح، روزولت صدای حرکت تانکها رو تو خیابونای تهران شنید. جمعیت انبوهی از مردم همزمان از کنار سفارت آمریکا رد میشدن و شعار میدادند که «پیروزی برای مصدق و ملت ایران».
ساعت هفت صبح، رادیو تهران سخنرانی نخست وزیر رو به صورت زنده پخش کرد. مصدق به مردم ایران خبر داد که اون یک کودتا را خنثی کرده که به دست شاه و عناصر خارجی طراحی شده بود. روزولت که کمکم داشت گزارشهایی از بعضی منابع ایرانی دریافت میکرد، تلاش کرد تا این قطعات پازل رو کنار هم بذاره تا دقیقا بفهمه چه اتفاقی افتاد که کودتا شکست خورد؟ حالا مصدق کنترل همه کشور رو در اختیار داشت.
روزولت چارهای نداشت جز اینکه گزارش شکست عملیات رو به مقامات در واشنگتن «Washington» ارسال کنه. ولی اون این گزارش رو نه برای وزارت خارجه یا حتی کاخسفید، بلکه برای سی آی ای «CIA» ارسال کرد. پیام خلاصه و سر راست بود. «عملیات آژاکس برای سرنگونی دولت ایران شکست خورده است.»
سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا هم در جواب از روزولت خواست تا سریعا خاک ایران رو ترک کنه. چون هر لحظه ممکن بود جون این مامور به خطر بیفته؛ اما در حالی که رولرهای فرار از ایران رو دریافت میکرد، نقشه جدیدی به ذهنش رسید. شاید هنوز هم شانسی برای کودتا در ایران وجود داشت. روزولت دستورات سیاه نادیده گرفت و با معدود منابع ایرانی که هنوز باهاش همکاری میکردند تماس گرفت. کودتای واقعی در ایران تازه قرار بود شروع شه.
سلام. به پادکست رسوا خوشاومدید. من پوریا فیروز نژاد هستم و تو این پادکست تلاش میکنیم با بررسی داستانها و اتفاقات مرموز و مناقشهبرانگیز تاریخ، حقیقت ماجراها را کشف کنیم. این اپیزود چهاردهم از پادکست رسوا است که در آخرین هفته از آبان ۱۴۰۰ ضبط میشه. در اپیزود چهاردهم از پادکست رسوا میشنوید که چطور یک مامور سی آی ای به تنهایی سرنوشت ایران رو برای همیشه تغییر داد و باعث شد تک تک ما جایی که الان هستیم باشیم.
این دومین اپیزود از پرونده آژاکس عملیاتی که به دست سازمان سیا در ایران انجام شد و باعث سرنگونی دولت ملی محمد مصدق در سال ۳۲ شد. هفته گذشته اتفاقاتی رو بررسی کردیم که منجر به بروز بحران ملی شدن صنعت نفت در ایران شد و به دنبالش یک شخصیت ملی به اسم محمد مصدق به عنوان نخستوزیر انتخاب شد.
گفتیم که با ملی شدن صنعت نفت، ملت ایران بعد از سالها به خودشون افتخار کردن؛ ولی انگلیس کوتاه بیا نبود و تحریمهایی که علیه ایران صادر کرد، وضعیت زندگی مردم رو به فلاکت رسوند. در سال ۳۲ شاه با استفاده از حمایت بخشی از عامه مردم که به طور سنتی برای شاه احترام قائل بودند، احساسات عمومی را علیه مصدق تحریک کرد. حالا این هفته این موضوع رو بررسی میکنیم که کودتا توسط خود شاه و حامیانش انجام نشد. در عوض مهمترین عامل کودتای ۲۸ مرداد رو باید یک مامور سی آی ای دونست.
کرمیت روزولت با استفاده از انواع و اقسام روشها مثل باج دادن، تهدید و خشونت، دولت ایران را سرنگون کرد. خب. بریم سراغ اپیزود.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ شاه ایران با استقبال بخشی از مردم به کشورش برگشت. اون اعلام کرد که دوران رژیم مصدق به پایان رسیده. چون مصدق محبت و وفاداری به ایران رو از دست داده. اما بر اساس گفته استیون کینزر «Stephen Kinzer» روزنامهنگار نیویورک تایمز «New York Times» بزرگترین اشتباه مصدق، در افتادن با دولت انگلیس بود. این نکته رو هم بگم که آقای استیون کینزر، یکی از روزنامهنگاران آمریکایی قدیمی و نویسنده کتاب «همه مردان شاه» که منبع اصلی ما برای ساخت پرونده آژاکس هم بوده.
کینزر تو این کتاب که سال ۲۰۰۳ به چاپ رسید، این فکت «fact» رو مطرح میکنه که ملی شدن صنعت نفت عامل اصلی بروز کودتا علیه دموکراسی ایران بود. ظاهرا این عملیات به دست سیا انجام شد؛ ولی دخالت آمریکا تو این موضوع خیلی عجیبه. اگه اپیزود قبل رو گوش داده باشید، گفتیم که آمریکا در زمان ملی شدن صنعت نفت با صدور یک بیانیه از حق ایران دفاع کرد و اونو به رسمیت شناخت. پس چرا فقط باید چند ماه بعد تو ایران دست به کودتا بزنه؟ به هر حال یه جوری آمریکا که تقریبا با مصدق همراه بود، به دشمن مصدق تبدیل شد.
چندتا تئوری و نظریه در مورد علت تغییر رویکرد آمریکا بر ضد مصدق وجود داره که اونا رو اینجا بررسی میکنیم. اما قبلش بهتره بدونید که سازمان سیا همین چند سال پیش با انتشار بعضی از اسناد، به کودتا در ایران اذعان کرد؛ ولی ام آی سیکس «MI6» که همون سرویس جاسوسی انگلیسه، هنوز منکر دست داشتن در کودتاست. اولین تئوری رو هم از همین انگلیس شروع میکنیم.
یکی از روایتهای مهم درباره اینکه چرا آمریکا ضد مصدق عملکرد کرد؟ اینه که انگلیسیها انقدر رفتن کاخ سفید و اومدن تا بالاخره متحد آمریکایی را قانع کردند که حکومت مصدق رو سرنگون کنه.
تو روزای اول بحران نفت ایران آمریکا تصمیم گرفت تا با مصدق و دولتش همراهی کنه. روزنامههای آمریکایی از سخنرانیها و اشتیاق نخستوزیر ایران برای دفاع از حق مردمش تمجید میکردن. مجله تایم «TIME» مصدق را مرد سال لقب داد. واقعیت این بود که تو اون زمان انگلیس تنها مونده بود و این موضوع حسابی اونا رو عصبانی کرده بود. کار به جایی رسید که مقامات ارتش انگلیس، تو همین زمان پلن حمله به ایران رو چیدن و قصد داشتند با زور، منابع نفت ایران را تصاحب کنن.
اونا این موضوع رو با نزدیکترین متحدشون یعنی آمریکا در میون گذاشتن. هری ترومن «Harry Truman» که اون زمان رییس جمهور آمریکا بود، از شنیدن اینکه انگلیس واقعا داره گزینه نظامی رو بررسی میکنه به شدت نگران شد. اون سریعا با اعضای شورای امنیت ملی آمریکا جلسه گذاشت تا موضوع نفت ایران رو که داشت به یک بحران بینالمللی تبدیل میشد بررسی کنه. مشاورهای تومن بهش هشدار دادند که حمله به ایران میتونه پیامدهای فاجعهباری داشته باشه. اونا تقریبا مطمئن بودند که اگر به ایران حمله بشه، مصدق از شوروی درخواست کمک میکنه. تودهایها ایران هم که مستقیما با مسکو «Moscow» در تماس بودند، همین الانشم دور و بر دولت رو گرفته بودن و مصدق فقط به یه حول کوچیک نیاز داشت تا به سمت شوروی بره.
نکته دیگه این بود که تو اون روزا آمریکا خودش درگیر جنگ دو کره بود و همین باعث میشد که ترومن به هیچ وجه نخواد یه کشور دیگه به صحنه جنگ آمریکا و غرب با شوروی تبدیل شه. پس رییس جمهور آمریکا به وزارت خارجهاش دستور داد که مخالفت صریح آمریکا با حملهای علیه ایران رو به انگلیس اعلام کنه. نتیجه و سیاست اصلی آمریکا این شد که هر طور که شده بحران نفت در ایران باید به صورت مسالمت آمیز حل بشه. حتی اگه انگلیس منبع دست اول تامین نفت رو از دست بده.
ترومن چند نفر رو مامور کرد تا برن به قولی بین ایران و انگلیس میانجیگری کنن. پس برنامه نظامی انگلیس لغو شد و مقامات انگلیسی هم با مذاکره کنندههای آمریکایی همکاری کردند؛ اما وینستون چرچیل «Winston Churchill» نخست وزیر انگلیس که قرار نبود هر چی ترومن میگه بگه چشم. چرچیل برخلاف ترومن فکر نمیکرد که فقط یک حمله نظامی میتونه ایران رو به متحد شوروی تبدیل کنه؛ بلکه اون فکر میکرد که ایران الانشم به خاطر وجود مصدق در حال نزدیک شدن به شوروی است.
کینزر تو کتابش مدعی میشه که چرچیل در خفا مصدق رو یک پیرمرد دیوانه میدونست که کمر بسته به نابودی کشورش و میخواد ایران رو دو دستی تقدیم استالین «Stalin» کنه. تقریبا دیگه انگلیس متقاعد شده بود که هر طور که شده نخست وزیر ایران باید تغییر کنه. سرویس جاسوسی بریتانیا اومد و یکی از اون حقههای کلاسیک انگلیسی رو پیاده کرد. اونا با منتقدان سیاسی مصدق، رهبران مذهبی و بعضی از لات و لوتهای تهران ارتباط گرفتن. سرویس جاسوسی انگلیس، به این افراد گفت که چرچیل آمادگی داره تا بودجه لازم برای انجام کودتا علیه مصدق را تامین کنه.
ولی اینجا رو گوش کنید. برنامه این بود که اگه کودتا به نتیجه برسه، همه این افراد منتقد هم از نظر سیاسی و هم از نظر مالی امتیازات خوبی رو از دولت فخیمه انگلیس دریافت کنن؛ اما در آبان ماه ۱۳۳۱ مصدق از این توطئه بو برد و در نتیجه سفارت انگلیس در تهران رو تعطیل کرد و کارکنان سفارت رو از ایران اخراج کرد.
تا انتهای سال ۳۱ چرچیل حتی یک منبع اطلاعاتی تو ایران هم نداشت. دوباره ام آی سیکس برای کمک به سمت آمریکا رفت. اونا از آمریکا خواست تا از پرسنل اطلاعاتی خودشون برای انجام کودتا در ایران استفاده کنند؛ ولی دولت ترومن دوباره این درخواست را رد کرد. اما انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، خیلی زود قرار بود همه چیز رو تغییر بده.
بعد از ترومن، آیزنهاور «Eisenhower» روی کار اومد که خیلی مواضع خصمانهتری علیه شوروی و کمونیستها داشت. چرچیل امیدوار شده بود که این دولت جدید در آمریکا، به دخالت تو ایران رضایت میده. اگه انگلیس بتونه ایران رو به نگرانی اصلی آیزنهاور تبدیل کنه. دو هفته بعد از انتخابات آمریکا، چرچیل یک هیئت دیپلماتیک به واشنگتن فرستاد تا با آلن دولس «Allen Dulles» که به زودی قرار بود ریاست سیاه بر عهده بگیره، دیدار کنه. انگلیسیها تو جلسهای که با آندرس برگزار کردند، مصدق را یک رهبر ضعیف معرفی کردند که در صورت کودتای احتمالی حزب توده، نمیتونه اونا رو مهار کنه و ایران رسما در چنگال کمونیستها گرفتار میشه.
با اینکه آلن دولس خیلی زود متقاعد شد؛ اما رییس جمهور منتخب به این سادگیها راضی به انجام کودتا در ایران نمیشد. آیزنهاور هم درست مثل ترومن تمایلی نداشت تا در امور سیاسی ایران دخالتی کنه. در دی ماه ۱۳۳۱ آیزنهاور با چرچیل تو نیویورک ملاقات کرد و میدونید آیزنهاور جواب تلاشهای چرچیل برای ورود به آمریکا در ایران رو چی داد؟ آیزنهاور تو این ملاقات با صراحت به چرچیل فهموند که فکر میکنه انگلیس تنها کاری که تو این سالها کرده زورگویی به یک کشور ضعیفتر مثل ایران بوده و اصلا تمایلی نداره که پای کشورش به این ماجرا باز شه.
اما تو همون روزا، وضعیت ایران داشت به خشونت کشیده میشد. تا جایی که در ۹ اسفند ماه ۱۳۳۱ یک دسته از اراذل تهران، به خانه مصدق حمله کردن. این دسته از لات و لوتها رو یکی از اراذلهای به نام تهران به اسم «شعبان بیمخ» هدایت میکرد. اونا طوری به خونه مصدق حمله کردند که نخست وزیر ایران مجبور شد با همون پیژامهای که داشت از دیوار پشتی بالا بره و فرار کنه. در حالی که این لات و لوتها شعار حمایت از شاه سر میدادند، اما واقعیت این بود که پول خوبی از دشمنان سیاسی مصدق دریافت کرده بودن.
این شوک باعث شد مصدق تحریک بشه و کلی از منتقدان و دشمنان سیاسی خودش رو دستگیر و زندانی کنه. حرکتی که باعث عصبانیت بخشهایی از مردم شد؛ اما این تحولات کمکم باعث شد آمریکاییها از خودشون بپرسن که نکنه این انگلیسیها راست میگفتند و مصدق مرد ضعیفیه که حمایت سیاسیش رو از دست داده و ممکنه سرنگون شه؟
کینزر میگه که آیزنهاور برای اولین بار نظرش در مورد دخالت نکردن در تغییر رژیم ایران رو توی جلسه شورای امنیت ملی تغییر داد که در ۱۳ اسفند ۱۳۳۱ برگزار شد. تا قبل از این جلسه، اون هیچ تمایلی به دخالت در ایران نداشت؛ ولی بعد از این نظرش رفته رفته تغییر کرد. تصویر سیاهی از ایران تحت رهبری مصدق رو به آیزنهاور نشون دادن. اونا تقریبا مطمئن بودند که ایران تو مسیر تبدیل شدن به یک دیکتاتوری قرار گرفته. تازه این مشکل اصلی نبود. اونا میگفتن که تا وقتی نخستوزیر تو راس قدرت باشه، شرایط ایران نسبتا با ثبات میمونه؛ ولی اگه اون سرنگون بشه یا روزی بمیره، تودهایها با کمک شوروی کنترل ایران رو به دست میگیرند.
در این صورت کشورهای دیگه تو خاورمیانه هم به سمت کمونیستی شدن حرکت میکردن و این میتونه در نهایت باعث شد تا بیشتر از شصت درصد منابع نفت جهان در اختیار شوروی قرار بگیره. این میتونست بی برو برگرد شوروی رو در جنگ سرد با آمریکا پیروز کنه. آیزنهاور بعد از این جلسه، تقریبا به این نتیجه رسیده بود که یا خودش باید برنامه سرنگون کردن مصدق رو اجرا کنه یا اینکه دیر یا زود شوروی این کار میکنه.
در نهایت هم به این نتیجه رسید که آمریکا باید قبل از دیر شدن دست به کار شه. ظرف دو هفته عملیات آژاکس برای برکناری محمد مصدق نهایی شد. دولت آیزنهاور یک میلیون دلار و تو اون زمان به پایگاه سیا تو تهران داد. این مبلغ امروز حدود ده میلیون دلار میشه. از این پول باید برای سرنگونی مصدق استفاده میشد. یادتون نره که درسته الان خیلی چیزا رو در مورد کودتای ۳۲ میدونیم، اما از اول اینطور نبوده. در واقع بیشتر از پنجاه سال، سیا و امآی سایکس هرگونه دخالت و سرنگونی دولت مصدق رو رد میکردن.
اما بالاخره این جریان توی مارس ۲۰۰۰ تغییر کرد. زمانی که خانم مادلین آلبرایت «Madeleine Albright» وزیر خارجه آمریکا، به نقش کشورش تو کودتای ۳۲ اعتراف کرد. ایشون تو سخنرانی که در شورای ایرانیان آمریکا داشت، تاکید کرد که آمریکا نقش چشمگیری در کودتای ۱۹۵۳ ایفا کرده. آلبرایت اینم گفت که دولت آیزنهاور تو اون زمان تلقیش این بود که این اقدام توجیهپذیره؛ ولی این عملیات باعث شد تا رابطه ایران و آمریکا دیگه هرگز مثل قبلش نشه.
این البته آخرین باری نبود که مقامات آمریکایی از نقش این کشور در سرنگونی مصدق صحبت میکردن. شاید مهمترین کسی که پرده از کودتای آمریکایی در ایران برداشت، باراک اوباما «Barack Obama» رییس جمهور وقت آمریکا بود. اون تو سال ۲۰۰۹ و تو جریان یک سخنرانی در مصر به این موضوع پرداخت. این اولین بار بود که یک رئیس جمهور آمریکا به این موضوع اعتراف میکرد. البته اوباما هم چیزی در مورد جزییات این عملیات نگفت.
تو سال ۲۰۱۳ یه موسسه تحقیقاتی به اسم «آرشیو امنیت ملی» از سی آی ای درخواست کرد تا اسناد مربوط به کودتای سال ۳۲ رو در اختیارشون بذاره. پس از کلی تلاش، در نهایت این اسناد به دست کارشناسان رسید. درست شصت سال بعد از کودتا، سیا چندین صفحه از اسناد عملیات آژاکس رو منتشر کرد. تو این اسناد به طور واضح نوشته شده بود که کودتای نظامی سال ۳۲ در ایران مستقیما تحت هدایت سیا و در راستای سیاست خارجی آمریکا انجام شده. پس با توجه به همه این شواهد و اعترافات، تقریبا امروز مسجل شده که این انگلیس بود که انقدر تلاش کرد و تلاش کرد تا آمریکا برای انجام کودتا در ایران قانع بشه.
درسته که عملیات آژاکس با موفقیت انجام شد، ولی اتفاقاتی که در مرداد ۳۲ رخ دادن، طبق برنامه اصلی سیا پیش نرفته بود. میشه گفت که آمریکا وقتی تصمیم به دخالت در ایران گرفت، متوجه نبود که این اقدام میتونه چه پیامدهای فاجعهباری رو در روابط با ایران داشته باشه. اثری که بعد از چند دهه هنوز هم وجود داره. یک فرد یک مامور سیا به تنهایی، قرار بود سرنوشت یک ملت رو برای همیشه تغییر بده.
در سال ۳۲ یک مامور سیا به اسم روزولت تقریبا به عنوان نماینده مختار سازمان سیا در ایران انتخاب شده بود تا هر کاری که لازمه رو انجام بده تا دولت مصدق رو سرنگون کنه. در حالی که در ساعات اولیه صبح ۲۶ مرداد به نظر میرسید طرح کودتا در ایران شکست خورده، یه جوری، چهار روز بعد نخستوزیر ایران در زندان بود و شاه تنها حاکم بلامنازع ایران.
روایت غالب در مورد کودتای سیا اینه که این یه طرح بود که در عالیترین سطح مقامات آمریکا به تصویب رسید و در ایران انجام شد. تقریبا از باراک اوباما تا تک تک ماها این روایت رو میدونیم و البته درستم هست. ولی روایت دوم اینه که بعد از اینکه گارد جاویدان که رفته بود به خونه مصدق تا اون بازداشت کنه، توسط ارتشیهای وفادار به مصدق بازداشت و خنثی شدن، شاه فرار کرد مصدق اعلام پیروزی کرد و مقامات سیاه هم از کرمیت روزولت که مامورشون در ایران بود، خواستند تا بیخیال کودتا بشه و هرچه سریعتر خاک ایران رو ترک کنه؛ اما اینجوری که به نظر میاد بعدش روزولت از این فرمان سرپیچی میکنه و دست به اقداماتی میزنه که در نهایت کودتا رو پیروز میکنه و سرنوشت ایران رو برای همیشه تغییر میده.
حالا بریم ببینیم این کرمیت روزولت کی بود و چطور تونسته بود به حدی در سیا رشد کنه که تا این حد از اختیارات داشته باشه؟ در سال ۱۳۳۲ کرمیت روزولت، تقریبا تک خال جاسوسهای سی آی ای بود. اون نوه تو تئودور روزولت «Theodore Roosevelt» معروف رئیس جمهور اسبق آمریکا بود. ایشون درست مثل پدربزرگش حس ماجراجویی بالایی داشت و از طرف دیگه به خوبی خاورمیانه رو میشناخت. پس طبیعی بود که به اولین و تنها گزینه سیا برای اجرای عملیات آژاکس تبدیل شه. وقتی که حکم این ماموریت رو بهش دادن، کرمیت تو پوست خودش نمیگنجید.
به هر حال این ماموریت بزرگی بود. اونم درست در جایی که اون رو مثل کف دستش میشناخت. سریعا سوار هواپیما شد و به بیروت رفت. از اونجا و از طریق بیابانهای سوریه و عراق، خیلی بی سر و صدا تو ۲۸ تیرماه ۳۲ یعنی دقیقا یک ماه قبل از کودتا وارد ایران شد. در ایران اما عنان کار از دست دولت در رفته بود و حتی چند تا از اعضای پارلمان هم در اعتراض به مصدق استعفا کرده بودن.
مصدق با برگزاری یک رفراندم که با کلی جنجال در مورد تقلب برگزار شد، تونست پارلمان را منحل کند و با استفاده از بند قانونی شرایط اضطراری، کنترل کامل کشور رو در اختیار بگیره. تو این زمان دیگه مصدق کمکم داشت در مسیر دیکتاتوری قدم برمیداشت. ایران دقیقا مثل انباری از کاه بود و روزولت هم داشت لحظه شماری میکرد تا کسی باشه که کبریت رو روشن میکنه. اون اسمش رو به جیمز لاکریج «James Lockridge» تغییر داد و یک ویلا تو تهران اجاره کرد.
خیلی زود ملاقاتهایی با عناصر سیا و ام آی سیکس در ایران برگزار کرد و افراد جدیدی هم به استخدام درآورد. برای انجام عملیات آژاکس نیاز به کارهای خیلی پیچیدهای نبود و شرایط ایران جوری بود که فقط به یه حول کوچیک نیاز داشت تا بره به ته دره. عملیات چهار رکن اساسی داشت.
اول اینکه روزولت باید یه سری شورش و ناآرامی تو کف خیابونای تهران راه می انداخت. اون برنامه داشت با رسانهها و روزنامهها، رقبای سیاسی مصدق و بعضی از روحانیون مذاکره کنه و حتی بهشون پول بده که تا میتونن مصدق را تضعیف کنن.
دوم اینکه روزولت قرار بود از افسران ارتش شاهنشاهی استفاده کنه تا مصدق رو بازداشت و حکومتش رو غیرقانونی اعلام کنه.
سوم لات و لوتایی که حسابی جیبشون پر شده بود هم باید به خیابونا میومدن و نهادهای دولتی ژاندارمریها و رادیو تصرف میکردن.
و در نهایت یک نخست وزیر جدید، باید از غیب ظاهر میشد و با استفاده از شرایط نابسامان کشور اعلام نخست وزیری میکرد. این فرد البته یک ژنرال ارتش بود که به دست سیا و امآی سیکس انتخاب شده بود.
انگلیسیها از سال ۱۳۳۱ و بیشتر از یک سال قبل از کودتا این ژنرال را هدایت میکردند که البته از قبل یکی از منتقدان اصلی مصدق هم بود؛ سرلشکر فضلالله زاهدی. اما این سیا بود که تو روزهای قبل از کودتا با زاهدی تماس گرفت و در مورد حضورش تو برنامه کودتا بهش اطلاع داد. مقامات سیا زاهدی رو شیر فهم کردن که اون از این به بعد باید با آمریکاییها کار کنه، نه انگلیسیا. ظاهری هم موافقت کرد و حدود صد هزار دلار یعنی به امروز یک میلیون دلار دریافت کرد تا وفاداری هر کس که لازم بود بخره.
از اینجا به بعد، نقشه روزولت به این سادگی نبود و قضیه پیچیدهتر از این حرفا بود. اون برنامه داشت تا یک کمپین بزرگ روانی رو علیه مصدق راه بندازه. بنابراین سیا از همه روابط سیاسی و پولاش استفاده کرد تا تقریبا همه روزنامههای ایران رو به کنترل دربیاره. مقالاتی که توی این روزنامهها نوشته میشدند، به مصدق لقبهایی مثل کمونیسم «Communism» و متعصب میدادن. این جریان باعث شد تا محبوبیت مصدق روز به روز بین کارگرا و مخصوصا طبقه متوسط کمتر بشه.
بعد روزولت با استفاده از لات و لوتهایی مثل شبانی تلاش کرد تا خیابونای ایران رو به میدون جنگ تبدیل کنه. شعبان بیمخ، کلی از لات و لوتها و اراذل تهران رو به کف خیابونا ریخت تا مردم رو بزنن و اموال عمومی رو از بین ببرن. دیگه از اوایل مرداد ۳۲ مصدق هم تنها و منزوی شده بود و هم محبوبیتش رو از دست داده بود. حالا تنها چیزی که سیا لازم داشت، یه توجیه دهن پرکن بود تا کنار گذاشتن مصدق به اصطلاح کاملا قانونی باشه.
حالا که مصدق پارلمان را منحل کرده بود، سیا به این نتیجه رسید که فقط و فقط شاهه که میتونه مصدق رو کنار بزنه. ولی شاه چندان هم با برنامههای روزولت همراه نبود. در واقع شاه هر کدوم از مامورای سیا که بهش نزدیک میشدند رو پس میزد. شاه نه تنها مطمئن بود که کودتا علیه مصدق شکست میخوره؛ بلکه به شدت میترسید که مصدق این کارو علیه شاه و حتی خونوادش تلافی کنه.
برنامه روزولت یک سد محکم برخورد بود. تا شاه موافقت نمیکرد که فرمان خلع مصدق از قدرت رو صادر کنه، هیچ کاری نمیشه انجام داد. پس روزولت دوباره دست به جیب شد و کلی به مشاورای شاه رشوه داد تا اونا رو وارد عملیات کودتا کنه. این افراد هم انقدر در گوش شاه خوندن و خوندن که شاه هم در نهایت موافقت کرد تا حکم سلطنتی خلع مصدق رو ابلاغ کنه؛ البته با یک شرط. شاه میخواست شخصا با کرمیت روزولت دیدار کنه.
در اواسط مرداد ۳۲ کرمیت این پیشنهاد را قبول کرد. شاه ماشین به ویلای روزولت فرستاد تا اون رو به کاخ بیارن. هیچ کس نمیدونست که شاه ایران قراره با یک آمریکایی و البته مامور سیا دیدار کنه.
زمانی که روزولت به کاخ شاه رسید، تلاش کرد تا طرح عملیات آژاکس رو برای شاه توضیح بده و تاکید کرد که حمایت کامل دولتهای آمریکا و انگلیس رو داره. برای اثبات این حرف، وینستون چرچیل ترتیبی داده بود که رادیو بیبیسی فارسی، شب بعد کدی رو اعلام کنه. به جای اینکه طبق روال معمول برنامه با این جمله که «ساعت دوازده نیمهشبه» تموم بشه، قرار بود توی اون شب اعلام بشه که «ساعت دقیقا دوازده نیمه شبه».
این تغییر خیلی جزیی تقریبا در اون زمان توجه هیچکس رو به خودش جلب نمیکرد به جز شاه. روزولت ولی باز هم نشونههای تردید رو تو حرفهای شاه در مورد عملیات حس میکرد.
پس به شاه گفت که اگر در این عملیات شرکت نکنه، عملیات جدیدی بدون حضور اون طراحی میشه. شاه حالا یا باید با سیا همکاری میکرد یا در برابرش میایستاد طبیعتا شاه نمیتونست در برابر سی آی ای حرفی برای گفتن داشته باشه. پس قبول کرد تا در این عملیات همکاری کنه. چند روز قبل از ۲۸ مرداد، شاه دو فرمان سلطنتی رو نوشت. اولین مصدق رو خلق میکرد و دومی هم ژنرال زاهدی را به عنوان نخستوزیر جدید انتخاب میکرد. این پیامها قرار شد به دست گارد جاویدان شاهنشاهی که فرماندشون سرهنگ نصیری بود، به مصدق ابلاغ شن.
بعد از ماهها نقشه کشیدن و خرج صدها هزار دلار، بالاخره عملیات در شب ۲۴ آگوست شروع شد. حالا که دیگه عملیات شروع شده بود، روزولت هیچ کاری جز ثبت کردن در سفارت آمریکا نمیتونست انجام بده؛ ولی همونطور که در اپیزود اول گفتیم، یک جاسوس درباره کودتا به مصدق خبر داده بود. سرهنگ نصیری و افرادش بازداشت شدند و شاه هم از ایران فرار کرد. روزولت ماتش زده بود و شاهد این بود که همه نقشههای این چند هفتهش داره نقش بر آب میشه. خیلی از افرادی که با روزولت کار کرده بودند هم توسط مصدق بازداشت و زندانی شدن یا خودشون رو مخفیکردن.
از طرف دیگه حالا این حامیان مصدق بودند که به کف خیابونها اومدن و از مصدق اعلام پشتیبانی میکردن. به دنبال این افتضاحی که به بار اومده بود، سیا یک پیام کوتاه رو برای روزولت ارسال کرد. پیام به روزولت دستور میداد تا هرچه سریعتر خاک ایران را ترک کنه. حالا از اینجا داستان رو با دقت گوش کنید که متوجه بشید چرا میگم که در نهایت، این فقط یک مامور سیا بود که باعث شد کودتا پیروز شه و سرنوشت ملت ایران تغییر پیدا کنه؟
در حالی که سیاستمداران آمریکایی دیگه پذیرفته بودند که کودتا شکست خورده، روزولت اما دست بردار نبود و یه بار دیگه هم نشست تا شرایط رو بررسی کنه. با خودش گفت مصدق عامل اصلی کودتا رو شاه معرفی کرده. از این مهمتر اون حالا فکر میکنه که چون شاه از ایران رفته، پس خطر هم برطرف شده. پس مصدق اصلا به ذهنش هم خطور نکرده که سیا پشت این قضیه است و اینکه کرمیت روزولت اصلا وجود خارجی داره. حالا که نخستوزیر خیالش از پیروزی راحت شده بود، بهترین زمان برای یه ضربه کاری بود.
روزولت سریعا به سمت آپارتمانی که زاهدی در اون مخفی شده بود حرکت کرد. وقتی با زاهدی رو در رو شد ازش پرسید که آیا میخواد دوباره تلاش کنه تا مصدق کنار بزنه؟ زاهدی هم قبول کرد. حالا دوباره عملیات آژاکس فعال شده بود. اما این بار نه سیا و نه کاخ سفید، بلکه خود روزولت کنترل کامل عملیات رو در اختیار داشت. روزولت زاهدی سریعا به یه خونه من دیگه انتقال داد و ازش خواست تا با افراد وفادار در ارتش تماس بگیره و بهشون بگه به زودی برای تصرف تهران آماده باشن.
بعد روزولت به سفارت برگشت. او معتقد بود که تنها راه سرنگونی مصدق خود مردم ایران هستن. اونا باید سازماندهی میشدند و با اومدن به خیابونا هرج و مرج درست میکردن. روزولت با هر زحمتی بود تونست یه دستگاه چاپ و به داخل سفارت ببره و شروع کرد به کپی گرفتن صدها نسخه از دو فرمان سلطنتی که هنوز در اختیار داشت. صبح روز بعد این کاغذا برای همه روزنامهها، بعضی از سیاست مدارا، نمایندههای پارلمان و روحانیون ارسال شده بود.
با پخش شدن این دو حکم شاه، کمکم فضا داشت علیه مصدق میشد. مردم دیگه داشتن شک میکردن که اصلا کودتایی انجام شده باشه. زمزمههای نافرمانی مصدق از حکم مستقیم شاه بیشتر و بیشتر میشد. بعد دوباره دستهای از لات و لوتها وارد خیابونا شدن. اونا همه جا رو تخریب میکردن و شعار حمایت از مصدق سر میدادن. این موضوع باعث خشم بیشتر مردم از مصدق و حامیاش شد. البته که این اراذل هم به دست روزولت اجیر شده بودند و اصلا ارتباطی با نخست وزیر نداشتن.
بعد از چند ساعت روزولت دوباره به گروهی از افراد پول داد تا برن و از شاه حمایت کنند و اینطوری و به سمت حمایت از شاه تغییر بدن. اما روزولت باز هم نگرانی دیگهای داشت. اینکه ژاندارمریها که تحت فرمان مصدق بودند، این هرج و مرجها را سرکوب کنن. پس باید از تاکتیک جدیدی استفاده میکرد. این جایی بود که پای سفیر آمریکا در ایران به ماجرا باز شد و قبول کرد به روزولت کمک کنه.
روزولت اینو خوب میدونست که مصدق با همه شلوغ کاریهاش در نهایت یک سیاستمدار با اصول و متواضع به شمار میاد. این همون جایی بود که روزولت تصمیم گرفت ضربه نهایی رو به مصدق و دولتش وارد کنه. ایشون از سفیر آمریکا خواست تا با مصدق دیدار کنه و بهش بگه که شهروندان آمریکایی دارن به دست حامیان مصدق مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. سفیر آمریکا هم همین کارو کرد. اون رفت پیش مصدق و بهش گفت که شهروندای کشورش به شدت در خطرند و اون نگران و هموطنا؛ ولی این فقط یک تله بود و مصدق هم اتفاقا تو همین تله افتاد.
مصدق نگران این بود که این موضوع در عرصه بین المللی وجهه بسیار بدی از دولت ایران نشون میده. پس سریعا به پلیس گفت که همه تظاهرات رو سرکوب کنه و به حامیانش هم گفت که به خونههاشون برگردن. این حرکت جواب داد و مصدق خبر نداشت که با این کار تقریبا تیر خلاص رو به دولتش زده بود.
روز چهارشنبه ۲۸ مرداد ۳۲ حالا فقط حامیهای شاه تو خیابونا بودن. اونا فریاد میزدند «مرگ بر مصدق و جاوید شاه». این افراد به همه روزنامههای طرفدار مصدق نهادهای دولتی و کلانتریهای اصلی حمله و اونا رو تصرف کردن. حالا زمان اون رسیده بود تا تیمسار زاهدی وارد ماجرا بشه. اون با نیروهاش در ارتش تماس گرفت و از اونها خواست تا سرباز و تانکها رو به خیابونای تهران بفرستن.
از اینجا به بعد داستان رو دیگه احتمالا میدونید. خونه مصدق محاصره و بعد از مدتی نخستوزیر ایران بازداشت شد. شاه هم با استقبال حامیاش پیروزمندانه وارد ایران شد. حالا عملیات آژاکس پیروز شده بود. در سال ۲۰۱۳ و با انتشار اسناد سیا در مورد عملیات آژاکس، مشخص شد که روزولت نقش کلیدی در پیروزی این عملیات ایفا کرده و در واقع اصلیترین عامل سرنگونی دولت مصدق بوده. کودتایی که برای همیشه سرنوشت کشورمون رو تغییر داد و بذر انقلابی رو کاشت که در سال ۵۷ رخ داد.
اینجا اپیزود چهاردهم از پادکست رسوا و قسمت نهایی پرونده آژاکس به انتها میرسه. ممنون از شما که باز هم تا انتهای این اپیزود با ما همراه بودید و مثل همیشه از پادکست خودتون حمایت میکنید. به امید روزی که سرزمینمون برای همیشه از شر هر گونه زورگویی داخلی و خارجی خلاص بشه.
بقیه قسمتهای پادکست رسوا را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود هشتم؛ گمشدگان پرواز ۳۷۰
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود ششم؛ نوستراداموس (قسمت اول)
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود سیزدهم؛ عملیات آژاکس (قسمت اول)