من یه کتابخون و ویراستار حرفهایم که طی یک برنامه تنظیمشده کار میکنم:)
رمان عاشقانه عشق و مذهب 15
فصل پانزدهم
پنج روز است که گذشته و واکنشهای نازنین به اطراف بیشتر شدهاست. امیر همچنان از صبح پیش او مینشیند، کتاب و دعا میخواند و با او حرف میزند. با دستمال مرطوب صورتش را تمیز میکند و موهای بیرون آمده از کلاه پلاستیکی را به داخل هل میدهد و هر از گاهی شیطنتهایی هم انجام میدهد و او را نوازش میکند؛ اما بعد به خود نهیب میزند که این کار درست نیست و این دختر محرم به او نیست و نباید از وضعیت پیشآمده سوءاستفاده کند، هرچند با دیدن غنچههای کبودی که رو به قرمزی است گرمایی از عشق در وجود پسر ایجاد میشود که دوست دارد خود را به آنها نزدیک کند؛ اما خود را کنترل کرده و فاصله میگیرد.
روز هفتم است و امیر دسته گلی از گلهای یاس خریده که بوی عطرش به هر جا که وارد میشود پخش میشود. او خوشحال است زیرا دکتر شب قبل به او گفته بود که نازنین امروز و فردا به هوش میآید و حالش رو به بهبودی زیاد است و این معجزه عشق است.
دستهگل را توی پارچهای بالای تخت روی کمد سه کشویی قرار میدهد و با لبخند به نازنین مینگرد. امروز روز بسیار خوبی است و انگار صورت نازنین پر از نور شده، انگار بدون اینکه چشمانش را باز کند دارد با او حرف میزند.
امیر روی صندلی مینشیند، دو دستش را عمود بر چانهاش میگذارد و خود را بهصورت نازنین نزدیک میکند و آهسته زمزمه میکند:
- نازنینم، عزیزم، من بدون تو نمیتونم زندگی کنم. چشمات رو باز کن، من بیصبرانه مشتاق تو هستم، احساس میکنم صورتم داغ شده... میدونم که این احساس بهخاطر توئه پس نازنین جونم زودتر بلند شو از روی تخت، پیشم بیا، برام حرفهای قشنگ بزن. برام شعرت رو بخون. من دفتر خاطرات را خوندم! ای کاش زودتر به من میگفتی! من نمیدونستم که تو اینقدر من رو دوست داری!
امیر احساس میکند باید به نازنین نزدیکتر شود پس روی تخت کنارش دراز میکشد، البته حواسش به این هست که تماسی با بدن او نداشته باشد و ملافهای که روی نازنین انداخته شده فاصلهای بین آنهاست.
سرش را به دستش تکیه میدهد و در گوش نازنین زمزمه میکند:
- نازنینم، من هم عاشق تو شدم. من بدون تو نمیتونم زندگی کنم! زندگی من یعنی تو عزیزم، ای جانم... من دوست دارم تو بیدار باشی، چهرهی خوشحال تو رو خیلی دوست دارم. حالا که دارم بهت نگاه میکنم میبینم قبلاً تو رو نگاه نمیکردم، چقدر تو زیبایی... چقدر خواستنی هستی... ای کاش میتونستم تو رو در آغوش بگیرم. ای کاش میتونستم وجودت رو حس کنم. لطفاً زودتر بیدار شو، پاشو، بیا پیشم. ما برای هم ساخته شدیم عشقم من خیلی دوستت دارم، من خیلی عاشقتم.
تمام بدن امیر داغ شده و او احساس میکند که باید از این اتاق خارج شود؛ ولی قبلاز رفتن متوجه تکان خوردن پلکهای نازنین میشود و با خوشحالی از اتاق بیرون میرود.
از حیاط بیمارستان آبمعدنی یخ میخرد، نصف آن را مینوشد و نصف دیگر را بر سرش میریزد تا این آتشی که در وجودش شعله کشیده خاموش شود. او باید صبر کند تا نازنین بهوش بیاید. همان موقع تلفن او زنگ میخورد:
- بله؟
- آقا امیر سلام، خوبین؟ دوستتون خوب شدن؟
- سلام، ممنون، شما خوبی؟ چه خبر از شرکت؟
- برای همین مزاحمتون شدم. یه سری مشکلات پیدا کردیم که فقط شما میتونین حلش کنین. اگه میتونین خیلی زود تشریف بیارین.
امیر با کلافگی انگشتانش را در موهای پشت سرش فرو میکند.
- چه مشکلی پیش اومده؟
- حضوری بهتون میگم، قابلحله ولی فقط به دست شما حل میشه.
- خیلی خب... باشه، سعی میکنم امشب حرکت کنم.
تلفن را قطع میکند و با خود فکر میکند.
«اگه نازنین تا شب بهوش اومد که میرم تهران کارها رو انجام بدم، اگه بهوش نیومد میمونم پیشش، اینقدر میمونم و اینقدر باهاش حرف میزنم تا بهوش بیاد. اون باید به هوش بیاد. زندگی من دست اونه، من بدون اون هدف و انگیزهای ندارم».
آسمان ابری ستارهها را پوشانده است.امیر در راهروی اتاق نازنین در بیمارستان قدم میزند. واکنشهای دخترک بیشتر از قبل شده و چندینبار پلکهایش تکان خورده و دکتر گفته است طبق علایم حیاتی او باید کمکم به هوش بیاید و امیر منتظر است که او را بیدار ببیند و بعد از آن به تهران برود و به کارش برسد.
نزدیکهای دو صبح هست که نازنین بهوش میآید و امیر او را پشت شیشه اتاق میبیند و خدا را شکر میکند. او این خبر را به آرزو میرساند و خود به تهران میرود.
من سارا مرتضوی هست، ناشر ادب امروز، نویسنده و ویراستار کتاب و هر متنی. طراحی جلد و طراحی صفحه میکنم و کلا بهت بگم خوره کتابم. امسال رکورد شکوندم بیشتر از 100 کتاب خوندم. اگه میخوای بهت کمک کنم که کتابت رو چاپ کنی یا نیاز به ویراستار و طراح داشتی در پیامرسانهایی مثل ایتا یا بله یا روبیکا بهم پیام بده. حتی میتونی به واتساپ و تلگرامم هم پیام بدی. 09135701698
مطلبی دیگر از این انتشارات
رمان عاشقانه عشق و مذهب 1
مطلبی دیگر از این انتشارات
رمان عاشقانه عشق و مذهب 2
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزودهای جادویی