به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
حال و هوای خیامی «جهان با من برقص»
فیلم «جهان با من برقص» را دیدم. فیلم تحفهای نبود اما از حال و هوایش خوشم آمد. از روح خیامی فیلم خوشم آمد. از پلی که زده بود میان مرگی که نزدیک و محتوم است به یک زندگی سبکروحانه و آسانگیرانه خوشم آمد... حرف اصلی فیلم این است:
برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
چه حاجت که دکتر جوابت بکند و بگوید دو ماه بعد میمیری... مرگ از رگ گردن به آدمی نزدیکتر است پس:
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فروبرم برآرم یا نه
یاد مرگ اگر راهبر به رواداری و خیرخواهی و شادمانی باشد برکشنده است. آرامشدهنده است. آرامشبخش است. شعر و نگرش خیامی حرز روح آدمی در روزگاران تباه و شبان سیاه است. میخانه است. پناهگاه است
فتنه میبارد ازین سقف مقرنس برخیز
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم
این نوشته را در صفحه اینستاگرام میلاد عظیمی خواندم. کلامش گیراست. به قول او «فیلمِ تحفهای نبود» اما بینهایت به دل مینشیند. دوبار دیدهام، باز هم میبینم. شما هم ببینید و از حال و هوای خیامی فیلم لذت ببرید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نخستین زخم کاری به جانم نشست - نقد سریال
مطلبی دیگر از این انتشارات
دولت آن است که بی خونِ دل آید بکنار - مصاحبهای از کیارستمی
مطلبی دیگر از این انتشارات
سریال آفتابپرست: یه مفرح دورهمی