به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
سریال The Undoing: سرافکندگی در دل خانواده
لابلای فیلمها پرسه میزدم که به سریالی درخشان رسیدم. مضمون داستان مشابه Breaking Bad و پدرخوانده است یعنی جدال ارزشهای خانوادگی با شر اما این بار کارگردان یک زن است؛ چه تفاوتی دارد؟ خواهیم دید.
تا کنون ۵ قسمت سریال را با اشتیاق دیدهام. بیشتر هم منتشر نشده! میخواهم کمی برایتان تعریف کنم.
اول از همه اسم سریال!
نابودی یا سرافکندگی
در فارسی Undoing را نابودی ترجمه کردهاند؛ عنوان قشنگی است و کمی گمراهکننده. در همان دو قسمت اول ما میفهمیم چقدر همه چیز رو به نابودی و زوال است؛ بعد از آن گویا قرار نیست چیزی نابود شود بلکه برعکس قرار است خانواده با همان سرافکندگی راه خودش را در طوفانهای زندگی پیدا کند. اما چطور؟
be somebody’s undoing: to cause someone’s shame, failure etc
سرافکندگی کسی بودن: موجب شرم کسی شدن، موجب شکست، احساس خواری و ...
از ظاهر به باطن خانواده
سریال حول خانوادهای شیک و کوچولو میگردد. بابای خوشتیپ و مهربان به نام جاناتان، مادری به نام گریس که نیکول کیدمن نقش آن را بازی میکند و هنری بچه ۱۳ سالهشان با یک بابابزرگ مایهدار. عجب خانوادهای؛ ای کاش من هم به فرزندخواندگی قبول میکردند! ?
خانواده ظاهر جیگر و لوکسوری دارد. بابای سرطانشناس، عاشق مامانی که روانشناس است، بابابزرگ سرمایهدار و بچه هم هنرمند. میتوانید حدس بزنید داستان از چه قرار است؟
وقتی همه چیز روبراهست احتمالا پای خیانتی در میان است! بعد از این خیانت نمیتوانید تصور کنید تا چه اندازه همه چیز ویران میشود، کار، ارتباطات، دوستان، و مهمتر از همه اعتبار. هزینه این خیانت هولناک معلوم نیست و من نمیدانم دقیقا چرا این کار را با زندگیاش کرد.
در این طوفان سوال مهمتر اینجاست: حالا باید چکار کرد؟
چندین بار بابابزرگ از گریس (نیکول) میپرسد: میخوای دوباره باهاش زندگی کنی؟ و نیکول مستقیما انکار میکند. آنچه در لایههای عمیقتر میگذرد چیز دیگریست. وقتی شبهنگام پس از گفتگوی دلبرانه با همسرش، گریس از خانه بابابزرگ پیاده به خانه خودش برمیگردد تا در آغوش همسرش آرام بگیرد (که اتفاقا در نسخه فارسی سانسور شده)، این حرف اصلی است.
نگاه زنانه ظرافتهای روحی روانی گریس را لایه به لایه نمایش میدهد.
ورای روابط احساسی، گریس با سوالی بنیادین روبروست: جاناتان با وجود دروغ، پستی و خیانت، باز هم پدر هنریست. بخشش یا انتقام؟ این دوگانگی را باید چطور حل کرد؟ فیلم لحظههای منحصربفردی دارد. مثلا لحظهای که وکیل از گریس میخواهد دست همسرش را بگیرد تا در جلسات دادگاه طبیعی جلوه کنند، گریس دست جاناتان را پس نمیزند. (حذف این صحنههای ساده در نسخه فارسی به معنای اثر ضربه میزند.)
سوال اصلی اینجاست: تا کجا و چه اندازه؟ پیوندهای خانوادگی تا کجا پای افراد و اعمالشان میایستد؟ فیلم هر بار ما با یک قدم جلوتر شگفت زده میکند! داستان در هر مرحله رازهای جدیدی را برملا میکند و با قضاوت ما بازی میکند.
قسمت ۴ دقیقه ۲۴ تا ۲۶ --> میخواستم یه تکه از فیلم بذارم اما لحنش با این متن جور درنمییاد. در این سکانس پدربزرگ با لحنی سخیف و آمرانه مدیر مدرسه را تهدید میکند. اما واقعا بازگوکننده چهره جدی و خشن زندگی هست.
رازآلودی فیلمنامه با انتخاب شخصیتهایش به نهایت میرسد.
شخصیتهای درخشان
بهترین و مهمترین شخصیت داستان زنیست مقتدر، دقیق، و باهوش. هم خوشاندام است، هم عاطفی اما زیاد بروز نمیدهد. خویشتندار و ناظری خاموش است. مهمتر از همه حاضر است برای نجات خانوادهاش قدرت بخرج دهد. با این اوصاف، نیکول کیدمن انتخاب فوقالعادهای برای این نقش است. صورت استخوانی و چشمانی نافذ، با سابقه بازی در فیلمهایی مانند (Eyes Wide Shut)، او را مستعد اقتداری منفی میکند. همبازی نیکول هم انتخاب قوی بوده است.
جاناتان مرد جذابی است. هم از نظر صورت هم از نظر روحیه، تحصیلات و درآمد هم به جای خود. د رعین حال خانوادهدوست. با سابقهای که از هیو گرانت سراغ داریم بیشک بازیگر فوقالعاده چنین نقشهاییست. حالا او از نقشهای گذشتهاش قدمی بالاتر آمده و به عشق، حالات خشم، سرافکندگی، شرم، استیصال و رذالت هم اضافه کرده.
یک بریتیش رمانتیک، یک استرالیایی جذاب (sexy)، پیرمرد کانادایی، و بچه آمریکایی. سریال از نظر لهجه متنوع است! یک شخصیت ایتالیایی تازهوارد هم در بازیست. تقابل وکیلها با لهجههای بریتیش و آمریکایی! من کمتر فیلمی دیدهام که این جور ظریف و متنوع از لهجهها استفاده کرده باشد. این تنوع به ابهام داستانی کمک زیادی کرده؛ بنظرم مخاطب را بیشتر کنجکاو میکند.
کجا قیچی شده
مو به مو فیلم فارسی را با نسخه انگلیسی مطابقت دادم. سانسور فیلم حالت عجیبی دارد.
جدای از برهنگیها، صحنههایی از فیلم حذف شده که انتظار نداشتم. مثلا جایی که زن و شوهر دست هم را به نشانه اتحاد مجدد میگیرند، که هیچ نشانی از عاطفه و هیجان ندارد اما در روند فیلم نقش کلیدی بازی میکند؛ یا جایی دیگر وقتی نیکول هنری را به نشانه محبت و حمایت بغل میکند حذف شده. باافسوس میگویم روح سانسور در زندگی من هم بوده. من در زندگی مادرم را خیلی سخت و به ندرت بغل کردهام. امیدوارم نسل بعدی رابطه گرمتری با خانواده و مادرشان داشته باشند و این حمایت روحی روانی را بیشتر درک کنند.
من با قیچی مشکلی ندارم اما منطقش را درست متوجه نمیشوم! مثلا در سریال لیست سیاه، فصل اول قسمت ۶ قرآن خواندن دمبه در لحظات آخر زندگیاش حذف شده. چرا؟ یا در انیمشن رویاسازها ۵ ثانیه لحظه بازی، رقص و شادی بابا و دختر حذف شده. ظاهرا شاد بودن و ارتباط گرم و صمیمی بابا دختر با فرهنگ مردسالار ایران مشکل دارد!
خوب برگردم به فیلم؛ یک جاهایی غافلگیر شدم. مثلا دوش گرفتن نیکول که البته هیچ جای بدنش پیدا نیست در فیلم بود. خاطر ندارم در هیچ فیلم ایرانی که زن دوش بگیرد یا از حمام بیرون بیاید. پس باید این را به فال نیک گرفت و خدا را شاکر بود که قدمی کوچک به جلو رفتهایم!
از دیدن فیلم لذت ببرید
فیلم زبان اصلی کیفیت بالاتری دارد. به شخصیتها بهتر همزادپنداری میکنید. من هم زیاد لو ندادم. قطعا زوایای دیگری هست که به چشم شما میاید. اگر دیدید حتما تحلیلتان را بنویسید.
تیتراژ اول فیلم خیلی قشنگ هست. اون حتما ببینید.
راستی من ازین فیلم برای یادگیری زبان استفاده میکنم. تکههاش رو در کانال آپارتم میذارم. بیایید با هم فیلم ببینیم و زبان یاد بگیریم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نخستین زخم کاری به جانم نشست - نقد سریال
مطلبی دیگر از این انتشارات
حال و هوای خیامی «جهان با من برقص»
مطلبی دیگر از این انتشارات
دولت آن است که بی خونِ دل آید بکنار - مصاحبهای از کیارستمی