به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
سریال همگناه: نخراشیده و شلخته
تا هفت قسمت بیشتر نکشیدم. حتی ارزش موسکش کردن هم ندارد؛ شاید بعضی تکههایش اینستاپسند از آب درآید اما در کل یک نچسب نخراشیده بود. اصلیترین دلیلش نبود یک فیلمنامه منسجم و قوی بود. من آن را به خانهای بدون طرح معماری مقایسه میکنم.
پول برای نقشه نمیدم؛ عوضش مصالح بهتر میخرم.
تا چند دهه قبل در اصفهان این تفکر مرسوم بود که معمار پول زیاد میگیرد. پس اصفهانیهای به اصطلاح زرنگ خودشان نقشهای سرهم میکردند و هزینه آن را ازین جیب به آن جیب میکردند یا تلافیاش را در مصالح بهتر و گرانتر درمیآوردند.
بعد از چندین دهه سعی و خطا، نهایتا جامعه به این بینش رسیده که نقشه معماری اصل و اساس طراحی ساختمان است. اگر پول کافی نیست میشود برنامه ساخت را زماندارتر کرد یا طرحهای پیشفروش راه انداخت اما نمیشود از معماری گذشت. معماری یعنی همه چیز ساختمان!
در کنار طرح پلان معماری حالا زمینههای دیگری هم دارد: نور، فضای سبز، نمای ساختمان و طراحی داخلی. حالا جامعه به این نتیجه رسیده آن چه میاندیشی همان میشود. تصور به اندازه اجرا اهمیت دارد. معماری خوب کلید فروش بناست!
نقشهایی درشت بدون انسجام
همگناه معماری چند دهه قبل ماست. اسمهایی بزرگ را بدون پیشطرح کنار هم گذاشتهاند. یک کسی از یک جایی میرسد؛ دو نفر اتفاقی با هم آشنا میشوند. تصمیمهایی که احساسی و بدون پیشزمینه گرفته میشوند. و ارتباطهایی که غیرقابل باورند!
فلش بکها حرف تازهای ندارند. صرفا صحنهای را سیاه و سفید کردهاند. گذشته بازیگرها در این فیلم مرده است. تاریخ میتوانست زنده باشد و دلایل رفتار امروز بازیگرها را توضیح دهد. بیننده را با خود بکشد و حقایق جدیدی به ما نشان دهد.
در گذشته هیچ لایه روانشناسی یا رفتاری برای شخصیتها باز نمیشود. شخصیتهایی کم عمق با اسمهایی بزرگ. نویسنده هیچ زمانی برای پرداخت و طراحی داستان نگذاشته.
فیلمنامهای شلخته
ابتدای همگناه از فضاسازی و شخصیتپردازیها خوشم آمد. سریال را مستعد یک درام قوی و جاندار دیدم. بازیگرها هم امتحان پسدادهاند؛ مثلا حبیب رضایی و پرویز پرستویی در فیلم شوخی یا آژانس شیشهای معرکهاند. یا محسن کیایی حس طنز خوبی دارد. انتظار نقش متفاوتی از هدیه تهرانی داشتم. حیف.
کارگردان یک سری بازیگر خوشنام را دور هم جمع کرده بدون این که خط و ربط اینها را به خوبی معلوم کند. ای کاش یک درصد این هزینهها را به فیلمنامهنویس قابل و کاربلد میدادند. فیلمنامه خوب ارزش دارد؛ هزینهها را برمیگرداند. و مهمتر از همه سریال ماندگار میشود. نگاه کنید به «روزی روزگاری» «هزار دستان» «سربداران» «بوعلی سینا» «آسپرین» یا همین «آقازاده». ای کاش قبل از تولید شانهای به این زلف آشفته همگناه میکشیدند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
سریال The Undoing: سرافکندگی در دل خانواده
مطلبی دیگر از این انتشارات
نخستین زخم کاری به جانم نشست - نقد سریال
مطلبی دیگر از این انتشارات
سریال آفتابپرست: یه مفرح دورهمی