به تن کن پیرهنی رنگ محبت؛ اگر خواستی بیایی دیدن من🥀
چون باد میروی و به خاکم فکندهای...
چون باد می روی و به خاکم فکندهای / آری برو که خانه ز بنیاد کندهای
حس و هنر به هیچ، ز عشق بهشتیام / شرمی نیامدت که ز چشمم فکندهای؟
اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم / مرگم به لب نهاده غم آلود خندهای
بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست / کز دست کودکی بربایی پرندهای
بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید / آنگه شناختم که تو برق جهندهای
بی او چه بر تو می گذرد سایهای شگفت / جانت ز دست رفت و تو بی چاره زندهای
خندهی غمآلود - هوشنگ ابتهاج
مطلبی دیگر از این انتشارات
برنامه انتشار پست ها به تفکیک روز
مطلبی دیگر از این انتشارات
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نشود فاش کسی...