مدیر محصول بشم یا نشم ؟!

اواسط سال 1400 بود که مدیران گرین وب به من اعتماد کردن و بعنوان یک مدیر محصول به این هلدینگ ملحق شدم. توی پست "از خودم بگم" مسیر شغلی ام رو از سال 1386تا 1400 نوشته بودم ، خلاصه اون 14 سال این هست که من بیشتر در نقش یک برنامه نویس یا نهایتا Tech Lead در تیم های کوچکی کار کرده بودم.
البته مدت چند سالی که برای خودم کار کردم علاوه بر کار فنی بدلیل کوچک بودن تیم مجبور بودم درگیر مسائل دیگه هم بشه از طراحی محصول و بازاریابی گرفته تا بستن قرارداد با مشتری و ... . بخاطر همین تجربه های متفاوت تونستم وارد پوزیشن مدیریت محصول بشم.

الان که این پست رو می نویسم بعد از گذشت یک سال و نیم تجربه کردن نقش مدیر محصول ، از این موقعیت کنار رفتم فعلا در یک پوزیشن Unknown مشغولم و تصمیم گرفتم حس و تجربه خودم رو از این پوزیشن شغلی بگم ، شاید برای افرادی که از حوزه فنی میخوان به مدیریت محصول سوئیچ کنن مفید واقع بشه.

عکس جشن تولدم بهمن 1401
عکس جشن تولدم بهمن 1401

مدیر محصول در شرکتهای مختلف بر اساس ساختار و نیاز اون شرکت میتونه تعریف متفاوتی داشته باشه در گرین وب یا بهتر بگم ایران‌سرور نقشی که من داشتم شامل این وظایف میشد :

  • ارتباط با ذینفعان محصول ، درک و شفاف کردن نیازهایشان
  • تدوین نقشه راه توسعه محصول بصورت فصلی
  • شرکت در جلسات دموی محصول
  • ارتباط با مالکان محصول در جهت اولویت بندی درخواست های توسعه
  • همکاری با مالکان محصول در تدوین مستندات توسعه
  • بررسی فیدبک های مشتریان در استفاده از محصولات
  • بررسی گزارشات ، دیتاها و متریک های موجود از محصولات
  • نظارت بر استقرار محصولات
  • شرکت در جلسات مختلف روزانه با افراد مختلف از واحد های مختلف (توسعه ، محصول ، مارکتینگ ، پشتیبانی ، فروش و ...)

از کارهای فوق برای من شرکت در جلسات دمو و بررسی گزارشات جذاب بود. چون خودم سالها برنامه نوشته بودم در جلسات دمو میتونستم کار برنامه نویس ها رو ببینم و یه جاهایی به چالش بکشم بخاطر همین برام لذت بخش بود. توی وظایفم مستند سازی از همه اش بدتر بود البته بدتر از مستندسازی وقت هایی هست که نمی دونی باید چکار کنی! اونجاست که با خودت فکر میکنی که برنامه نویس داره کدش رو میزنه، پشتیبان داره کارش رو انجام میده ، من این وسط چکار میکنم. :)

ارتباط با آدم ها

در نقش مدیریت محصول شما بیشترین زمانت رو با آدم ها صرف می کنی که این موضوع شامل جلسات با افراد مختلف از تیم های محصول ، فنی ، ذینفعان و ... میشه. پس تعامل با آدم ها و خوب گوش دادن برای یک مدیر محصول خیلی مهمه. ارتباط گرفتن و ایجاد رابطه دوستانه برای شما بعنوان یک مدیر محصول خیلی مهم هست چون خیلی جاها میتونی از طریق همین ارتباطهای صمیمی کارهای محصولت رو جلو ببری. پس مثل من اگه از صحبت کردن با آدم های مختلف لذت نمی بری و برات حوصله بر هست سمت این پوزیشن نیا.

مسئولیت پذیری و پیگیری

مسئولیت موفقیت یا شکست یک محصول با شماست. اگه محصول شکست خورد نمی تونی تقصیر رو گردن تیم فنی یا هر شخص یا تیم دیگه ای بندازی. بعنوان یک مدیرمحصول بایستی تمام تلاشت رو برای موفقیت یک محصول انجام بدی اگه هر جایی کار گیر کرد و جلو نرفت بایستی یک راهی برای رفع مانع پیدا کنی. کار توسعه یک محصول وابسته به تیم های مختلفی هست ممکنه کار شما در یکی از تیم ها با کندی مواجه بشه شما مدیرعامل نیستی که ازت حرف شنوی داشته باشن باید روشش رو پیدا کنی و از پیگیری کردن خسته نشی، اینقدر پیگیری کن تا به نتیجه برسی. پس اگه این ظرفیت رو نداری سمت این پوزیشن نیا.


کنار اومدن با روتین

بعد از نهایتا گذشت یک فصل خیلی از کارهای شما روتین و تکراری میشه هر روز جلسه با یک سری آدم تکراری ، مستندسازی ، تدوین نقشه راه ، بک لاگ و ... . شاید شما بگی کار مثلا برنامه نویسی هم بعد مدتی تکراری میشه من شخصا کارهای برنامه نویسی برام خیلی دیر تکراری میشه چون همیشه با مسائل جدید و چالش های متفاوتی در تولید یک نرم افزار مواجه میشی. البته شاید هم سوگیری من در این قضیه بخاطر علاقه شدیدم به کار فنی هست. پس اگه کار فنی رو خیلی بیشتر دوست داری سمت این پوزیشن نیا.

جرأت و صراحت

ذینفعان مختلفی از جمله مدیران ارشد ممکنه از شما تقاضای تغییر یا تولید یک فیچر جدید رو داشته باشن شما باید بتونی این تقاضاها رو مدیریت کنی و جایی که مطمئنی درخواست ذینفع به ضرر محصول تمام میشه با صراحت "نه" بگی.


سخن پایانی

از تغییر و تجربه کردن نترسید. من شخصا از برنامه نویسی و مسیری که میرفتم خسته شده بودم (خصوصا سر و کله زدن با Gradle) حس کردم نیاز به تجربه ی جدیدی رو دارم و هیچ دیدی نسبت به شغل مدیریت محصول نداشتم. این موقعیت شغلی به من پیشنهاد شد و اگه تجربه اش نمی کردم نمی تونستم واقعا بفهمم که مدیریت محصول بدرد من میخوره یا نه. البته اگه قبلش تجربه مدیران محصول را مطالعه می کردم شاید در تصمیمم تجدیدنظر می کردم. بهرحال حداقل این ترانزیشن شغلی برای من دو مزیت داشت یکی اینکه این اعتماد به نفس رو به من داد که یک فرد درونگرا هم می تونه با آدم ها ارتباط خوبی برقرار کنه و چالش های ارتباطی خودم رو به چالش کشیدم و دوم اینکه فهمیدم کار فنی رو هیچ وقت نمی تونم کنار بذارم.
چند روز پیش بعد از نزدیک یک سال و نیم Android Studio رو باز کردم و تقریبا کل روز رو درگیر رفع مشکلات بیلد پروژه و Gradle شدم. اگه تا این جای متن رو خوندی ازت ممنونم و امیدوارم خودت رو بهتر بشناسی و مسیرت رو پیدا کنی.
با آرزوی موفقیت.