برای خودت زندگی کن ، نه برای نمایش به دیگران....
سرولات و خاور خانمش
سرولات نام روستایی در استان گیلان در فاصله ۳ کیلومتری جنوب چابکسر است. این روستا در کنار رود خانه پر آب آچی رود و رودخانه کورئهدر ابتدای دامنه شمالی البرز و کوه سماموس در درون دره احاطه شده از جانب چند کوه (مهران کوه، شاسروس و لیکلام)قرار گرفته است. روستای سرولات راه ورودی روستاهای کوهستانی از قبیل جنگسرا ،لیکلام،لیمه سرا،منه سئه،پشتاسران و چند روستای دیگر می باشد. منطقه زرسر از محلهای قدیمی جاده سرولات در چابکسر ورودی منطقه سرولات می باشد. که از قدیم باغات پرتقال آن معروف است، ورودی کوهستانی دره سرولات است.زرسر آب و هوای متفاوت، نسیم خنک شبانه از دره رودخانه آچی رود دارا می باشد. رودخانه آچی رود از ییلاقهای گرده پشته سر تا جیردشتان و سرچشمه می گیرد .( تماشه کوه، خانم گردان لردی و بخش بزرگی از منطقه حفاظت شده سرولات جواهردشت).
از این توضیحات ویکی پدیا که بگذریم ، سرولات به "خاور " خانمش معروفه ، زنی روستایی ساده و قهرمان قصه ما، نه مدرک بین المللی دارد و نه مسلط به زبان خارجی خاصی است. نه اسیر بروکراسی های اداری و استانداردها و شیوه های لوکس و فانتزی مرسوم کسب و کار در کلانشهرها شده و نه تلاش کرده تا کسب و کارش را به زور تبلیغ و اینستاگرام و بسته بندی و شیوه های متداول بازاریابی، گسترش دهد.
ایشون با همین گشاده روی و دست پخت خوشمزه و سادگی و صمیمتش ، روستایش را جهانی کرده ، حالا "سرولات " تو لیست اکثر تورها هست و هرکسی رفته ،امیدواره در فصل دیگری هم سفر کنه ، چرا که چهار فصل این منطقه زیبایی های خاص خودشا داره ،....
اگرچه که حضور انسانهای متمدن و پولدار و سرمایه گذار در آنجا کمی از زیبایی های روستا کم کرده و باعث ایجاد ساخت و سازهای زیاد و ترافیک ماشین و جمعیت شده، اما هنوز هم برای سرمایه گذاری ظرفیت داره ، روز به روز بر مسافران این روستا اضافه میشه و تقریبا تمامی اهل روستا زندگیشان متحول شده ....
دیگر باغات پرتقالشان اسیر دلال بازی ها نمیشه ، زمینهایشان با ارزش شده ، جوانهایشان شاغل ، بجای مهاجرت به شهرهای بزرگ ، جوانهای شهرهای اطراف جذب روستا شدن و بازار کاری فراتر از انتظار یک روستا فراهم شده ،
این روستا هیچ جای تاریخی نداره ،اما مطمنم در تاریخ روستا ، "خاور خانم " چهره ای ماندگارخواهد بود ،
هوای کوهستانی لطیف ، باغات پرتقال زیبا ، منظره دریای ابی از بالای کوه کنار مجموعه روستاهای اطراف یک تابلو شاهکار زیبایست که چشمانت را نوازش میدهد و همزمان محیط ارام و غذاهای لذیذ محلی ، خاطره ای به یاد ماندنی برایت تدارک میبیند.
هر کسی برای سفر کردن دلایل خاص خود را دنبال می کند؛ بعضی ها در جستجوی تاریخ و فرهنگ، شهرها و کشورها را زیر پا می گذارند و برخی برای آشنایی با محیط و فضایی متفاوت از وطنِ خود، دل به جاده می زنند. عده ای اما بعد از مدت ها به سرزمین مادری شان سفر می کنند تا دوباره یاد و خاطره های گذشته را زنده کنند، بسیاری هم به دنبال مکانی برای به دست آوردن آرامش و خالی کردن ذهن از دغدغه ها و گرفتاری های روزمره شان هستند. و کجا بهتر از یک روستای دنج و باصفا با مناظر طبیعی زیبا می تواند نیاز آنها را برآورده کند.
اینطور که بر سر زبانها افتاده داستان این روستا از یک خانواده گمنامی شروع شده که در سال 74 راهی روستا میشن . ظهر که می شود در مقابل بالکن خاور خانم مشغول تدارک ناهار می شوند که ناگهان باران شدیدی می بارد. و اما از زبان خاور خانم :
خیلی آشفته شده بودند که یک دفعه چشم شان به من افتاد و گفتند خانم می شود ما بیایم خانه شما غذا بخوریم؟! من هم قبول کردم و آنها آمدند داخل بالکن نشستند، آتش درست کردم، غذای شان را کباب کردند و تا وقتی که باران بند بیاید نشستند. اما آن موقع دیگر هوا تاریک شده بود. به خاطر همین گفتند می شود ما امشب خانه شما بمانیم؟ کرایه اش را هم میدهیم. آن موقع رسم نبود کسی در این روستا خانهاش را به مسافرها اجاره بدهد. با این حال من قبول کردم. آنها ماندند و فردا با هم رفتیم بازار رامسر، ماهی خریدیم من خودم ماهی ها را پاک کردم، سرخ کردم، برنج درست کردم و این طوری باهم دوست شدیم. موقع رفتن هم گفتند چقدر می شود؟ من قیمت نداشتم. همین طوری گفتم هزارتومن. آنها اما 9 هزارتومن به من دادند و موقع رفتن گفتند ما خیلی از دستپخت شما خوشمان آمد، میشود دوباره پیش شما بیاییم. آن موقع خانه ما تلفن نداشت، من شماره خانه برادرم را دادم و بعد از آن دیگر این خانواده شدند مشتری دایمی من.
اخلاق خوب و دستپخت خاور خانم تبلیغ بزرگی برای او می شود و به همین خاطر این خانواده، دوستان و آشناهای شان را برای خوشگذارنی و تفریح به او معرفی کنند. کم کم تعداد مسافرها و مشتری های خاور خانم بسیار زیاد می شود طوری که او و همسرش کار کشاورزی را رها می کنند و خانه شان را برای پذیرایی از میهمان ها وسیع تر می کنند. بعد از مدتی کل خانواده خاور خانم به کمک او می آیند و او برای سرویس دهی بهتر شروع به ساخت رستوران فعلی خود می کند. رستورانی که 500 متر وسعت دارد و در روزهای عادی 40 تن و روزهای شلوغ 60 تن در آن کار می کنند.
راه اندازی این رستوران در روستای سرولات باعث شد تا تعداد گردشگرها در اینجا بسیار زیاد شود و کسب و کارهای محلی رونق پیدا کند. مردم کم کم به فکر اجاره خانه های خود افتادند، بعضی از آنها با فروش محصول های خانگی و سوغات شمالی برای خود درآمدی به دست آوردند و برخی هم به شیوه خاور خانم رستوران ها و غذاخوری های دیگری ایجاد کردند. مساله ای که باعث شد تا بیکاری و مهاجرت در این روستا به صفر برسد و این منطقه رشد بسیاری کند.
در نهایت :
راه روستای سرولات را که در پیش می گیرید در نزدیکی ورودی روستا با ردیف ظرف های بزرگی مواجه می شوید که از زغال پرشده اند و قوری و کتری بر روی آنها قُل قُل می کند. چیزی که در جای جای سرولات دیده می شود و به یکی از جذابیت های آن تبدیل شده است. هر زمان که برای گردش به اینجا سری زدید نوشیدن یک لیوان چای زغالی در هوای خنک و تازه روستا را از دست ندهید.
پ.ن: جمعه 21 دی ماه به اتفاق یکی از همکاران ، با یه تور 15 نفره که دو اقا و 13 خانم بودیم با یه میدل که راننده 60 ساله بانمکی داشت و همراهی لیدری مهربان و تحصیل کرده، راهی این روستای زیبا شدیم . بی اغراق به همه ما خوش گذشت .....
مطلبی دیگر از این انتشارات
من یک دخترم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
سالهای مهم برای زنان سوئد
مطلبی دیگر از این انتشارات
پارادایم مظلومیت در ذهن یک فمنیسم