هنرِ آسون گرفتن!


اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که به تعبیر خودتون دنبال شیوه ی "درست" انجام کارها هستید بهتون توصیه می کنم این متن رو بخونید.

آیا برای یاد گرفتن هر موضوعی اول سراغ کتابهای رفرنس رسمی اون موضوع میرید؟

آیا برای شروع هر کاری دنبال این هستید که از ریشه و عقبه و ابتدای اون کار شروع کنید؟

آیا دائما راجع به آینده نگرانید؟

آیا وقتی کسی به شما لطف و محبتی می کنه معذب می شین چون فکر می کنید زیر دین قرار گرفتید؟

آیا از اینکه مورد حمایت واقع بشید استقبال نمی کنید؟ کمک های دیگران رو قبول نمی کنید و ترجیح میدید همه کارها رو خودتون انجام بدید؟

آیا وقت زیادی رو صرف فکر کردن به عواقب و نتایج کارهاتون می کنید؟

اگر جواب شما به پرسش های بالا "بله" ست، تبریک میگم! شما زندگی رو به خودتون سخت می گیرید!

مدتها طول کشید تا من بپذیرم که زیادی همه چیز رو "سخت" می گیرم، با اینکه بارها و بارها از اطرافیانم شنیده بودم اما تا اول بفهمم که "سخت" گرفتن یعنی چی و بپذیرم که بله من "سخت" می گیرم مدتها طول کشید.

من سخت گرفتن رو ناشی از ترکیبی از کمال گرایی (که خودش ریشه های متعدد داره) و احساس بی ارزشی درونی می دونم. توجیه خود من برای خیلی از سخت گرفتن هام این بود که تا مثلا برای به دست آوردن چیزی رنج و سختی وحشتناک نمی کشیدم خودم رو لایق داشتنش نمی دونستم.

من خودم رو ذاتا بی ارزش و نالایق می دونستم و فکر می کردم که برای اینکه لایق داشتن احترام، توجه یا تعلقات مادی باشم باید حسابی تلاش کنم و این پیش زمینه ای بود برای اینکه من سعی کنم هرکاری رو به سخت ترین و شکنجه وارترین شکل ممکن انجام بدم.

مدتها طول کشید تا من بتونم "آسون" بگیرم. قدم اول شناختن ریشه های این "سخت" گرفتن، درون نگری و روانکاوی بود. بعد از آگاهی به این واقعیات تازه اصلاح بخش رفتاری قضیه شروع می شد یعنی پذیرفتن و فهمیدن اینکه کارهای رو میشه جور دیگه ای انجام داد.

میشه برای یاد گرفتن خیلی از مسائل تنها به گوش دادن پادکست اکتفا کرد، میشه به جای مراجعه حضوری برای کسب اطلاعات تماس گرفت و یا ایمیل زد، میشه کارها رو با هزینه زیاد، ناکامل یا با تاخیر انجام داد اما "انجام" داد و میشه آدمهایی که دوست نداریم ببینیم اما خودمون رو مجبور به معاشرت باهاشون می کنیم کنار گذاشت.

و حتی اصلا میشه خیلی از کارها رو انجام نداد! تا حالا هیچ وقت فکر کردید چند درصد کارهایی که روزمره خودتون رو وادار به انجامشون می کنید واقعا کارهایی هستند که مایل به انجامشونید یا حتی برای ادامه ی زندگی تون ضروری محسوب میشن؟

گوش دادن به اپیزودهای شیش و هفت پادکست هلی تاک درباره مدیریت ذهن و زمان خیلی می تونه توی تشخیص دادن و کنار گذاشتن کارهایی بیهوده یا آسون تر انجام دادن یک سری از کارها بهتون کمک کنه!

تو این پادکست یه مجموعه سوال ساده مطرح میشه که توصیه میشه قبل از انجام دادن هرکاری یا گذاشتنش توی لیست کارها از خودتون بپرسید.

منم یه سری تغییرات به این لیست اضافه کردم که اینجا براتون میارم:

آیا این کار حتما باید انجام بشه؟

(آیا دوست دارید واقعا این آدم رو ببینید؟ یا این مهمونی رو برگذار کنید؟ یا فولان وسیله رو بخرید؟ آیا انجام این کار صد در صد برای شما ضروریه؟)

آیا این کار رو حتما باید شما انجام بدید؟

(آیا کسی نیست که بتونید این کار رو بهش واگذار کنید؟ یا کسی نیست که بتونید ازش کمک بگیرید؟ یا اصلا آیا اینکار مسئولیت شخص شماست؟)

آیا الان باید این کار رو انجام بدید؟

(آیا بهترین زمان موقع برای اینکار رو انتخاب کردین؟ آیا نمی تونید این کار رو به زمانی موکول کنید که انجامش راحت تر باشه براتون؟ (با عقب انداختن کارها تفاوت دارد))

و آخرین و مهم ترین سوال: آیا آسان ترین روش ممکن را برای انجام این کار انتخاب کرده اید؟

(واقعا هیچ روشی نیست که بشه این کار رو ناکامل تر اما راحت تر انجام داد؟)

از تجربیاتتون برام بنویسید! :)