Hi سبک زندگی، پاپ کالچر، فمنیسم
چطور رابطه ی بهتری با والدینمون داشته باشیم؟
من حدود ده سال درگیر جدال دایمی با خانواده م بودم و با وجود داشتن دوستای زیاد و مهارتهای اجتماعی قوی در دو حوزه همیشه ناتوان بودم: روابط خانوادگی و روابط عاطفی
پترن های رفتاری همیشه شبیه به هم بودند: از پدر و مادرم (یا پارتنرم) رفتار ناامید کننده ای (از نظر من) سر میزد که باعث می شد بخوام اصلاحش کنم، پس تمام تلاشم رو می کردم و از وجودم برای کمک به اصلاح اون رفتار مایه میذاشتم. به وضوح تلاشهای های من در جهت تغییر افراد تاثیر مثبتی نداشت که باعث ایجاد احساس خشم و سرخوردگی در من و ایجاد دعوا و مرافعه در روابطم میشد.
تا اینکه با دیدن ویدیویی در یوتوب متوجه شدم که من هنوز از همون استراتژی های استفاده می کنم که در کودکی برای کنار اومدن با رفتارهای اشتباه پدر و مادرم استفاده می کردم. اگر شما با پدر و مادری بی توجه یا پرخاشگر بزرگ شده باشید (یا حتی صرفا تصورتون از پدر و مادرتون این باشه!) از اونجایی که هنوز به این افراد وابستگی دارید و نمی تونید ازشون جدا بشید سعی می کنید با امید داشتن به "تغییر کردن" اونها خودتون رو گول بزنید و زندگی رو ادامه بدید. این دقیقا همون کاری بود که من در بزرگسالی هم با والدین و روابطم تکرار کرده بودم: " تلاش برای اینکه تغییرشون بدم! "
من یک تصور ایده آل از پدر و مادرم داشتم که فکر می کردم با تهییج و فشار و مشاوره و آموزش می تونم اونا رو به چنین افرادی تبدیل کنم. همین اشتباه رو در روابطم هم تکرار می کردم. من هیچ وقت در شروع رابطه سخت گیری خاصی نمی کردم چون معتقد بودم که آدمها رو میشه عوض کرد!
راه حل تغییر این الگوی ناسالم و مخرب در پذیرش و بخشش بود. پذیرش این مسئله که من هیچ وقت پدر و مادر کامل و ایده آلی نداشته و نخواهم داشت. اینکه جنس رابطه ی من با والدینم هیچ وقت قرار نیست مثل دوستای صمیمی بشه. اینکه من سالهاست که رابطه ی صمیمانه ای با والدینم نداشتم اما این مسئله مانع موفقیت یا خوشبختی من نبوده. اینکه قرار نیست همه روابط خانوادگی صمیمانه باشه. پذیرش این مسائل سخت بود و یک شبه اتفاق نیفتاد اما وقتی که اتفاق افتاد واقعا در کاهش استرس و بهتر شدن رابطه ی من با خانواده م تاثیرگذار بود. آسودگی خیالی که پذیرش افراد و وقایع به همون صورت که هستند برای آدم به وجود میاره باورکردنی نیست.
بخشش هم یک بخش کلیدی از معادله ست. اول باید آدمها رو اونجوری که هستن پذیرفت و بعد باید اونها رو بخاطر نواقص و کاستی هایی که فکر می کنی دارن بخشید. من پدر و مادرم رو بخشیدم چون اونا هم همونقدر قربانی فرهنگ و جامعه ی زمان خودشون بودن که من الان قربانی این جامعه م. بخشیدمشون چون در سنی که اونها بچه دار شدن من حتی از پس زندگی ساده خودمم بر نمی اومدم. و بخشیدمشون چون می دونم با اینکه همیشه بهترین راه رو انتخاب نمی کنن برای نشون دادن عشقشون، اما از ته قلبشون من رو دوست دارن!
مطلبی دیگر از این انتشارات
35 سالگی ام....
مطلبی دیگر از این انتشارات
یادداشتی برای دخترم، سوفیا
مطلبی دیگر از این انتشارات
سرولات و خاور خانمش