به کسب و کارهای جدید کمک میکنم تا در ابتدای مسیر، با تدوین استراتژی درست از نقشه راه کانتنت مارکتینگ، آنچه باید و میخواهند را به گوش مخاطبانشان برسانند. استراتژیست و راهبر تیم محتوا هستم.
کدام از ما زنانی دشوار و نانوشتنی هستیم؟
تو زنی دشواری
زنی نانوشتنی
واژههای من بر فراز ارتفاعات تو
چونان اسب له له میزنند.
با تو مشکلی نیست
همه مشکل من با الفباست،
با بیست و هشت حرف
که توان پوشش گامی از آن همه مسافت زنانگی تو را ندارند!....
شاید تو به همین خرسند باشی
که تو را چونان شاهدختهای قصههای کودکان
یا چون فرشتگان سقف معابد ترسیم کردهام
اما این مرا قانع نمیکند
زیرا میتوانستم بهتر از اینت به تصویر بکشم
شاید تو مثل دیگر زنان
به هر شعر عاشقانهای که برایت گفته باشند
خرسند باشی...
نزار قبانی عجب قشنگ مینویسه، تو زنی دشوار و نانوشتنی هستی. زنی استتثنائی.
واقعا کدوم از ما تاحالا به این فکر کردیم که چه تواناییهایی داریم، چقدر با همسن و سالهامون وجه تمایز داریم؟ اصلا تا حالا به بهترین و متمایزترین اخلاق و رفتارمون فکر کردیم؟ اینکه چطور میتونیم در موقعیتهای سخت و طاقتفرسا به راحتی از پس مسايل بر بیایم بهمون بگن شیر زن؟ نه اینکه به کسی نیازی نداشته باشیم و بخواهیم نقش دیگران رو توی زندگیمون نادیده بگیریم؛ بلکه بتونیم زمان و حال و احساس و منطقمون رو مدیریت کنیم و همه رو به صورت یه پکیج تمام عیار از یک زن نانوشتنی ارائه بدیم.
چون موانع و مسایل پیش رو خیلی زیاده و تبدیل زنی بلوری و شکننده به زنی از جنس قدرت کار آسونی نیست.
من فکر میکنم یکی از همین موانع، شبکههای اجتماعی و دنیای دیجیتاله که آن چنان ما رو درگیر سطحینگریها کرده که عِنان زندگی را از کف ما گرفته.
خیلیهامون تا نوک مغزمون درگیر برند کفش و لباس و جدیدترین مدل آرایش و ... شدیم و خیلیها لحظههامون رو برای این رخ نمایی اینکه «چقدر ما خوشبختیم» با هزاران نفر دیگه که خودشون «در جستجوی خوشبختی» هستن شریک میشیم.
به قول استادی، زندگی این چیزی نیست که ما رو با روزمرگیها درگیر خودش کرده. زندگیِ ما، ورای روزمرگیهای ۶ صبح بیدار شدن، غذا خوردن، کار کردن و ۱۲ شب خوابیدنهاست. به نظر من اما اینکه میگذره زندگی نیست، روزمرگی و به واقع روز، مَرْگی است.
روزهایی که خودمون داریم اون رو به مرگ گره میزنیم و هر روز هم محکمترش میکنیم.
خب حالا باید چیکار کنیم؟ بریم باشگاه ورزشی ثبتنام کنیم و یا دفترچه کنکور ارشد بخریم؛ بریم انقلاب ۵۰ جلد کتاب و ۶۰ تا فیلم و سریال خارجی جدید بگیریم و یه تکونی به زندگیمون بدیم؟
نه جانم، همه اینایی که گفتم کار یک روز و دو ساعته. بعدش که چی؟ روز از نو روزی از نو...
به قول سهراب : «زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است».
نانوشتنی باشیم
اول باید ذهنمون رو پاک کنیم از همه سطحی نگریها، از همه تجملات و زرق و برقهای روزمرگی شدن. نفس بکشیم زندگیرو. به صدای خنده پدر مادرمون گوش بدیم. نه اینکه فقط گوش بدیم، تا اعماق وجودمون صداشون رو درک کنیم. لحظه لحظه نفس کشیدنشون رو حس کنیم و عشق کنیم از زنده بودنشون.
پیاده روی که میکنیم، هوا رو تو مشتمون بگیریم. چند قدمی با خودمون همراهش کنیم و بعدش به حال خودش بذاریم. حتی یه وقتها از صدای قوطی نوشابه تو جوب آب سمفونی بسازیم و ریتم بگیریم تا بریم تو دل لحظه و حال.
اگر ماهی یه بار وقت ندارین حداقل شش ماهی یه بار یه گلدون جدید به خونتون بیارین، یه گلدون رو با دستای خودتون بکارید؛ خاکش و لمس کنید. خاک نشانی از ماست، بفهمیمش و ازش انرژی بگیریم.
با برگای درختا حرف بزنید، ازشون مشورت بگیرید و ببنید که چه زیبا توی گوشتون با رقص باد زمزمه میکنند که ...
در این حین البته لذت خواندن یه کتاب و دیدن یه فیلم خیلی روح بخش و آرامبخش هست و میتونه به سفر ذهن ما به دنیای خارج از ذهن کمک کننده باشه.
دوم اینکه فراموش کنیم همه روزهایی که گذشته و خواهد آمد. اینکه چاق بودیم یا لاغر؟ زشت بودیم یا زیبا. چاق میشیم یا لاغر و پیر میشیم و کم توان!
سوم اینکه تمایزهای زنانه و مردانه رو از سرمون دور کنیم. اینکه چرا مردها میتونن اینکارو کنند و ما نه. اینکه ما برتریم یا مردها؟ چه فرقی داره؟ مهم اینه تو ذهن ما این مساله چطور نقش بسته و ما چطور روز به روز زنانی خاص، دشوار و نانوشتنی خواهیم شد؟
خیلی راحته، کافیه در ذهن خودمون دست نیافتنی، خاص و منحصر بفرد باشیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کارآفرینی، محکم مثل سنگ بودن نیست!
مطلبی دیگر از این انتشارات
هنرِ آسون گرفتن!
مطلبی دیگر از این انتشارات
واگویه های دل