پستهای مرتبط با زندگی تعداد کل پستها: ۷ سایر پستها با این تگ در ویرگول Elham.mohammadi9069 در شجاعزن ۵ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه هر صدسال یکبار، دختری که میخواهد زندگی کند! ساعت ۵:۴۰ دقیقه صبح یک روز سرد زمستانی سال ۱۲۶۹ هجری شمسی، همچنان که ز... Mona در شجاعزن ۵ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه فکر کنم..این خفگی طبیعیه فقط مرده ها معنی زندگیو میفهمن! اگه به مرحله مردن رسیدی..بشین کنارم..... نگار میرکریمی negar.mirkarimi در شجاعزن ۵ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه کدام از ما زنانی دشوار و نانوشتنی هستیم؟ تو زنی دشواری زنی نانوشتنی Elham.mohammadi9069 در شجاعزن ۵ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه من هنوزم تو عشق جسور نیستم! من از بچگی دختر جسوری بودم. معمولا رسم و رسومات رو اصلا جدی نمیگرفتم.... مینو در شجاعزن ۵ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه دلتنگی (قسمت سوم) وقتی هجده ساله شدم خیال میکردم دیگه تمومه، به سن قانونی رسیدم، هر کاری... محمد شکاری در شجاعزن ۶ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه کارآفرینی، محکم مثل سنگ بودن نیست! شاید شما هم شنیده باشید که اگر میخواهی کارآفرین شوی یا استارتاپ راها... مریم شهریاری در شجاعزن ۷ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه یک روز خیلی معمولی درو که باز کردم بیاختیار نگاهم به ساعت افتاد. ۹:۳۰ بود....
Elham.mohammadi9069 در شجاعزن ۵ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه هر صدسال یکبار، دختری که میخواهد زندگی کند! ساعت ۵:۴۰ دقیقه صبح یک روز سرد زمستانی سال ۱۲۶۹ هجری شمسی، همچنان که ز...
Mona در شجاعزن ۵ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه فکر کنم..این خفگی طبیعیه فقط مرده ها معنی زندگیو میفهمن! اگه به مرحله مردن رسیدی..بشین کنارم.....
نگار میرکریمی negar.mirkarimi در شجاعزن ۵ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه کدام از ما زنانی دشوار و نانوشتنی هستیم؟ تو زنی دشواری زنی نانوشتنی
Elham.mohammadi9069 در شجاعزن ۵ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه من هنوزم تو عشق جسور نیستم! من از بچگی دختر جسوری بودم. معمولا رسم و رسومات رو اصلا جدی نمیگرفتم....
مینو در شجاعزن ۵ سال پیش - خواندن ۵ دقیقه دلتنگی (قسمت سوم) وقتی هجده ساله شدم خیال میکردم دیگه تمومه، به سن قانونی رسیدم، هر کاری...
محمد شکاری در شجاعزن ۶ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه کارآفرینی، محکم مثل سنگ بودن نیست! شاید شما هم شنیده باشید که اگر میخواهی کارآفرین شوی یا استارتاپ راها...
مریم شهریاری در شجاعزن ۷ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه یک روز خیلی معمولی درو که باز کردم بیاختیار نگاهم به ساعت افتاد. ۹:۳۰ بود....