نانوا هم جوش شیرین می زند...
کوتاه نوشته(۵)
مدتها قبل ناگهان تصمیم به نوشتن گرفتم و بعد مطالبم را در فضای مجازی به اشتراک گذاشتم به این امید که چشمهای بیشتری آنها را ببینند و بعد گمان کردم با چند سال مطالعه و تمرین در نوشتن، میتوانم پا به سرزمین نویسندگان بگذارم و تا همین چندی پیش این امید همچنان در من زنده بود تا اینکه از ابتدای سال جاری ناگهان تمام آن شور خواندن و نوشتن در من فروکش کرد و به یکباره احساس کردم در وجودم سیاه چالهای بزرگ دهان باز کرده و همهی آن شوق و ذوقی که برای خود ذخیره کرده بودم را به درون دل سیاه خود کشیده است.
اما برای معروف شدن حتماً لازم نیست که نویسنده باشی، چند ویژگی دیگر هم میتواند کمک کند تا سری در سرها داشته باشی که خوشبختانه یا متأسفانه من هیچ کدام از این ویژگیها را ندارم. اما نا امید هم نیستم، همین که چند سالی توانستهام دوام بیاورم و چیزهایی هم نوشتهام، باید خدا را شکر کنم.
گاهی دچار کمال گرایی شده ام، آخر در یک جزیره به نام ویرگول گیر افتاده ایم و صدایمان انگار به بیرون از این محیط نمیرسد. وقتی می بینم در سایر شبکههای اجتماعی و مجازی، عده ای با تولید محتوای متنی و تصویری، بازخوردهای خوبی دریافت می کنند، کمی در مورد خودم دچار تردید می شوم. اینکه بعد از چند سال مطالعه و نوشتن هنوز آن نتیجهی دلخواه را برایم نداشته است، باعث می شود آن شوق ابتدای مسیر را نداشته باشم. شاید مشکل از من است به این خاطر که چسبیده ام به همین محیط و شانسم را به قول بچه های کد نویس، در سایر پلتفرم های دیگر امتحان نکرده ام.
آری انگار در همین سایت ویرگول رسوب کرده ام و دلم نمی خواهد گام بلندتری برای پیشرفت بردارم. اما پیشرفت کردن هم به همین راحتی نیست. در میان این بازار بزرگ تولید محتوا، ایجاد یک موضوع خلاقانه و جذاب تقریبا کار حضرت نوح است!
4 مرداد 1403
یک روز گرم تابستانی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
من وارث این تنهاییام
مطلبی دیگر از این انتشارات
گروه سه نفره
مطلبی دیگر از این انتشارات
بالای چهل درجه سانتی گراد