ایران و آمریکا: مشکل دقیقاً کجاست؟
رابطه ی ایران و آمریکا همواره پر از فراز و نشیب و اتفاقات گوناگون بوده است. اما همواره یک عنصر در آن ثابت بوده: "تخاصم"، دشمنی شدید بین طرفین با متهم کردن همدیگر و اقدامات شدید پنهان و آشکار علیه یکدیگر. اما ریشه ی تعارض دقیقاً کجاست؟
آیا ریشه تعارض مواردی مثل قصد ایران برای داشتن بمب اتمی یا فناوری هسته ای یا ایدئولوژی اسلامی و رفتار حکومت است؟ یا شاید ریشه ی تعارض، اصل انقلاب و براندازی نظام متحد آمریکا است؟ شاید! اما اگر اینها ریشه ی اصلی تعارض است، دلیل تخاصم آمریکا با ایران در قبل از انقلاب چیست؟ کدام تخاصم؟ 28 مرداد! در آن زمان که حکومت فعلی حتی در حد حرف و ایده هم وجود نداشت، اما آمریکا بر اساس اسنادی که خودش منتشر کرده، بوسیله ی کودتا اقدام به براندازی دولتی کرد که بر اساس اراده ی مردم ایران که به دنبال ملی کردن ثروت ملی کشورشون بودن کرده است و در ادامه عامل مطلوب خودش که در اثر اراده ی مردم، از کشور بیرون رفته بود را دوباره بر سر کار قرار داد! در سال های بعد هم با دست و دلبازی از او حمایت کرد و عملاً اراده ی مردم ایران برای تعیین سرنوشت خودش را که اتفاقاً کاملاً منطبق با شعارهایی است که آمریکا خیلی دوست دارد خودش را با آن ها معرفی کند بود، به شکل وحشیانه ای و با هیچ در نظر گرفتن حقوق ذاتی مردم ایران سرکوب کرد.
این حد از خصومت از کجا آمده بود؟ پاسخ های رایج به این سوال دلایل اقتصادی و سیاسی و جنگ سرد و نیاز آمریکا و انگلیس به نفت و شبیه به این ها را مطرح می کند. اما در این نوشته پاسخ جدیدی به این پرسش از دیدگاهی جدید خواهید یافت.
خوشه های ترس
مشکل اصلی ایران و آمریکا چیست؟ آمریکا با ایران مشکل ندارد، با همه مشکل دارد.
چرا؟
دلیل آن به ریشه ی تشکیل آمریکا بر میگردد. اولین نسل از مهاجرانی که از اروپا به آمریکا رفتند، عموماً معترضانی به حکومت های کشور خودشان بودند که از ترس جانشان و زندگی آزادانه به سرزمین تازه کشف شده ی آن زمان کوچ کردند. اما این مهاجرت، هراسی که در ذهن آن ها بود را از بین نبرد. در سرزمین جدید هم همان هراس به شکل جدیدی نمایان شد:
از کجا معلوم حکومت هایی که از آن ها فرار کردیم (که در زمان خود امپراطوری های قدرتمندی بودند) یک روزی به اینجا نیایند و اینجا به حساب ما نرسند؟
و در طول زمان این ترس موجودیتی در ناخوداگاه جمعی آمریکایی نهادینه شده و تا امروز هم باقی است. هر چند که تغییر شکل داده است و تهدیدات مفروض آن متناسب با زمان حال تغییر کرده است. اما اصل این ترس در عمق ناخوداگاه آمریکایی همچنان باقی است.
از همین نقطه نگاه پیش فرض آمریکا به محیط بین الملل، امنیتی شد.
- دشمن آمریکا که خواهان نابودی ماست، روزی خواهد آمد.
- دقیقاً کیست؟
-زمانی معلوم بود اما اکنون هر کسی می تواند باشد!
-چه زمانی می آید؟
-معلوم نیست!
چگونه می توان بر همچین تهدیدی غلبه کرد؟ هیچ راهی ندارد مگر آنکه امکان تهاجم از همه ی قدرت های خارجی گرفته شود. پس آمریکا باید از همه لحاظ بر دیگران مسلط باشد تا کسی نتواند آن دشمنی باشد که خوشه های ترس وعده ی آمدنش را می دهد. تا اتفاقی که ناخوداگاه آمریکایی از آن هراس دارد، هرگز واقعیت پیدا نکند. "اینجا" ریشه ی روحیه ی برتری طلبانه و قلدر مابانه ی آمریکا است.
نقص کُشنده
خب بزرگترین نقطه ضعف آمریکا در کل تاریخش چیست؟ از کجا می توان بزرگترین و تاثیر گذار ترین ضربه را به آمریکا زد؟ جغرافیا؟ اقتصاد؟ ضعف قوای نظامی؟
خیر، بزرگترین ضعف آمریکا جایی است که فکرش را هم نمی کنید، ضعفی که هیچ راهی برای از بین بردنش ندارد و ناخوداگاه آمریکایی خوب می داند چقدر از نقطه آسیب پذیر است.
بزرگترین ضعف آمریکا، ذات مصنوعی هویت آمریکایی است. آمریکا ذاتاً یک مفهوم چند ملیتی فاقد هویت طبیعی است یعنی هیچکدام از مردم آمریکا با همدیگر هم ریشه و هم نژاد و هم زبان نیستند. بر خلاف سایر هویت های طبیعی مانند هویت فرانسوی، آلمانی، روسی، ایرانی عرب، ژاپنی و...
در محرومیت آمریکا از هویت همین بس که حتی قبیله های بدوی آفریقایی برای خود زبان طبیعی منحصر به فرد دارند، اما آمریکا همانند سایر هویت های مصنوعی دیگر مانند کانادا، استرالیا و... هیچ زبانی ندارد، در واقع بضاعت هویتی اش که عملاً صفر است اجازه نمی دهد داشته باشد. قبل از مطرح شدن توجیحاتی مانند اینکه "نیازی ندارد" یا "دلیلی برای این کار ندارد"، باید گفت زبان، پایه اصلی هر هویتی است. گروهی که زبان دیگران را برای خودشان استفاده می کنند حتماً هویتی از خود ندارند.
پس ناخوداگاه آمریکایی، مجبور است هویتی برای خود بسازد. "رویای آمریکایی"، "روش زندگی آمریکایی" برخی از محصولات این تلاش های برای هویت سازی آمریکایی هستند. اما در هر حال هویت های طبیعی دیگر در جهان وجود دارند که هویت آمریکایی، هر چقدر هم آن را مشروع و بر حق بدانند، از ضعیف ترین هویت های طبیعی هم ضعیف تر و شکننده تر است. مانند تفاوت انسان واقعی و عروسکی که خیلی تلاش شده شبیه انسان ساخته شود، اما در نهایت "جان" ندارد.
حال نگاه امنیتی برآمده از ترس موجودیتی ناخوداگاه آمریکایی که به دنبال برتری طلبی همه جانبه است در واکنش به نقص کشنده اش چه خواهد کرد؟
جهان ترسناک
همانند سایر بخش ها که آمریکا با روحیه ی برتری طلبی و خود برترپنداری با جهان مواجه می شود. وقتی به هویت می رسد هم همین دیدگاه را دارد. اما اینجا فرق بزرگی با سایر بخش ها دارد، جهان هویت ها برای آمریکا بسیار ترسناک است و به همین تناسب رفتارش هم تهاجمی تر و مضطربانه تر است. در کل امریکا با مواجهه با سایر هویت ها سه نوع برخورد دارد:
- استیلای هویتی: آمریکا سعی می کند هویت دیگر را کامل کنار بزند و هویت خود را بر کشور دیگر غالب کند، این رفتار در مواقعی که هویت دیگر، شبیه به هویت آمریکایی (غربی) است، یا هویت دیگر ضعیف یا مصنوعی است، دیده می شود. مثال این رفتار در حرکت هویت های اروپایی و در کل غربی به سمت هر چه آمریکایی شدن قابل مشاهده است.
- نفوذ ویروسی: در مواجهه با هویت های قوی تر که عموماً غیر غربی هستند مانند هویت های آسیایی، آمریکای جنوبی، آفریقایی و... که امکان استیلای هویتی حداقل در کوتاه مدت در آن ها وجود ندارد. آمریکا روش دیگری استفاده می کند. در این روش همانند ویروس، RNA هویت خود را جایگزین DNA هویت دیگری می کند. یعنی در ظاهر هیچکدام از ویژگی های هویت، هیچ تغییری نمی کنند، اما هسته ی موجودیت آن آمریکایی می شود. مثال این رویکرد را در کشور هایی مانند کره جنوبی، ژاپن به وضوح می توان مشاهده کرد. خانه های سنتی، غذای سنتی، زبان، آداب و رسوم و... همه و همه سر جای خود هستند، اما ذهن جامعه آمریکایی شده است و همانند یک آمریکایی فکر می کند و جهان را درک می کند.
- تخاصم محض: اما برخی از هویت ها هستند که نه تنها استیلای هویت آمریکایی را نمی پذیرد بلکه در مقابل تغییر DNA هم مقاومت سر سختانه ای از خود نشان می دهند. این هویت ها که با مقاومت خود در برابر جهانی شدن (آمریکایی شدن) استعداد بالایی برای به چالش کشیدن آمریکا در کشور خود ایجاد می کنند، خطر اصلی هستند. همان چیزی که آمریکا در ناخوداگاهش همواره از آن وحشت دارد و در مواجهه با آن ها با حداکثر توان، تخاصم و پرخاش می کند. هویت هایی مانند چین، روسیه، کره ی شمالی و برخی از اعراب و برخی از مردم آمریکای جنوبی از این دسته هستند.
آمریکا و ایران
حالا وضعیت ما و آمریکا چگونه است؟ هویت ما به دلیل ریشه عمیق و اصالت فرهنگی و غنای تمدنی و تاب آوری افسانه ای در برابر انبوه بحران ها در طول تاریخ اگر نگویم خطرناک ترین، یکی از خطرناک ترین هویت هایی است که آمریکا را تهدید می کند اگر روزی این هویت که ذاتاً خطرناک است قدرت بگیرد، چه خواهد شد؟ اینجا ریشه ی 28 مرداد است. اینجا ریشه ی تحریم است اینجا ریشه ی تعارض آمریکا با ماست. ما بر خلاف اسپانیا، فرانسه و انگلستان که موانع تشکیل آمریکا بودند، هیچ کاری با آمریکایی ها نداشتیم، اما آن ها با ما کار دارند و به دلیل تهدید هویتی ما که موجودیت آمریکا را به خطر می اندازد، هرگز دست از سر ما برنخواهند داشت. اصلاً اهمیتی ندارد حکومت در ایران چیست؟ اسلامی، مسیحی یهودی، سکولار یا بی خدا! یا چه جهانبینی دارد و چطور فکر می کند و چه رفتاری دارد.
اصلاً اهمیتی ندارد ما چه کنیم. تا زمانی که DNA هویت ما ایرانی است یا به عبارت دیگر به اجازه ی نفوذ ویروسی را به هویت آمریکایی ندهیم، آمریکا با حداکثر خصومت با ما مواجه می شود. و تحت هیچ شرایطی این خصومت را کاهش نخواهد داد.
تئوری های صلح با آمریکا
حالا در همچین شرایطی برخی مدام اظهار می کنند یک بار برای همیشه! برویم مشکلات مان را با آمریکا حل کنیم. ما برویم به آمریکا بگوییم: صلوات! هرچه بوده تمام شده از این به بعد با هم دوست باشیم! این سانتی مانتالیسم سیاسی که در مواجهه با قدرتی مانند آمریکا در اوج ساده لوحی و ظاهر بینی قرار دارد، بزرگترین خطری است که نه تنها موجویت کشور که موجودیت هویتی ما را تهدید می کند.
آمریکا در تقابل با ما، تا نابود کردن تمام هویت ما دست بردار نخواهد بود و با ما همانند کشورهایی که با نفوذ ویروسی آن با آن ها مواجه شده، برخورد نخواهد کرد. زیرا هویت ما دست به مقابله با همان نفوذ ویروسی زد و آمریکا را پس زد. این رفتار آمریکا ربطی به این که چه کسی در امریکا سر کار است یا موضع رسمی دولت آمریکا ندارد. ربط به ترس نهادینه شده ی موجودیتی در ناخوداگاه آمریکایی و برتری ذاتی هویتی ما با بر هویت مصنوعی آمریکا، آن هم با فاصله ی "چندین سال نوری" دارد. ممکن است در برخی اوقات به صورت تاکتیکی برخی از دولت های آمریکا نرمشی از خود نشان دهند. اما هرگز نمی توانند ترسی که در اعماق وجودشان ریشه دوانیده را نادیده بگیرند.
پی نوشت
1- دیدگاه قسمت خوشه های خشم از قسمت های پایانی مستند "تاریخ ناگفته ی آمریکا" ساخته آقای الیور استون الهام گرفته شده است.
2- وقتی صحبت از استیلای هویتی یا نفوذ ویروسی می کنیم، منظور این نیست که یک شبه قرار است کشوری از فرق سر تا نوک پا آمریکایی شود! تغییرات بسیار تدریجی و نا محسوس اتفاق می افتد.
3- نام بردن از کشور یا هویتی، هرگز به معنای تایید تمام اعتقادات یا اعمال آن ها نیست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اختراع دوباره ی چرخ: یک مغلطه ی ضد پیشرفت
مطلبی دیگر از این انتشارات
کاوشگر مریخ امارات: یک عوام فریبی فضایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
دنیایی که نمی بینیم/2: خفقان غیر عامل