بعد از فارغ التحصیلی چه کار کنم؟

این مقاله همواره تکمیل میشه. خوشحال می شم بازخورد بدین بهم :)
این مقاله همواره تکمیل میشه. خوشحال می شم بازخورد بدین بهم :)

سلام

اگر برای خودتون پیش نیامده، به احتمال زیاد بین نزدیکانتون دیدید کسی با این مسأله مواجه شده باشه که فارغ التحصیل شده و یا در آینده نزدیک این اتفاق براش می‌افته اما هنوز نمی‌دونه که بعدش قراره چه‌کار کنه و چه مسیری رو باید در پیش بگیره و نگرانی از این مسأله حسابی داره آزارش می‌ده.

البته همون طور که حدس زدید، این عنوان فقط یک مثاله از هزاران مسأله مشابهی که ممکنه برای هر فردی در شرایط مختلف به وجود بیاد که در مورد ادامه مسیر زندگیش دچار تردید یا سختی در تصمیم‌گیری شده باشه. پس اگر شما به طور مستقیم درگیر موضوع فارغ التحصیلی نیستید هم می‌تونید این مقاله رو مرور کنید و امیدوارم از خوندنش راضی باشید :)

قصه چیه؟

همون‌طور که گفتم هر فردی در هر برهه از عمرش ممکنه در چند راهی تصمیم قرار بگیره. برای این‌که بتونه مسیر درست رو انتخاب کنه و یا این‌که به هر حال انتخاب آگاهانه‌ای داشته باشه لازمه که چند موضوع رو تا جای ممکن به خوبی بررسی کرده باشه.

به طور خلاصه این موضوعات در سه بخش تقسیم بندی می‌شند:

  1. می‌خوام به کجا برسم و مقصدم کجاست؟
  2. وضعیت الانم چطوریه و کجا هستم؟
  3. چطوری قراره مسیر بین وضعیت الان تا وضعیت مطلوب یا همون مقصدم رو طی کنم؟

این حرفا آدم رو یاد این دو بیتی از مولانا می‌ندازه که می‌گه:

روزها فکر من این است و همه شب سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود / به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم

البته خیلی هم قصد ندارم بحث رو فلسفی کنم ?

چقدر خودت رو می‌شناسی؟

بسیار خب. بر اساس محورهایی که توی قسمت قبل گفتم، ظاهراً لازمه که خودمون رو بهتر از قبل بشناسیم.

همین الان یه کم فکر کنید لطفاً... تا حالا خودتون رو تعریف کردید؟ اگه الان بخواید در مورد خودتون چند خط بنویسید، چی می‌نویسید؟ به نظرم این کار رو همین الان انجام بدید. من صبر می کنم!... امیدوارم توصیف خوبی از خودتون داشته باشید.

اما واقعا چه چیزهایی رو برای موضوع بحثمون لازم داریم؟

شاید لازم باشه اینجا یه تذکر جدی بدم به خودم و بعضی از دوستانی که وقتی می‌خوان سراغ تعریف خودشون برند از نقاط منفی و ضعف‌هاشون شروع می‌کنند و این ماجرا باعث می‌شه که همون‌جا قفل کنند و دیگه انگیزه‌ای برای ادامه دادن مسیر نداشته باشند و حتی این مقاله رو هم نخونند.

پس خواهش جدی‌ای که از تک‌تک شما عزیزان دارم اینه که حداقل الان که دارید این مقاله رو می‌خونید برای تعریف کردن خودتون سراغ مواردی که چند خط بالاتر اشاره کردم نرید. اما قول می‌دم که در مورد اون‌ها هم صحبت کنیم. به وقتش! البته اگه وقتش برسه!

پس سراغ چی بریم؟ از اون‌جایی که شما دارید خودتون رو برای یک سفر طولانی آماده می‌کنید پس باید هر آنچه که لازمه و به درد مسیرتون می‌خوره تا اون مسیر رو بهتر و سریع‌تر طی کنید با خودتون به همراه داشته باشید. بخشی از این لوازم در درون شما هست، مثل چی؟

مثل: استعدادها، علاقه‌مندی‌ها، ارزش‌ها، تعهدها، مشارکت‌ها و ...

اگر بتونید این موارد رو در خودتون کشف کنید، گام بسیار بسیار بسیار بسیار ... ارزشمندی هم در شناخت خودتون و هم در آماده شدن برای سفر برداشتید و جای تبریک داره. تبریک می‌گم ☺️

خب قطعا الان سوال مهم اینه که: چطوری این‌ها رو کشف کنم؟ ? آفرین! واقعا سوال خوبی بود. موفق باشید. اگه نظر من رو هم در این زمینه بخواید خب حتما بهتون می گم.

اول این‌که مطمئناً هر انسانی در طول زمان و گذر عمر و تجربه‌هایی که به دست میاره می‌تونه بیشتر و بیشتر خودش رو بشناسه. پس اصلاً قرار نیست که ما دقایقی پس از این مقاله به یک اکتشاف کامل از خودمون برسیم و دیگه تمام! نخیر جانم! این نکته مهم رو لطفا در ذهنتون داشته باشید که همیشه شناخت شما از خودتون می‌تونه کامل‌تر و کامل‌تر بشه، البته به شرطی که بخواید. ان شاءالله که همین‌طوره ?

دوم این‌که اگه من هم بخوام بر حسب تجربه راه‌هایی رو برای بهتر شناختن شما از خودتون نام ببرم که البته خیلی خیلی بیشتر از این حرف‌ها راه هست برای شناخت خود، به موارد زیر اشاره می‌کنم:

  • کسب تجربه و در معرض امتحان قرار دادن خود. با این کار حدس و احتمالی که در مورد علاقه و استعداد خودتون در یک زمینه می‌دید می‌تونه تا حدودی برای شما روشن بشه. البته خب قطعا شرایطی که دارید در اون خودتون در معرض اون تجربه قرار می‌دید هم مهمه
  • بازگشت به تجربه‌ها و خاطرات گذشته‌ی خودتون. اون جاهایی که تجربه‌ها منجر به خاطرات خوب و ایجاد احساس خوب در شما شده بودند. موفقیت‌هایی که به دست آوردید و یا لحظه‌هایی که مشغول به کاری بودید که در شما حس خوب و عالی‌ای ایجاد کرده بوده (حتی فارغ از این‌که نظر دیگران در مورد اون کار چی بوده. این‌جا این نظره لزوماً مهم نیست!)
  • بازخوردی که از دیگران می‌گیرید. چه خواسته و چه ناخواسته. منظورم اینه که گاهی مستقیم از دیگران می‌خواید که در مورد ویژگی‌های خوب شما به شما بازخورد بدند و گاهی که در تعاملات و گفتگوهایی که دارید، تعاریفی که در مورد خودتون می‌شنوید می‌تونه به منزله استعدادهای شما باشه که به چشم دوستان و آشنایان شما اومده. خیلی باحاله‌ها! نه؟! ?
  • تست‌های خودشناسی که در زمینه‌های مختلف سنجش هوش، شخصیت، استعدادها و ... هستند. درواقع این مورد رو من به عنوان آخرین گزینه پیشنهادی آوردم! نه این‌که ازش استفاده نکنیدها! نه! اما خب دیگه! تسته دیگه! ممکنه باگ‌های زیادی در فرایند انجام این تست‌ها وجود داشته باشه که خروجی اون الزاماً و کاملاً با شما منطبق نباشه. اما خود من پیشنهاد می‌دم که حتما از چند تا از این تست‌ها استفاده کنید. به هر حال بازخوردی از فکر شما رو به خود شما برمی‌گردونه و این داده‌ی ارزشمندیه.

خود من با آزمون‌های نیازهای اساسی گلاسر و آزمون گاردنر خیلی حال کردم ?

نقشه راهت چیه؟

و اما بعد...!

حالا که کمی در مورد خودتون شناخت بیشتری پیدا کردید، البته با تأکید بر نقاط قوت و توانمندی‌هاتون، بریم سر اصل مطلب! ?

نقشه‌ی راه پیشنهادی من به شما شامل ۳ قسمت اصلی می‌شه:

  1. چشم‌انداز: ینی اون هدف بزرگ و ایده‌آل. اون رویایی که در سر دارید و دلتون می‌خواد یه روزی خودتون رو اونجا ببینید. ان شاءالله ? چرا که نه؟ من خودم براتون دعا می‌کنم. شما هم براش تلاش کنید و البته توکل به خداوند مهربان.
  2. مأموریت: این‌جا منظورم از مأموریت، گام‌ها و هدف‌هایی هست که باید برای رسیدن به چشم‌اندازی که ترسیم کردید بردارید و بهشون برسید. پس مواردی که توی این بخش قراره تعیین کنید باید قابل سنجش باشند. حتما در مورد هدف SMART شنیدید. اگر نه! این‌جا در موردش بخونید.
  3. ارزش‌ها: تعبیر دیگری که از ارزش‌ها می‌تونم براتون بکنم یکی چارچوب هست و دیگری قطب‌نما و البته یک تعبیر خیلی مهم دیگه! ینی "چرایی". پس ارزش‌ها از محافظ و نشان‌های اطراف مسیری که شما می‌خواید طی کنید تا به چشم‌اندازتون برسید شروع می‌شه و نمی‌گذاره شما از مسیر خارج بشید به هر قیمتی تاااااااااااا برسه به این‌که اساساً شما همه‌ی این تلاش‌ها و سختی‌ها رو دارید تحمل می‌کنید و می‌خواید به اون چشم انداز برسید که چی؟ در واقع نظام ارزش‌های شما، می‌تونه همون چرایی تلاش‌های شما در زندگی‌تون باشه.

هر کدوم از موارد بالا بحث مفصلی داره که هم ان‌شاءالله به مرور زمان تکمیلش خواهم کرد و هم می‌تونید از کارگاه‌هایی که در این زمینه برگزار خواهد شد استفاده کنید البته اگر دلتون خواست و هم این‌که می‌تونید از کوچ‌های توسعه فردی برای این منظور کمک بگیرید.

چقدر باید یادگیری رو ادامه بدی؟

خب، خب، خب! یه نکته خیلی مهم که هرگز نباید فراموشتون بشه اینه که در تمام لحظاتی که در این مسیر قدم برخواهید داشت، دست از یادگیری برندارید. خطر بزرگی که خیلی از ماها رو تهدید می‌کنه، البته دور از جون شما، اینه که گاهی فکر می‌کنیم که آن‌چه می‌دونیم دیگه بسه! پناه می‌برم به خدای رحمان از این تصور!

یکی از بزرگ‌ترین ریسک‌هایی که انسان‌ها رو تهدید می‌کنه و بسیار هم خطرناکه ریسک اتفاقات ناگواریه که از محل ندانسته‌ها بر سرشون هوار می‌شه! (یه سری به کتاب قوی سیاه آقای نسیم طالب بزنید)

پس بیاید آگاهانه و بر اساس مسیری که چیدید و نیازمندی‌هایی که دارید همواره خودتون رو در معرض یادگرفتن قرار بدید. موافقین؟ این یادگرفتن می‌تونه از تحصیل علم و دانش باشه، تا کسب و تجربه و حتی بررسی بازخوردهایی که از در روزمره از پیرامون خودمون دریافت می‌کنید.

و لطفا از فکر این‌که: "بیخیال بابا! ما تازه فارغ التحصیل شدیم! حالا دوباره بریم یاد بگیریم؟ همین‌هایی که یاد گرفتیم ما را بس!" بیرون بیاید. از ما گفتن بود ?

موفق باشید ?

چی باعث می‌شه پیش نری؟

اگه فکر کردید می‌خوام در مورد نقاط ضعفتون صحبت کنم، اشتباه می‌کنید ? والا! چی‌کار دارید با اونا! بذارید راحت باشند. هر وقت لازم شد برید سراغشون!

الان می‌خوام در مورد باورها و موانعی که در واقعیت و در ذهن ما شکل می‌گیره کمی حرف بزنم. البته این موضوع شامل نقاط ضعف هم می‌شه. اما نه لزوماً به طور مستقیم خود نقاط ضعف! بلکه فکری که ما در مورد اون‌ها می‌کنیم. وقتی در جای اشتباه سراغ نقاط ضعف و موانع و تهدیدها بریم، متأسفانه بلای بدی به سر ما میاره! اون بلا چیه؟ اگه گفتین...

احتمالاً درست حدس زدید: توقف!

وقتی در زمان نامناسب سراغ موانع و ضعف‌ها بریم، نتیجه‌اش تنها یک چیزه: ناامیدی! ☹️

در حالی‌که اگر ما مسیر خودمون رو مشخص کرده باشیم، در بسیاری از موارد می‌بینیم که موانعی که ما تصور می‌کردیم قرار نگذاره که به آن‌چه دلمون می‌خواد برسیم،‌اصلا ربطی به ما نداره. اما اگر ربط داشت چی؟ خب این‌جا مبحثی هست به نام مدیریت ریسک که می‌شه اون‌جا میزان اثر هر مانع و راه‌کار مقابله با اون رو بررسی کرد.

دقت کنید که با این مدل فکر کردن، شما از مسیر خودتون متوقف نشدید، بلکه برای لحظات سختی که ممکنه باهاش مواجه بشید برنامه‌ریزی کردید و تمهید اندیشیدید. چه خفن!

مگه داریم مسیری که بدون سختی و مانع باشه؟ کسی سراغ داره؟

حاضری مسؤولیت تصمیم‌هایی که گرفتی رو به عهده بگیری؟

خسته شدین؟ آره خداییش! منم خسته شدم! دستم افتاد ?

هر چند اگر واقعا از این نوشته‌ها استفاده کرده باشید، برای من بسی باعث افتخاره و خداوند رو از این بابت هزاران بار شکر می‌کنم که این توفیق رو نصیبم کرد ☺️

آخرین نکته‌ای که این‌جا لازمه بهش اشاره کنم اینه که تمام این مراحل رو اگر با آگاهی کامل انجام دادید خوبه که (بلکه لازمه که) نسبت به همه تصمیماتی که می‌گیرید متعهد باشید.

دو نکته رو این‌جا مطرح می‌کنم و زحمت رو کم می‌کنم:

  1. اگه تعهد ندید به خودتون، ممکنه تلاش شما برای رسیدن به خواسته‌هاتون به خوبی اتفاق نیافته
  2. قبل از این‌که کسی رو در نواسانات و بالا و پایین‌های مسیر و گاهی هم شکست‌هایی که اتفاق می‌افته، مقصر بدونید، به خودتون برگردید و انتخاب‌ها و تصمیم‌هایی که گرفتید رو بررسی کنید. شاید جایی اشتباهی رخ داده. داده؟! خب اصلاحش کنید و به مسیرتون ادامه بدید و خودتون رو قربانی شرایط حاکم بر پیرامونتون تصور نکنید.

چند نکته پایانی:

  1. فراموش نکنید که همه این حرف‌ها به طور پیش‌فرض در دایره اراده خداوند رخ خواهد داد. پس توکل به خدا رو همیشه توشه راهتون داشته باشید. تجربه نشون داده که اگر نتیجه کار رو به مسؤولش، ینی خود خداوند، بسپارید با آسودگی خیال بیشتر و تمرکز بالاتر برای رسیدن به هدفتون تلاش خواهید کرد و اگر خدا بخواد به همه خواسته‌هاتون خواهید رسید.
  2. از شکست نترسید، چرا که گریزی از اون ندارید. پس اگر باهاش برخورد کردید، تجربه به دست اومده رو پله‌ای کنید برای موفقیت‌های بعدی، همین!
  3. این حرف‌ها شعار نبود! همت می‌خواد. اگه هستی، بسم‌الله. کسی نگفته که این مسیر رو قراره تنهایی طی کنی. چه بسیارند افرادی که می‌تونند در نقش‌های مختلف تو رو در این مسیر همراهی کنند تا به سلامت به مقصد برسی.
  4. تغییر! چیزیه که هر لحظه در حال اتفاق افتادنه در تمام ذرات ریز و درست عالم. پس از اون هم گریزی نیست. اساساً همه این حرف‌ها مبتنی بر همین مفهوم بود: تغییر! حالا این تغییر ممکنه در مسیر و یا حتی در چشم‌انداز شما هم اتفاق بیافته. هیچ اشکالی نداره. چرا که نشون می‌ده که شما چیز بهتری پیدا کردید. همیشه یادتون باشه که مقصد اشتباه رو می‌شه درست کرد اما بدون مقصد بودن رو نه!

یا علی ??