عملیات سخت؛ خروج از منطقه امن

من برای 5 سال، در یکی از محله‌های خاص تهران زندگی می‌کردم. با این که 3 بار خانه خودم را عوض کردم، اما هربار، خانه‌ای در همان محله اجاره می‌کردم و به هیچ عنوان دوست نداشتم که جای دیگری را امتحان کنم. بله. من ناخواسته، به آن محله علاقه‌مند بودم. محله‌ای که نه بالاشهر بود و نه پایین شهر، ویژگی خاصی نداشت و شاید تنها مزیت آن برایم این بود که همه‌جایش را می‌شناسم و آدم‌ها، مغازه‌ها، مساجد و سایر چیزهایش برایم جدید نبودند. زمانی که تصمیم گرفتیم (شاید هم مجبور شدیم) که از آن محله نقل مکان کنیم، تا چند روز، اضطراب و بیخوابی داشتم. حتی بعد از نقل مکان، چندین هفته افسردگی و نوعی از ترس را تجربه می‌کردم. حالت‌هایی که حالا می‌دانم همه آن‌ها ناشی از تغییر و خروج از محله دوست داشتنی سابقم بود...

***

شما هم دوست دارید که موفقیت را سریع به دست بیاورید و به هرچیزی‌ که آرزو دارید برسید؟ من امروز بعد از یک تحقیق چند روزه آمده‌ام تا با شما در همین مورد حرف بزنم.

مسیر اثبات شده برای رشد و موفقیت
مسیر اثبات شده برای رشد و موفقیت

می‌توان گفت که موفقیت، تقریبا همیشه با رشد است. یا حتی می‌توان گفت، رشد، نام دیگرِ موفقیت است. رشد در کسب و کار، رشد در شخصیت و‌ رشد در مهارت‌ها و تخصص‌ها. ما، معمولا از شرایط موجود خود، راضی نیستیم. و مایل به بهبود آن هستیم. اما طبق قانون اینرسی، تمایل زیادی هم به حفظ وضعیت موجود داریم. تغییر را دوست داریم اما از آن می‌ترسیم و ناخودآگاه، تمایل داریم که در همین وضعیت بمانیم. وضعیتی که در آن، فکر می‌کنیم که حتی اگر کنترل همه‌چیز را به دست نداریم، دست‌کم، آن‌ها را می‌شناسیم. درست مثل زندگی در همان محله خاص. به این منطقه «منطقه راحتی» یا «منطقه امن» می‌گویند. همان Comfort Zone. مثل نشستن و‌ لم دادن روی‌ یک مبل راحت یا خرید کردن از مغازه‌ای که نام کوچکت را هم می‌داند! البته این، لزوما اتفاق خوشایندی نیست.

ماندن در منطقۀ امن، چندان هم لذت‌بخش نیست
ماندن در منطقۀ امن، چندان هم لذت‌بخش نیست

اما وقتی که تصمیم می‌گیریم که شرایط را برای رسیدن به یک هدف بزرگ‌تر، تغییر دهیم، به ناچار پا به یک منطقه ترسناک می‌گذاریم. «منطقه ترس» یا Fear Zone که سه ویژگی مهم دارد. اول اینکه اعتماد به نفس ما در این منطقه بسیار پایین است، دوم اینکه به شدت تحت تاثیر حرف‌ها و اظهارنظرات دیگران هستیم و از قضاوت آن‌ها واهمه داریم. سوم این‌که دائما به دنبال بهانه‌ها و توجیه‌هایی هستیم تا ما را به جای قبلی‌مان برگردانند یا ناکامی‌های خودمان را با آن‌ها توجیه کنیم. خب راه حل بسیار ساده ا‌ست: این‌که نترسیم. به حرف دیگرانی که ما را می‌ترسانند کمتر توجه کنیم و هیچ بهانه و‌ توجیهی را برای خودمان نپذیریم، کارهایی را انجام دهیم که تا پیش از این انجام نمی‌دادیم، قدم به جاهایی بگذاریم که تا پیش از این، از ورود به آن مناطق می‌ترسیدیم. با آدم‌هایی ارتباط برقرار کنیم که قبلا در اطرافیان ما نبودند. در کل، باید راحت‌طلبی و تنبلی را کنار بگذاریم و کارهای اساسی را انجام دهیم.

از نظر من، مهم‌ترین و چالشی‌ترین منطقه، همین منطقۀ ترس است. در این منطقه، یکی از مهم‌ترین چالش‌ها، متاثر بودن از حرف‌های دیگران است. دیگران، همان دوستان، خانواده و تقریبا تمام آدم‌هایی است که ما را می‌شناسند. درست در همین منطقه است که دیگران، به خودشان اجازه می‌دهند که راه و بیراه به ما مشورت بدهند و ما را از خطرات پیشِ رویمان آگاه کنند. درست در همین منطقه است که ما هم خودمان را نیازمند ایده‌ها و مشورت‌های دیگران می‌دانیم و از آن‌ها کمک می‌خواهیم. منطقه ترس، دروازه ورود ما به دنیای ناشناخته هاست. به همین دلیل، بیشترین میزان ترس را برای ما به همراه دارد.

نکتۀ طلایی: ما اگرچه همیشه نیازمند مشورت هستیم، اما مهم است که مشورت‌هایمان را از چه کسانی دریافت می‌کنیم. من برای این کار، یک فرمول طلایی به شما پیشنهاد می‌کنم؛ همیشه دقت کنید و ببینید که فردی که به شما مشورت می‌دهد، در زندگی خود، در کدام منطقه قرار دارد. خبر خوب این که اکثریت افراد، در منطقه امن خودشان نشسته‌اند و به شما مشاوره می‌دهند. یعنی اساسا این افراد، صلاحیت آن را ندارند که سرعت شما را با حرف‌هایشان کند کنند. فردی که به دنبال کارآفرینی و ایجاد یک کسب‌وکار جدید است، نباید از کارمندی که 20 سال پشت یک میز نشسته و از جایش جُم نخورده، برای ادامه راه خود مشورت بگیرد. بلکه بهتر است با فردی صحبت کند که خود، کسب‌وکار موفقی دارد و انواع چالش‌ها و شکست‌ها را در مسیر خود تجربه کرده است. قطعا این دو، حرف‌های بسیار متفاوتی برای ما خواهند داشت.

خبر خوب: در بسیاری از موارد، طول و گسترۀ منطقۀ ترس، بسیار کوتاه است. بیشترین میزان ترس ما در همین بخش ورودی و آغازین است. حتی گاهی در حد اولین قدم. ترس ما برای انجام بسیاری از کارها و تغییرات، تنها در صورت برداشتن قدم اول از بین می‌رود و اعتماد به نفس لازم را پیدا می‌کنیم.

اگر از منطقۀ ترس به سلامت عبور کنیم و تلاشم خودمان را ادامه بدهیم، وارد منطقۀ بعدی می‌شویم که «منطقه یادگیری» نام دارد یا Learning Zone. در این منطقه، مشکلات و‌ چالش‌های واقعی را تجربه می‌کنیم؛ چالش‌هایی که باعث می‌شوند کارهایی را انجام دهیم که پیش‌بینی نمی‌کردیم، با آدم‌هایی ارتباط بگیریم که قبلا آن‌ها را نمی‌شناختیم، مهارت‌هایی را کسب کنیم که قبلا در آن‌ها پیش‌زمینه‌ای نداشتیم. کسب دانش و مهارت‌های جدید، دنیای ما را بزرگ‌تر، گسترۀ شناخته‌شده‌های مارا پهناورتر و در یک کلام، ترس ما را کمتر می‌کند. چیزهایی که قبلا برای ما کابوس بودند، در همین مرحله، تبدیل به خاطره می‌شوند.

به محض شروع، اعتماد به نفس لازم را پیدا می‌کنی
به محض شروع، اعتماد به نفس لازم را پیدا می‌کنی

اگه چالش‌ها و‌سختی‌های این مرحله، ما را از پا نیندازند و بتوانیم به مسیر خودمان ادامه دهیم، وارد منطقۀ بعدی می‌شویم. منطقه‌ای که به آن، «منطقه رشد» یا Growth zone می‌گویند. این‌جا دیگر، کار برای ما راحت‌تر شده، اهدافمان کم‌کم محقق شده و عیب و ایرادهای هدف‌گذاری‌های پیشین برای ما پدیدار می‌شوند. در این منطقه می‌توانیم به رویاهایمان رنگ حقیقت بزنیم و اهداف جدید تعریف کنیم. این جا همان جایی است که آمادۀ شروع ماجراجویی‌های جدید هستیم. ماجراجویی‌هایی که بیش از آن که برایمان ترسناک باشند، هیجان انگیز و لذت‌بخش خواهند بود.

موفقیت، مسیر میان‌بر ندارد. در تمام طول تاریخ، این مسیر، یعنی حرکت از منطقۀ امن به سمت منطقۀ رشد، بارها و بارها، از سوی افراد مختلف تجربه شده و حقانیت آن به اثبات رسیده است. حالا این انتخاب ماست که می‌خواهیم با حفظ وضع موجود و شیب نزولی ملایم مسیر خود را ادامه دهیم یا این که تغییری را که انتظار داریم، خودمان ایجاد کنیم. پیشنهاد من: «از منطقه امن بیرون بیا و مسیرت را پیدا کن»

از شما ممنونم که این مطلب را مطالعه کردید. برای مطالعه مطالب بیشتر، به سایت من سر بزنید و ویرگول مرا مرتب چک کنید.