چالش كتابخواني طاقچه: دختري در قطار
این نوشته برای چالش کتابخوانی ۱۴۰۰ طاقچه نوشته شده و شامل نظر شخصی و خلاصهای از کتاب دختری در قطار است. در نوشتن متن سعی شده که داستان به صورت کامل گفته نشود که کتاب همچنان برای کسانی که هنوز این کتاب را نخواندهاند، جذابیت داشته باشد.
کتاب، همانگونه که همه میدانیم در رابطه با دختری به نام راشل است که هر روز در قطار مینشیند و مسیری مشخصی را طی میکند اما ما با او همراه میشویم تا مسیر دیگری غیر از مسیر هر روزهی او را طی کنیم.
راشل، با این بهانه که نمیخواهد کسی به او شک کند که کارش را از دست داده، هر روز از جایی که زمانی در آن زندگی میکرد میگذرد، او حسرت گذشته را میخورد و حالا که خیال میکند همهچیز از دسترفته است میخواهد بدون آن که به آن نزدیکش شود خاطرهی گذشته را نگاه دارد.
داستان کتاب تنها از زبان راشل نقل نمیشود. نویسنده از زبان سه زن داستان را مینویسد که در نگاه اول کاملا با یکدیگر متفاوتاند اما با کمی دقت میتوان شباهتهای زیادی را بین آنها یافت. از شباهتهای ظاهری آنا و مگان و خانههایشان تا رفتارهای مشابه و شباهتهای عمیقتر. این شباهتها تا جایی پیش میروند که به نظر من هر سه زن میتوانند یک زن باشند که با توجه به اتفاقهای زندگیشان مسیرهای متفاوتی را طی کردهاند. آنا، میتواند راشلی باشد که بدون مشکل بچهدار شده؛ مگان میتواند آنایی باشد که کودکش را از دست داده؛ آنا در موقعیتهای مشابه رفتاری مشابه راشل نشان میدهد: "دارم کارهایی را میکنم که او میکرد: تنهایی نوشیدن و سرک کشیدن به چیزهای تام. کارهایی که راشل انجام میداد و تام از آن نفرت داشت" یا مگان میتواند گذشتهی راشل باشد: "آنها همانی هستند که من زمانی بودم؛ من و تام ۵ سال قبل. آنها همانی هستند که من نیستم؛ آنها همانی هستند که من میخواهم باشم".
نمیدانم که این یگانگی سوژهها و مشابهتشان هدف نویسنده بوده یا تنها برداشت من است اما به نظر من اگر نویسنده رسالت خود را مشخصتر کردن این موضوع میگذاشت، همانگونه که در پایانبندی این احساس نزدیکی به چشم میخورد شاید کتاب موفقتری از آب درمیآمد. به نظر من نویسنده سعی کرده از یک رمان تک بعدی فاصله بگیرد و برای این کار از عناصر متفاوت دیگری مثل: نگاه مردم (و احتمالا نویسنده) به مهاجران، اعتیاد به الکل و مشکلات ناشی از آن، مشکلات روانشناختی، خیانت و جنایت استفاده کرده است.
هر چند تعدادی از این موارد در بستر داستان جای خود را پیدا کردهاند اما جنایت و قتل وصلهی ناجوری است و با این که یکی از موارد اصلی خط داستان است انگار بعدا و شتابزده به داستان اضافه شده است. گواه این موضوع جزئیات زیاد و گاهی بیهوده (که البته خالی از اشتباه نیز نیست، گاهی تاریخها و روزها هماهنگی ندارند و در یک مورد خاص صحنهای یکسان از زبان آنا و راشل بیان شده است که یکی زمان آن را صبح و دیگری عصر در نظر گرفته است)، سعی در مبهم نویسی و استفاده از مرجع او (البته بخشی از گنگ بودن این موضوع به نامشحص بودن جنسیت او برخلاف زبان اصلی برمیگردد) و سواستفاده از تاثیرات الکل (که تنها عنصری است که استفاده از آن به نظر به جا میآید) است. گویی نویسنده قصد دارد بعدها در متنش گرههایی که ایجاد کرده را باز کند اما فراموشش شده است.
ترجمههایی که از این کتاب در طاقچه موجود است ترجمهی آقای قانع و خانم موسوی است. آقای قانع به زبان معیار نوشتهاند اما گاهی برخی از مطالب را که احتمالا به نظرشان با فرهنگ ما مطابقت نداشته را کمرنگتر جلوه دادهاند، خانم موسوی همهچیز را آوردهاند اما زبان محاوره را برای کل متن انتخاب کردهاند.
به نظر من، کمتر کتابی چاپ شده است که ارزش حداقل یکبار خواندن را نداشته باشد و قطعا دختری در قطار نیز مستثنی نیست. متن کتاب روان است و شما را خسته نمیکند اما اگر به دنبال یک کتاب جنایی خوب هستید، این کتاب مناسب شما نیست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: بهار برایم کاموا بیاور
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: باشگاه ۵ صبحی ها
مطلبی دیگر از این انتشارات
با شناخت این تلهها، زندگی خود را دوباره بیافرینید