چالش کتاب‌خوانی طاقچه: جسارت امید

این ماه باید یه کتاب بخونیم که یه برنده‌ی نوبل غیر ادبی نوشته باشه، که واقعن خیلی چالش سخت و مزخرفیه. اول یه سری به وبلاگ طاقچه زدم ببینم برای این ماه چه کتابی معرفی کرده بوده: فریب طعمه‌ها و چرا ملتها شکست می‌خورند. از اینا خوشم نیومد، گرون هم بودن.گفتم چیکار کنم؟ برم برنده‌های نوبل ر گوگل کنم ببینم کدومشون کتاب نوشتن و طاقچه داره کتابشون ر. یه چن تا برنده‌ی صلح ر سرچ کردم که به قیافه‌شون می‌خورد کتاب نوشته باشن، هیچی. یکی هم بود که کتاب نوشته بود و خوب بود و طاقچه هم داشت که خاک بر سر نوبل که بهش جایزه نداده بود، فقط نامزد شده بود. کتاب ال گور ر پیدا کردم گفتم همین خوبه دیگه، دانلود کردم دیدم عه این چه چرت و پرته، پی‌دی‌افم که هست. اینم هیچی.

امروز اینستاگرام طاقچه چن تا کتاب معرفی کرد که یکی دو تاش به نظرم بد نبود: یکی یخچال انیشتین که پی‌دی‌اف بود، یکی هم سرزمین موعود اوباما که اونم 800، 900 صفحه بود. بعد گفتم ببینم شاید اوباما کتاب دیگه هم داشته باشه.گشتم دیدم جسارت امید. دیگه فکر کنم همینو بخونم، 327 صفحه‌ست.(5 آبان)

اوباما این کتاب ر زمانی که سناتور بوده نوشته، سال 2006 منتشر شده. درباره‌ی تجربه‌ی سیاسی خودش، انتخابات، احزاب جمهوری‌خواه و دموکرات، تاریخچه‌ی قانون اساسی، خاطراتش و... صحبت کرده.

«مثل بیشتر امریکایی‌ها به سختی می‌توانم احساس نکنم که دموکراسی ما انحرافی جدی پیدا کرده است. قضیه تنها این نیست که شکافی بین آرمان‌های اعلام شده‌ی کشور و واقعیتی که هر روز شاهدش هستیم وجود دارد. این شکاف از تولد امریکا تا کنون به انحای مختلف موجود بوده است. چه جنگها که نکردیم، قوانین که تصویب نکردیم، نظام‌ها که اصلاح نکردیم، اتحادیه‌ها که ساز مان ندادیم و اعتراضات که برپا نکردیم تا وعده و عمل را نزدیکی بیشتری ببخشیم.

نه مشکل ما این نیست. مشکل ما شکاف بین بزرگی چالش‌های پیش‌رو و کوچکی سیاست‌مان است، سهولت انحرافمان با پیزهای حقیر و جزئی، اجتناب همیشگیمان از گرفتن تصمیمهای دشوار و ناتوانیمان در رسیدن به اجماعی موثر برای مقابله با مشکلات بزرگ»

«ما دین را منبع آرامش و ادراک می‌دانیم اما بیانمان از دین به اختلاف منجر می‌شود، ما خود را انسانهایی اهل مدارا می‌دانیم اما آشوبهای نژادی، دینی و فرهنگی دور و برمان را پر کرده است. و به جای حل این آشوبها یا پایان این تخاصمات، سیاست ما دلبسته‌ی آنها است، ازشان سوءاستفاده می‌کند و ما را بیشتر از هم می‌راند.»

«با خودم گفتم باز بودن کاخ سفید خبر از اعتماد به نفس ما به عنوان یک دموکراسی می‌دهد. نشانی است از این باور که رهبران ما فرق چندانی با خودمان ندارند، آنها تحت نظر همان قوانین و اراده جمعی ما هستند.

بیست سال بعد نزدیک شدن به کاخ سفید دیگر آنقدرها هم آسان نبود.»

«اگر بهایی برای ارزشهایمان پرداخت نکنیم، اگر حاضر نباشیم در راه عملی کردنشان قربانی دهیم، باید از خود بیرسیم واقعا به آنها اعتقاد داری یا خیر.»

گفته بودم به کتابای زندگی‌نامه‌ای یا خاطرات، مخصوصن خاطرات آدمای سیاسی علاقه ندارم؟ دیگه این ماه به زور به زور اوباما ر خوندم، بد نیستا، اما من دوست ندارم، متاسفانه تمومشم نکردم.


https://taaghche.com/book/74240/%D8%AC%D8%B3%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF