توهم «کاربردی» بودن در تربیت معلم!!

شاید شما با دیدن این عنوان گمان کردید که «آها!! یه نفر پیدا شد که مشت محکمی بر دهان این آدم‌هایی که همه‌اش حرف می‌زنن و ادعای کاربردی بودن دارند بزنه» ولی راستش را بخواهید من نمی‌خواهم اینکار را بکنم. این را هم بگویم این نوشته را هوش مصنوعی تولید نکرده. کلمه به کلمه‌اش را یک نفر دغدغه داشته، فکر کرده، تایپ کرده، و با صد امید منتشر کرده.

این نوشته، درون مایه‌ی فلسفه‌ی آموزش دارد. مراقب باشید

ما هرکدام از یک جا «دانش» به دست آورده‌ایم و می‌آوریم. یکی سر کلاس دانشگاه، یکی با خواندن کتاب، یکی با دیدن فیلم در یوتیوب، یکی با معاشرت با دوستانش، و خلاصه هرکسی منبع و روشی برای کسب دانش و مهارت خود دارد. نمی‌دانم شما چه روشی دارید ولی حاضرم شرط ببندم حداقل یکبار در زندگی‌تان گفتید : «این مزخرفات دیگه چیه؟! بابا یه ذره کاربردی بگید. به دردمون بخوره» همه به مدرسه و دانشگاه و محتوای آموزشی آن‌ها نقد داریم که «به درد نمی‌خوره». یا این ضرب المثل را شنیده‌اید که : «بگذارش در کوزه و آبش را بخور» که معمولاً هم برای مدرک تحصیلی‌مان از آن استفاده می‌کنیم. چیزی که برای آن زحمت بسیار کشیده‌ایم ولی دیگر «به درد نمی‌خورد» پس باید رهایش کرد و باید به سراغ آب کوزه رفت.

ما همگی دردهای بسیاری داریم که می‌خواهیم دانش و مهارت‌مان یکی از آنها را کم کند. دانستن چیزهایی که دردی را دوا نکنند، مثل دنبالِ زیر بغل مار گشتن می‌ماند. خب بر منکرش لعنت که کسی که دنبال زیر بغل مار می‌گردد نادان است. اما

«دقیقاً چه موضوعاتی کاربردی هستند؟»

این عکس را هوش مصنوعی برای ضرب المثل «بگذار در کوزه و آبش را بخور» تولید کرده است.
این عکس را هوش مصنوعی برای ضرب المثل «بگذار در کوزه و آبش را بخور» تولید کرده است.

راستش را بخواهید مطمئنم همین الان چندین نفر خواندن این نوشته را رها کردند. عکس را هم برای همین این بالا گذاشتم که اگر می‌خواهند، بروند. آنها که رفتند پیش خودشان می‌گویند: «مردم چه حوصله‌ای دارند. چه متن بی فایده‌ای!» ولی شما به خواندن ادامه دادید و این بسیار عجیب است. بگذریم!

چه موضوعی به درد می‌خورد؟ واقعاً سوال بزرگی است. مثلاً با دانشجویان پزشکی اگر بنشینید قطعاً به «درد» بخور ترین راه حل‌ها را برای شما دارند. دارو مستقیماً برای بهبود درد شما تجویز می‌شود. مهندسان با یک واسطه دردی را دوا می‌کنند. موبایل و لپتاپ را این دست علوم برای ما ساختند. این‌ها هم به درد می‌خورند. بعضی علوم انسانی هم به درد بخور هستند. مثلاً یک نفر می‌خواهد مهاجرت کند، برای همین به کلاس زبان می‌رود. زبان یاد گرفتن به درد بخور است. داریم همین طور از «درد» دورتر می‌شویم. علم ها کم کم لوکس‌تر و غیر ضروری‌تر می‌شوند. روان شناسی، جامعه شناسی، و کتابداری هر کدام در این نزاعِ «کاربردی بودن» تلاش می‌کنند اثبات کنند به درد بخورند تا حذف نشوند. اما فلسفه چه؟! شوخی می‌کنید؟! فلسفه قطعاً به هیچ دردی نمی‌خورد.

بگذارید به سراغ به درد بخور ترین شکل علم یعنی پزشکی برویم. بیمار که وارد مطلب می‌شود «درد» دارد؛ اما پزشک یک دوجین اصطلاحات عجیب و غریب را روی سر بیمارش نمی‌ریزد. پزشکان با «عمومِ» مردم در تماس هستند. بیمار تنها واژگانی که می‌تواند استفاده کند این است که «سرم سنگین شده» یا «تو دلم انگار ظرف می‌شورن». زیبایی قصه همینجاست که پزشک محترم، واژگان و اصطلاحات «عمومی» را به واژگان «تخصصی» ترجمه می‌کند. آن را در ذهن خودش تجزیه و تحلیل می‌کند. احتمالات را در نظر می‌گیرد. این مقاله و آن مقاله را از خاطرش عبور می‌دهد تا آخر سر می‌فهمد که بیماری چیست و علاجش چیست. اما اسم تخصصیِ بیماری را به بیمار نمی‌گوید. آن را دوباره به زبان عمومی ترجمه می‌کند؛ مثلاً می‌گوید «سرما خوردی» یا «ویروسه» بعد هم یک نسخه می‌نویسد. بیمار قرار نیست نسخه را بخواند. نسخه‌ای پر از اصطلاحات تخصصی که دکتر داروساز باید بفهمد. بیمار می‌داند که نسخه را باید به داروخانه تحویل دهد همین! دکتر دارو ساز داروهای بیمار را در کیسه می‌گذارد و روی هرکدام هم به واژگان عمومی می‌نویسد: «هر 8 ساعت یک قاشق چایی خوری». این وسط این بیمار نه می‌داند بیماری‌اش چیست و نه می‌داند دارویش چیست؛ اهیمتی هم برایش ندارد. مهم این است که «حالم بهتر شد». راستش را بخواهید بیمار در اینجا کاری نمی‌کند. نشسته است. تمام کار را باید پزشک انجام دهد. برای همین است که پول می‌گیرد.

شما اگر نمی‌خواهید پزشک شوید، نیازی به علم پزشکی هم ندارید. محتاج پزشکان بودن ایرادی ندارد. اما یک معلم می‌تواند تربیت را نشناسد؟

در خانواده‌ی تعلیم و تربیت، به جای معلم، تکنسین‌های تربیتی پرورش داده می‌شود.

بعضی معلمان، مانند دنیای پزشکی، خود را بیمارانی تصور می‌کنند که نیاز به دارو دارند تا کسی برایشان تجویز کند. از قضا کسانی هم این کار را می‌کنند. چقدر شنیده‌اید که می‌گویند: 10 راهکار کاربردی برای کنترل کلاس. 17 روش برای اجرای کار گروهی در کلاس. 342 بازی جذاب برای کلاس درس. آیا واقعاً تجویز روش‌های تربیتی به درد معلمان می‌خورد؟

بگذارید سوالی بپرسم : «از نظر شما کدام یک از این دو آموزش کاربردی‌تر هستند؟ اول: آموزش ابزارهای کلاسداری و تعامل با نوجوان. دوم: تبیین نظریه‌ای در خصوص مدل ترغیب در انسان» خب اولی گام به گام تدریس را مشخص کرده است. حتی در بعضی طرح درس‌ها، دیالوگ‌های معلمین هم مشخص شده است. «وارد کلاس می‌شوی. روی تخته می‌نویسی : کسر. بعد رو کن به بچه‌ها و بگو : بچه‌ها سلام» اما دومی حرف‌هایی کلی است که به سختی فهم می‌شوند و ممکن است غلط باشند. شما باشید برای کلاسی که فردا باید آن را اداره کنید کدام را انتخاب می‌کنید؟ اما من باور دارم معلمی که به اجرای تکنیک‌ها و روش‌ها خو کرده باشد، واقعاً تن به دریای تربیت نزده است. خصوصاً در عصر و زمانه‌ی ما دیدن روش‌ها و قالب‌ها دیگر کاری ندارد. کسانی که ماهی به دست معلم دادند، عضلات فکر و تعمّق او را ضعیف کردند.

ما معلم‌ها باید خودمان مسئولیت یادگیریِ خودمان را بپذیریم. منتظر نباشیم کسی، سوار بر اسب سفید، بیاید و کلاس ما را زیر و رو کند. باید به جای پرداختن به شاخ و برگ‌ها، ریشه‌ها را بکاویم. روش‌های آموزشی در اینترنت پر است. کدام کارگاه آموزشی است که بینش توزیع کند؟

KURT LEWIN (1890-1947)
KURT LEWIN (1890-1947)

می‌خواهم با این جمله از کرت لوین KURT LEWIN این نوشته را به پایان ببرم:

THERE IS NOTHING AS PRACTICAL AS A GOOD THEORY

هیچ چیز به اندازه‌ی یک نظریه‌ی خوب، کاربردی نیست!