عزیزحسینی·۳ ماه پیشکتاب سیاه بختان " عزیزحسینیبابا چنان خشمگین بود که خون جلوی چشمش را گرفته بود ، اوضاع مالی چنان فشاری بر او آورده بود که هیچ چیزی برایش مهم نبود ، با صدای غضب ناک خود…