محمدحسین·۳ سال پیشرنج های اَبدیمن هم تحفه ای نبودم ...از مادر که بر زمینم نهاد ...تا پدر کارگر با بوی عرق و دود ...هر دو یک آواز را دم گرفتند هر روز هر ساعت ...که نامش رن…