شهرزاد قصهگو·۳ روز پیششب هفتصد و نود و چهار یا یه سفر جادهای طولانیچند ماهی است با دوستپسر خارجی میگردیم و نهایتن وقتی کار رسید به عروسی همکارم در وگاس، گفتمش پایهای با هم بریم؟اول قل خوردیم جنوب و بعد…
شهرزاد قصهگو·۲ ماه پیششب هفتصد و نود و یک یا ستارهی دنبالهدارعکس مال سه هفته پیش است.این امروز است و دهان و اخلاق و روح چاهی چاهانه.راستش، از اون روزهایی بزنم زیر کیون این زندگی بودم. ایمیلی که از ریی…
شهرزاد قصهگو·۴ ماه پیششب هفتصد هشتاد و نهم یا وقتی زدم بیرونپارسال، همین روز زدم از فلوریدا بیرون. وسایلم رو ریختم پشت ماشینم، و روندم. که فصل جدیدی رو اغاز بکنم.وقتی مینویسیش، فرق میکنه. هرچند قلم…
شهرزاد قصهگو·۵ ماه پیششب هفتصد و هشتاد و هفت یا ۷۸۷سریالم را شروع میکنم. دوباره با جرات و حوصله و رویا.یک فیلم در دست دارم که دارم تمامش میکنم.یک قلب دارم که میخواهد عاشق شود.چند پوند وزن…
شهرزاد قصهگو·۵ ماه پیششب هفتصد و هشتاد و شیش یا برای یک جرعهمن دیگه جون جوونیام رو واسه عرقخوری و پارتی و این بازیا ندارم.من دیگه حوصلهی دنبال کردن و موش و گربه ندارم.من دیگه میدونم چیا نمیخوام.و…
شهرزاد قصهگو·۵ ماه پیششب هفتصد و هشتاد و پنج یا یک بعدازظهر محشرقرار نبود، دیروز، یازدهم ژوییه را روی این دریاچهی مواج بگذرانم.اگر سه روز پیش به من میگفتی، سه روز دگر، چنان خندهی بلند سر خواهی داد و ا…
شهرزاد قصهگو·۶ ماه پیششب هفتصد و هشتاد و چهار یا در ستایش پناه گرفتناز آن پنجشنبهی گذشته تا کنون، پناه گرفتم. قرارم نبود هیچ چیز. فقط میدانستم برای ادامهی این مسیر، مسیر ورزش، فیلم، و تغییر، نیاز به یک آ…
شهرزاد قصهگو·۶ ماه پیششب هفتصد و هشتاد و سوم یا زندگی همینهشیوهای که یاد گرفته بودم را تغییر دادم. چه در باب خرید پروتیین، چه پشت گوش انداختن و چه مهرباتی با اضافه وزن.به شب هزار و یکم زیاد فکر کرد…
شهرزاد قصهگو·۶ ماه پیششب هفتصد و هشتاد و دوم یا بچهبازیفکلمون رو تاب دادیم، پیرهن تابستونی پوشیدیم بریم مجلس نتورکینگ.سالها قبل، یه اصلاحی داشتم «فلانی رو بفرستیم تو بشکه» به کنایه از غیبت کرد…
شهرزاد قصهگو·۶ ماه پیششب هفتصد و هشتاد و یکم یا دماغ پوستپوستبالام، در بالاترین وزن تموم عمرم. سرمای سفتی خوردم وسط هلاهل گرمای فلوریدا. دیزنی رفتن بود یا پرواز یا آب به آب شدن؟ نمیدونیم. ولی یه هفته…