شهرزاد قصهگو·۱ ماه پیششب هفتصد و نود و نهم یا میدون سانتافهمادر فلفلی رو آوردم سانتافه. نیومکزیکو.خوشگل من عاشق سفره. هرچند حضور توی امریکا خودش سفره، ولی سفر تو سفر میخواست و ما هم یه مادر که بیشت…
شهرزاد قصهگو·۱ ماه پیششب هفتصد و نود و هشت یا عید تهرانمامان را آوردم گردش. رانندگی وسط کوهستان. ساندویچ رستبیف خریدم و براونی و قهوه.آصف گوش دادیم و منصور و بلککتس. از مامان بزرگم گفتیم، تا ر…
شهرزاد قصهگو·۴ ماه پیششب هفتصد و نود و پنج یا شیش سالشش سال و ده روز است آمریکام.شش سال و ده روز است ایران نیستم.دیشب برای مامان از رویاهام گفتم.از چیزهایی که یاد گرفتم و چیزهایی که میخواهم ب…
شهرزاد قصهگو·۴ ماه پیششب هفتصد و نود و چهار یا یه سفر جادهای طولانیچند ماهی است با دوستپسر خارجی میگردیم و نهایتن وقتی کار رسید به عروسی همکارم در وگاس، گفتمش پایهای با هم بریم؟اول قل خوردیم جنوب و بعد…
شهرزاد قصهگو·۶ ماه پیششب هفتصد و نود و یک یا ستارهی دنبالهدارعکس مال سه هفته پیش است.این امروز است و دهان و اخلاق و روح چاهی چاهانه.راستش، از اون روزهایی بزنم زیر کیون این زندگی بودم. ایمیلی که از ریی…
شهرزاد قصهگو·۸ ماه پیششب هفتصد هشتاد و نهم یا وقتی زدم بیرونپارسال، همین روز زدم از فلوریدا بیرون. وسایلم رو ریختم پشت ماشینم، و روندم. که فصل جدیدی رو اغاز بکنم.وقتی مینویسیش، فرق میکنه. هرچند قلم…
شهرزاد قصهگو·۹ ماه پیششب هفتصد و هشتاد و هفت یا ۷۸۷سریالم را شروع میکنم. دوباره با جرات و حوصله و رویا.یک فیلم در دست دارم که دارم تمامش میکنم.یک قلب دارم که میخواهد عاشق شود.چند پوند وزن…
شهرزاد قصهگو·۹ ماه پیششب هفتصد و هشتاد و شیش یا برای یک جرعهمن دیگه جون جوونیام رو واسه عرقخوری و پارتی و این بازیا ندارم.من دیگه حوصلهی دنبال کردن و موش و گربه ندارم.من دیگه میدونم چیا نمیخوام.و…
شهرزاد قصهگو·۹ ماه پیششب هفتصد و هشتاد و پنج یا یک بعدازظهر محشرقرار نبود، دیروز، یازدهم ژوییه را روی این دریاچهی مواج بگذرانم.اگر سه روز پیش به من میگفتی، سه روز دگر، چنان خندهی بلند سر خواهی داد و ا…
شهرزاد قصهگو·۱۰ ماه پیششب هفتصد و هشتاد و چهار یا در ستایش پناه گرفتناز آن پنجشنبهی گذشته تا کنون، پناه گرفتم. قرارم نبود هیچ چیز. فقط میدانستم برای ادامهی این مسیر، مسیر ورزش، فیلم، و تغییر، نیاز به یک آ…