تبلور مهر·۱ سال پیش«عطر زعتر»چانههای خمیر را گرد کرد. یکی یکی کنار هم گذاشت. چانهی آخر را که گرفت، رو به حبیب کرد.- حبیب کاش «زعتر» داشتیم.- ما کنجد هم نداریم، تو زعت…