نانوا هم جوش شیرین می زند...
حجاب به شرط چاقو در مترو!

در ایستگاه مترو پیامی مرتبا از بلندگوها پخش می شود که خطاب به زنان است. می گوید حجابتان را رعایت کنید. فکر می کردم داخل ایستگاه مترو فقط تذکر می دهند که به خط زرد نباید نزدیک بشویم تا خدای نکرده با قطار برخورد نکنیم ولی حالا خطر برخورد با بی حجابان هم به آن اضافه شده است و بایستی بیشتر مراقب باشیم.
همچنین روی ورودی همه ی مغازه های داخل ایستگاه مترو برگه ای چسبانده اند که نوشته است از پذیرش خانم های بی حجاب معذوریم. این برگه نه به انتخاب و اختیار مغازه دار بلکه به اجبار روی شیشه ی درب ورودی نصب شده است و حتما بعدها برای محکم کاری در ورودی هر مغازه یک مامور گمارده خواهد شد تا از ورود بی حجاب ها جلوگیری کنند و البته نمیدانم آیا اگر آن مغازه دار نصف مشتری هایش را از دست بدهد، آخر برج چه کسی جوابگوی اجاره ی مغازه و سایر هزینه ها خواهد بود.
صدای بلندگو مدام توی گوشم می پیچد و من را به دهه ی هفتاد می برد. روزگاری که داشتن ویدئو جرم بود و هر کس می خواست مثلا فیلم عروسی خودش را ببیند، مجبور می شد به هفت روش سامورایی و پنهان شدن در تاریکی شب، یک دستگاه ویدئو، پیچیده شده در یک عدد روسری را به خانه اش بیاورد و تازه کلی استرس هم داشته باشد که خدای نکرده همسایه ای او را هنگام ارتکاب جرم نبیند.
در قسمتی دیگر از خاطراتم یاد اول دبیرستان افتادم که قانون مدرسه اجازه نمی داد تا پیراهن آستین کوتاه بپوشیم. فکر می کنم دست برهنه ما چنان غریزه ی جنسی را تحریک می کرد که همه ی آن چند صد دانش آموز را به جان هم می انداخت و کنترل امور را از دست مدیر و معاونان مدرسه خارج می کرد و چنان فاجعه ای به بار می آورد که در تمام کتاب های تاریخ به آن می پرداختند و عبرتی می شد برای نسل های بعد. دانشگاه هم که دیگر خودتان می دانید و نیازی نیست توضیح بدهم که اول صبحی هر چه روی صورت خود وقت گذاشته اید و کار کرده اید را باید دم در پاک کنید و پاک و مطهر بروید داخل.
من خود طرفدار حجاب هستم اما حجابی را که بخواهد به این شکل ترویج پیدا کند را نمی پسندم. با این کار فقط صورت مساله پاک خواهد شد اما خود مساله ی اصلی را چه باید کرد؟ فسادی که در زیر پوست شهر در جریان است و برای هیچ کس هم مهم نیست را چه باید کار کرد؟
24 فروردین 1402
مطلبی دیگر از این انتشارات
در یقین
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا ما صلاحیت اظهار نظر در همه ی مسائل را داریم ؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
از شک به یقین
این رو از تجربه ی خودت گفتی یا زبون حال خانم ها !!!
خودتان میگویید: "برای هیچ کس هم مهم نیست"، آنچیزی که برای هیچکس مهم نیست را که دیگر کاری نمیکنند، تافت زده میگذارند به همان حال باقی بماند!
انگشت شمار کسانی هم که برایشان اهمیت دارد پس از مدتی جار و فریاد خسته شده و در نهایت هم اگر خودشان بخواهند بسیار به آن مشکل اندیشه کنند اول سر از بیمارستان و سپس تیمارستان درمیآورند که آن هم چون باز "برای هیچ کس هم مهم نیست" بهمان سرعت سوژه اولی به فراموشی سپرده میشود.
متن قابل تأملی بود.
فقط یک نکته که به نظرم مطرح کردنش خالی از لطف نیست:
درست است که حجاب اگر خود خواسته باشه بسیار زیبا تر و دلپذیر تر خواهد بود.
ولی خب هر جامعه ای یکسری قانون تعریف می کند. مثلا در جامعه ی دانشگاهی در غرب، پوشش مشخصی تعریف شده که دانشجوها باید طبق اون عمل کنن.
در کل به نظرم نه افراط و نه تفریط.
ممنون
خسته نباشید
بهتر و نمیشه هیچ بدترم میشه
من خودم میگم باید ازادی بشه ولی شاید حتی بعدش روسری هم از سرم برندارم
ولی وقتی میبینم این رفتارها و اجبارهارو
خب بیشتر دلم میخواد با برداشتن روسریم اعتراضمو نشون بدم دیگهه
چه روزایی که تو مدرسه از ترس اینکه هودی پوشیدم مردم و زنده شدم
چه روزایی که ناظم فقط نگام میکرد که یه اشکال پیدا کنه تو وجودم
و به نظر من در هر جامعه ای فرهنگ و تاریخ اون جامعه و مذهب اون جامعه باید به طور یکسان باهم حرکت کنه نه که فقط مذهب رو بالا ببریم و بالعکس
کی توی تلویزیون درست حسابی تولد کوروشو تبریک گفتن کی تعطیل رسمیش کردن ؟ اینا انگار یادشون رفته قبل اینکه مسلمان باشن ایرانین
تو مدرسه هم آستین کوتاه ندیدم.
چه حرفا
دانشگاه اصفهان خیلی سخت می گرفت به دانشجوها... من که اهل آرایش نبودم ولی دخترایی که آرایش می کردن با بسم الله بسم الله و وجعلنا و هزار تا نذر و قسم از جلوی نگهبان خوابگاه رد می شدن... فساد واقعی پا می گرفت و ما گیر زلف و خط و خال و ... بودیم