پذیرش ایران اکنون شرط رسیدن به آیندهٔ ایران

مایلم در مورد حسین مهدوی صحبت کنم، چرا که از دید من او نمونهٔ بسیار خوبی است... می‌خواهم در موردش حرف بزنم چرا که سال‌ها در دفتر اقتصادی [سازمان برنامه] به عنوان یکی از چهره‌های درخشانش کار کرده بود. دوست دارم از او حرف بزنم چرا که اصیل بود و مدت‌ها بر موازین خودش ایستادگی کرد. و هنوز که هنوز است او برای من مصداقی از تراژدی این گروهی است که آن‌ها را جبههٔ ملی می‌خوانیم. هویدا، من را برای پیمایشی راجع به دانشجویان ایرانی در خارج مأمور کرده بود، چرا که ما نگران «فرار مغزها» بودیم و می‌خواستیم معکوسش کنیم. بنابراین از هاروارد نیز دیدن کردم و به حسین زنگ زدم و گفتم «می‌خواهم ببینمت». و حسین هم گفت: «متأسفم، باید درک کنی، نمی‌توانم تو را ببینم چرا که عضوی از حکومتی». مرتبهٔ بعدی که او را دیدم در ۱۹۷۹ بود که او پس از انقلاب به تهران برگشت، پس از حدود ۱۵ سال یا همین حدود. او پر از امید برای روزی نو برگشت. اما این امیدها، مستحضرید که، همه‌اش دود شد و به هوا رفت. او مرا یک یا دو بار در روزهای اول انقلاب دید، ما تنها نشسته بودیم و صحبت می‌کردیم. من گفتم که «حسین، چرا الآن فعال نمی‌شوی؟» او مستحضرید که هیچ وقت به این طرز ننالیده بود که «عمر من تلف شد به خاطر امروز که من به ایران بیایم، جایی که یک سازمان واقعی نیست، یک پایگاه واقعی برای من که از آن‌جا کار بکنم نیست». و این چیزی است که من تراژدی این اشخاص می‌خوانم.

خداداد فرمانفرماییان؛ مصاحبهٔ تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد؛ نوار ۸.

این پارهٔ طولانی را تلخیص و نقل کردم تا بگویم «کسی که در اکنونِ ایران سکنی ندارد؛ در آیندهٔ ایران هم نمی‌تواند جایی برای خود پیدا کند». وطن، صرفاً یک ذهنیت نیست که ایرانی‌زاده، «با خود ببرد هر کجا که خواست». آن امر ذهنی باید از یک موجودیت فرهنگی تغذیه کند و این موجودیت فرهنگی، ضرورتاً محتاج تعلّقی جغرافیایی است. ممکن است کسی تمنای ایران دلخواهش را داشته باشد و گمان کند که ایران همان موجودیت ذهنی است که روزی به آن برمی‌گردد، اما واقعیت ایران -مستقل از اذهانی که خود را ایرانی می‌پندارند و هیچ علقه‌ای با آن برای خود باقی نگذاشته اند یا (به عبارتی در جهان که بزرگ‌ترین واحدش دولت ملی است و چیزی بالاتر از آن وجود ندارد)، نمی‌توانند علقه‌ای داشته باشند- حیات داشته و تغییر کرده.

«حسین مهدوی» الگویی از ایرانیان وطن‌دوستی است که از برقرار کردن نسبتی با «اکنون ایران» عاجز می‌مانند. از حالی که جریان دارد می‌هراسند، خود را به چالش تجزیهٔ مسائل نمی‌کشند، در نتیجه از تحلیل این گره‌ها درمی‌مانند و لاجرم با سرخوردگی تا ابد مهاجرت می‌کنند. این حرف فرمانفرماییان نسخه‌ای همدلانه از همان نقد داریوش همایون به موضع جبههٔ ملی در دورهٔ پهلوی؛ و گرفتاری اپوزیسیون حکومت ایران، لااقل در سدهٔ اخیر است.

چگونه می‌توان شهروندی با روحیه‌ای سیاسی بود و تفکیک‌های نظری بنیادینی مثل تفکیک دولت (یا مملکت/کشور/ملت/state) از رژیم و تفکیک این هر دو از حکومت (government) را نداشت؟ چگونه می‌توان دغدغهٔ ایران را داشت و روایتی ولو شخصی از تاریخ ایران نداشت؟ دولت تاریخمند و ریشه‌دار ما همواره از حکومت‌هایش قدرتمندتر بوده است؛ هر افساری را با نیروی خود معوج کرده و به هیچ اسواری، سواری آسوده نداده. مملکتی که شاه عباس صفوی، به رغم آن همه توفیق در حکومت‌گری، بیمناک تکرار سرگذشتی است که خود برای پدر نوشت، چنان که دودمانش را با قتل و تعمیه به باد می‌دهد؛ یعنی هر حکومتی، هر اندازه مقتدر، از بقای خود بیمناک است و هر که می‌خواهد به سواری یاری دهد؛ باید از قبل دست برادری داده باشد.

وجهی دیگر از این دشواره، مهاجرت ذهنی از اکنون ایران است. اینک که می‌توانیم در رسانه‌های اجتماعی زندگی کنیم، بعید نیست که جسممان در ایران باشد، اما در مملکتی خیالی زندگی کنیم. ذهنیتی که ایرانی‌های دیگری و غیر خودی را نمی‌پذیرد. در این سنخ، اگرچه فرد در خاک دشمن سکنی نگزیده؛ اما متوهم است که با تحقیر نمادهای ملی، ایران ایده‌آل ساخته می‌شود. ترجیح می‌دهد دیگری‌های هم‌وطن را، نادیده بگیرد و مایل است همهٔ منابع را در انحصار بگیرد. فرد در مملکت مانده، اما دیگرخواهی وطن‌خواهانه جای خود را به خودخواهی وطن‌فروشانه داده. کار بازگشت این گروه از مهاجران به وطن ساده‌تر است، اگر بکوشند جایی در اکنون ایران بیابند تا بتوانند خدمتی به ایران در حال آینده شدن بکنند.

حسین مهدوی‌ها ناگزیرند در عین تفکیک دولت از حکومت؛ نسبتی با اکنون ایران (اعم از رژیم حقوقی و نوشته و رژیم حقیقی و نانوشتهٔ آن) بیابند؛ نه این که عامدانه و به خیال کنش اخلاقی حساب خود را با چنان گیوتینی از حکومت مستقر جدا کنند که گرفتار بی‌جایی در اکنون مملکت و بی‌پیشگی در آیندهٔ آن شوند. این موازنه، ظرافت قدم زدن در باریکنای پهنهٔ پل صراط امر ملی است.