تازهترین حرفهای دنیای علومانسانی از منابع معتبر جهانی مطالبی در حوزههای روانشناسی، اقتصاد، فلسفه، جامعهشناسی، کسبوکار، هنر و . . .
اراده ایدهای قدیمی و خطرناک است که باید کنار گذاشته شود
آیا اراده منبعی محدود است یا اسطوره؟
نویسنده:کارل اریک فیشر ترجمۀ: علی امیــری مرجع: Nautilus
نادیده گرفتن ایدۀ «اراده» بهنظر مضحک میرسد، چنانکه بیشمار کتاب خودیاری تلاش میکنند راههایی برای «تقویت خویشتنداری» ارائه بدهند، یا «طریقت رسیدن به ارادۀ قویتر با مراقبه» را برایمان بگویند. اما آنچه هنوز زیاد فهمیده نشده، این است که پژوهشهای جدید نشان دادهاند بعضی از ایدههای بنیادین این پیامها نادقیقاند. اراده دلالت بر دامنۀ وسیع و اغلب ناسازگاری از کارکردهای شناختی دارد، و تعریف رایج و یکپارچۀ اراده، توجه ما را از ابعاد پیچیدهتر خویشتنداری منحرف کرده است.
کارل اریک فیشر، نوتیلوس — توماس (جزییات برای حفظ حریم خصوصی بیماران تغییر کرده است.) وکیلی بسیار موفق و متعادل بود که میزان نوشیدنش او را نگران کرده بود. زمانیکه به مطب رواندرمانی من مراجعه کرد، مصرف شرابش بهتدریج به شبی شش یا هفت لیوان افزایش یافته و شروع به مخفی کردن آن از خانوادهاش کرده بود و اثرات آن را نیز در کارش احساس میکرد. ما دربارۀ استراتژیهای درمان بحث کردیم و قراری برای ملاقات دوباره گذاشتیم. اما دو هفته بعد که برگشت، مأیوس بود: میزان نوشیدنش کاملاً بیتغییر بود.
«اصلاً نتونستم کمش کنم، فکر کنم اصلاً اراده نداشته باشم.»
جان، یکی دیگر از بیمارانم نیز ابتدا برای کمک گرفتن دربارۀ نوشیدن نزد من آمد. در جلسۀ اول راجعبه رویکردهای تعادلمحور و گذاشتن حدی سالمتر حرف زدیم. اما یک ماه بعد به مطبم برگشت و گفت که نظرش را عوض کرده و با عادات نوشیدنش کنار آمده است. به من گفت البته که همسرش دربارۀ مقدار نوشیدنش خوشحال نیست، و گاهبهگاه خماریها خیلی بدند، اما رابطهشان هنوز نسبتاً مستحکم بود و نوشیدن، مشکلات خیلی مهمی در زندگیاش بهوجود نمیآورد.
در سطح انتزاعی، جان و توماس مشابهاند: هر دو تسلیم وسوسههای کوتاهمدت شدند و اهداف بلندمدتشان را حفظ نکردند. اما درحالیکه توماس نتیجه را به مشکلاتش با اراده نسبت میداد، جان اقدام به بازتدوین رفتارش از زاویهای کرد که از مفهوم اراده کلاً احتراز میکرد. جان و توماس هر دو مشکلشان را حل کردند، اما از راههایی کاملاً متفاوت.
اکثر مردم با روایت توماس راحتترند. آنها با خودتشخیصی او (اینکه فاقد اراده است) موافقند و حتی ممکن است آن را هوشمندانه و باشهامت بدانند. افراد زیادی نیز ممکن است به بازتدوین جان از مشکلش بهعنوان عملِ خودفریبیْ با نیت پنهان کردن مشکلی واقعی، مشکوک باشند. اما رویکرد توماس نیز مستحق همان شکی است که رویکرد جان. کاملاً محتمل است که توماس توسط جایگاه تقریباً عرفانیای که فرهنگ مدرن به اراده میدهد، اغوا شده باشد. ایدهای که درنهایت داشت علیهِ خود او عمل میکرد.
نادیده گرفتن ایدۀ اراده بهنظر اکثر بیماران و درمانگران مضحک خواهد رسید، اما من بهعنوان یک روانپزشک فعال در حوزۀ اعتیاد و استادیار روانپزشکی بالینی، بهمرور دربارۀ خودِ ایدۀ اراده شکگراتر، و نگران شیفتگیِ خودیاریای شدهام که آن را احاطه کرده است. کتابها و وبلاگهای بیشماری موجودند که راههایی برای «تقویت خویشتنداری» ارائه میدهند، یا «طریقت رسیدن به ارادۀ قویتر با مراقبه» را برایتان میگویند، اما آنچه هنوز زیاد فهمیده نشده، این است که پژوهشهای جدید نشان دادهاند که بعضی از ایدههای بنیادین این پیامها نادقیقاند.
اساسیتر اینکه تعریف رایج و یکپارچۀ اراده، توجه ما را از ابعاد مفصلترِ خویشتنداری منحرف کرده و خطر بزرگنمایی اسطورههای مضری مانند این ایده که «اراده محدود و خستگیپذیر است» را متوجهمان میکند. اگر بخواهیم عبارتی از نِد بلاک فیلسوف وام بگیریم، میتوانیم بگوییم اراده مفهومی ناسره است که دلالت بر دامنۀ وسیع و اغلب ناسازگاری از کارکردهای شناختی دارد. هرچه دقیقتر به آن نگاه کنیم، بیشتر از آن گرهگشایی میشود. وقت آن رسیده که یکسره از شر آن خلاص شویم.
ایدهها دربارۀ اراده و خویشتنداری ریشههای عمیقی در فرهنگ غرب دارند که دستکم به مسیحیت اولیه و خداشناسانی مانند آگوستین میرسند که از اندیشۀ ارادۀ آزاد استفاده میکردند تا توضیح دهند چگونه گناه میتواند با وجود خداوند قادر مطلق سازگار باشد. بعدها، زمانیکه توجه فلاسفه از دین برگشت، متفکران عصر روشنگری، بهخصوص دیوید هیوم، کوشیدند تا ارادۀ آزاد را با اندیشۀ روبهصعودِ جبرگرایی علمی آشتی دهند.
لیکن مفهومپردازی خاص از «اراده»، همانطور که روی باومایستر، پژوهشگر روانشناسی معاصر در کتابش اراده: کشف دوبارۀ عظیمترین قدرت بشری۱ توصیف میکند، تا عصر ویکتوریایی پدیدار نشده بود. طی قرن نوزدهم، تضعیف ادامهدار مذهب، ازدیاد عظیم جمعیت و فقر گسترده، منجر به اضطراباتی اجتماعی بر سر این شد که آیا جمعیت روبهرشد قشر فرودست میتوانند استانداردهای اخلاقی مناسب را رعایت کنند یا خیر. خویشتنداری تبدیل به وسواس عصر ویکتوریا شد که توسط نوشتههایی همچون کتاب بهشدت محبوب خودیاری۲