تازهترین حرفهای دنیای علومانسانی از منابع معتبر جهانی مطالبی در حوزههای روانشناسی، اقتصاد، فلسفه، جامعهشناسی، کسبوکار، هنر و . . .
از پشیمانی چه حاصل؟
پشیمانی به ما اجازه میدهد تا دوباره متولد شویم
نویسنده:گوردون مارینو ترجمۀ: علی برزگر مرجع: NYTimes
بالاخره هر کسی در زندگیاش اشتباهاتی میکند. معمولاً بعدها که همه چیز گذشته و تمام شده، وقتی اشتباهاتمان را به یاد میآوریم، حس عمیقی از پشیمانی وجودمان را پر میکند. «کاش آن کار را نکرده بودم»، «کاش آن حرف را نزده بودم». فهرستی بلندبالا. پشیمانی فقط برای کارهایی که با اختیار انجام دادهایم سراغمان نمیآید، بلکه حتی از اشتباهات سهویمان هم پشیمان میشویم. پشیمانی به چه دردی میخورد و چرا انقدر همدم تنهاییهای ماست.
گوردون مارینو، نیویورک تایمز — چند هفتۀ پیش، در فلوریدا کنار استخر نشسته بودم، کنار من یک بازنشستۀ مهربان بود که توی آب گرم استخر ایستاده بود و لبخندی دوستانه بر لب داشت. شروع به گفتوگو کردیم، اول دربارۀ شهر زادگاهش، پیتسبورگ، و بسیاری از ورزشکاران بزرگی که از این شهر برخاسته بودند. در اندک زمانی، گفتوگوی ما بر ویتنام و تجارب او در آنجا طی دورۀ سربازیاش متمرکز شد. من فقط خجالتزده گوش میدادم، زیرا از آن آزمایش دشوار اخلاقی و نبرد در جنگلزارها معاف شده بودم. او ابتدا چند داستان جنونآمیز دربارۀ ورودش به ویتنام تعریف کرد، اما بعد از آن افکارش در جریانی تاریکتر غرق شد.
همانطور که دستانش را زیر آب تکان میداد، اینجور چیزها را به یاد میآورد: «یک بار من تازه حقوق گرفته بودم و داشتم قمار میکردم، با یک پسربچۀ ویتنامی ۱۴ ساله پوکر بازی میکردم. پسربچۀ بینظیری بود. انگلیسی میخواند، میخواست برای خودش کسی شود! خب، او منصفانه و بیشائبه برد. من کل حقوقم را به او باخته بودم. من آن موقع خیلی زیاد مشروب مینوشیدم. تفنگ ام۱۶ خودم را برداشتم، بهسمتش گرفتم و ازش خواستم پولم را پس بدهد. او هم پولم را پس داد».
تنها کاری که میتوانستم انجام دهم آن بود که سرم را تکان دهم و بگویم (هر چند این کاملاً حقیقت نداشت) که من هم هر کار زشتی انجام دادهام تحت تأثیر الکل بوده است. چنان که گویی من اصل مطلب را متوجه نشده باشم، او گفت: «من دهها سال است که مشروب نمینوشم. اما راستش را بخواهی، حاضرم هر کاری انجام دهم تا بتوانم آن پسربچه را ببینم، بچهای که حالا دیگر بزرگ شده است». صدایش آکنده از احساسات شد. «جلویش زانو میزنم و طلب بخشش میکنم. به او میگویم که آرزویم این بوده که زندگی بینظیری را گذرانده باشد. میگویم از