برج عاج

بررسی مستند برج عاج دربارهٔ نظام آموزشی ایالات متحدهٔ امریکا

مستندی دربارۀ مشکلات تحصیل در دانشگاه‌های آمریکایی. اندور روسی در این مستند نشان می‌دهد در شش سال گذشته، به دلیل هزینه‌های سرسام‌آور تحصیلی، تنها ۵۶ درصد از دانشجویان دانشگاه‌های آمریکا توانسته‌اند فارغ‌التحصیل شوند.

برج عاج۱، مستندی است که ۲۰۱۴ در آمریکا تولید شده است. اندرو روسی، تهیۀ کننده و کارگردانِ آن است. برج عاج در ۱۳ ژانویۀ ۲۰۱۴ مجوز پخش گرفت و در فستیوال فیلم‌ «رقص خورشید» در ۱۸ ژانویۀ ۲۰۱۴ برگزیده شد. موضوع اصلیِ فیلم، آموزش و پرورش در آمریکاست و مسئلۀ آن، افزایش بی‌حدواندازۀ قیمت تحصیلات در آمریکا نسبت به هر نوع خدمات عمومی یا خصوصی دیگر است.

منتقدین این فیلم را مثبت ارزیابی کرده‌اند. «فرانک برونی» از «نیویورک تایمز»، این فیلم را دوره‌ای کامل برای آشنایی با دانشگاه‌ها در آمریکا می‌داند. «مت گلدبرگ» در «کلیدور» می‌نویسد: برج عاج، هر دو سویۀ بحران دانشگاه را نشان می‌دهد. در عینِ نشان‌دادنِ فساد، اصلاً فیلمی سرد و عاری از احساسات نبود. «تاد مک‌کارتی»، گزارش‌گر هالیوود، آن‌را گاهی مهیج و مضطرب می‌داند، زیرا به این مسئله پرداخته است که چگونه شهریۀ بالا و وام‌های سنگین دانشجویی، باعث ایجاد یک طوفان سهمگین در دانشگاه‌های آمریکا شده است.

گزارش مختصری از فیلم
برج عاج ابتدا با اشاره به مشکلات عامی که در همۀ دانشگاه‌ها از جمله دانشگاه‌های آمریکا وجود دارد، بیان می‌کند که قصدش، اشاره به این معضلات رایج نیست. «ویلیام دِرِزیویکز» توضیح می‌دهد که افکار عمومی آمریکا با مسائل شایع دانشگاه‌ها مانند «کفایت و کارآمدی»، «بچه‌هایی که با ۱۰۰ هزاردلار بدهی قرض فارغ‌التحصیل می‌شوند»، «دانشکده‌هایی که حباب‌گونه رشد می‌کنند» و نظایر آنها آشناست. به همین دلیل فیلم در ابتدا دانشگاه را مانند جعبۀ سیاهی نشان می‌دهد که دانشجویان در آن، در سنین مختلف به تحصیل می‌پردازند: ۱۸ ساله‌ها در یک پایه، ۲۲ ساله‌ها در پایه‌ای دیگر و قس‌علی‌هذا.

شباهتی که فیلم میان دانشگاه و جعبۀ سیاه برقرار می‌سازد ناشی از این است که معمولاً هیچ فردی به خودش اجازه نمی‌دهد و زحمت نمی‌کشد که این وضعیت را موشکافی کند. بنابراین آمریکایی‌ها فهم خیلی اندکی از آنچه در دانشگاه‌ها می‌گذرد، دارند. آنها نمی‌دانند که دانشگاه‌ها چگونه کار می‌کنند؟ به دلیلی هستند؟ چه منافع اجتماعی را پیگیری می کنند؟ جالب اینجاست که افرادی هم که در دانشگاه استخدام می‌شوند، زحمتی برای تبیین آن نمی‌کشند، بلکه مجموعه سیاست‌ها یا مباحثِ آن، بیشتر توسط سیاست‌مداران، دانشمندان، ایدئولوگ‌های سیاسی و گاهی حتی کلاهبرداران هدایت می‌شود. به همین دلیل آنهایی که در مورد دانشگاه‌ها حرف می‌زنند، کمتر آن‌را می‌فهمد و آنهایی که آن را می‌فهمند، در مورش حرف نمی‌زنند. در این میان، برج عاج یک استثناء قابل ستایش است.

در شش سال گذشته فقط 56 درصد از دانشجویان از دانشگاه‌های عمومی فارغ‌التحصیل شده‌اند و عمدۀ دلیل این ناکامی، ناتوانی در اخذ وام‌های جدید و پرداخت وام‌های قبلی بوده است.

دوربین به دانشگاه‌ها و مراکز غیرِ دانشگاهی آموزشی مختلف و مشهور آمریکا سر می‌زند و با اساتید، دانشجویان، روسای جمهور، کارشناسان و مدیران مصاحبه کرده یا سخنانِ آنها را نقل می‌کند. همچنین نکاتی دربارۀ جنبش «غیردانشگاهی» می‌شنویم و کلاس‌های بی‌رونق را از نظر می‌گذرانیم. اما در خلالِ آنها چیزهای بدیعی را در‌می‌یابیم که تاکنون در فضای عمومی آمریکا شنیده نشده‌اند. از این‌رو در این فیلم بحث‌هایی مانند مسائل مربوط به علوم انسانی، اتحادیه‌های انگلیسی، تنبلی آکادمیک و نظایر آنها را نمی‌یابیم.

فیلم با اشاره به برخی آمارها یا صحنه‌های تکان‌دهنده ادامه پیدا می‌کند:
۱. سرجمع وام‌های عقب‌افتادۀ دانشجویی، متجاوز از یک تریلیون دلار است.
۲. میانگین بدهی در زمان فارغ‌التحصیلی، ۲۵ هزار دلار است.
۳. فیلم جوانی را نشان می‌دهد که مبلغ سنگینی (۱۴۰ هزار دلار) بدهی برعهده دارد و با بازار کارِ دلهره‌آور و عمدتاً در غذاخوری‌ها کار می‌کند.
۴. از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۲ هر وام دانشجویی، با سودِ سی درصد پرداخت می‌شود.
۵. ۴۳ درصد از آنهایی که از دانشگاه‌های عمومی فارغ‌التحصیل می‌شوند (و درحدود ۷۰ درصد از کلِ جمعیت دانشگاهی هستند)، ابداً هیچ وامی نگرفته‌اند.
۶. در ۲۰۱۲ بدهی متوسط هر فارغ‌التحصیل چیزی بیش از ۱۴۰۰۰ دلار بود.
۷. بدهکارانی که مبلغ بدهی‌شان ۱۰۰هزار دلار یا بیشتر بود، کمتر از دو درصد بودند.
۸. ۴۳ درصد از مقروضان، ۱۰ هزار دلار یا کمتر بدهکار بودند.

فیلم پس از ارایۀ این آمارها، مسئلۀ بغرنج‌تری را ترسیم می‌کند و آن، ناتوانی خانواده‌ها برای اخذ وام‌های بیشتر برای امرار معاش است. این بدهی‌های خانوادگی یا فردی تا حدی است که در شش سال گذشته فقط ۵۶ درصد از دانشجویان از دانشگاه‌های عمومی فارغ‌التحصیل شده‌اند و عمدۀ دلیل این ناکامی، ناتوانی در اخذ وام‌های جدید و پرداخت وام‌های قبلی بوده است. چنانکه فیلم نشان می‌دهد، دانشجویی با ۱۵ هزار دلار بدهکاری، حقیقتاً با چه مشکلاتی در جامعه مواجه است؟ او در مواجهه با کارهای جدید، تشکیل یک خانواده، خرید منزل یا تحصیلاتِ بیشتر تا چه اندازه با دشواری‌ها و مشکلات دست‌وپنجه نرم می‌کند؟

فیلم در مقابل یک پرسش حیرت‌انگیز را مطرح می‌کند و آن اینکه برغم همۀ این مسائل و مشکلات، چرا سرمایه‌گذاری در آموزش و پرورش همچنان در آمریکا با اقبال روبروست؟ پاسخ را باید در اینجا جست: در ماه آوریل، نرخ بیکاران (استخدام‌ نشده‌های) فارغ التحصیل از دانشگاه در سنین ۲۵ تا ۳۴، سه درصد بوده است. اضافه حقوق برای افراد با مدرک لیسانس به‌طور مستمر از ۱۹۸۰ در حال افزایش است و الآن در ۹۸ درصد از آنهایی که صرفاً دبیرستان را تمام کرده‌اند، متوقف شده است.

همانطورکه فیلم نشان می‌دهد این تفاوت دستمزد به بیش از یک میلیون دلار در میانۀ زندگی یک فرد می‌رسد. لذا سرمایه‌گذاریِ بسیاری خوبی برای یک فرد در این دوره از زندگی است. در این صورت، جوان‌ها مجبور به تحصیل هستند و برای این کار وام می‌گیرند. روشن است همین عاملِ اصلی عدم فروپاشی دانشگاه‌هاست.

برغم همۀ این مسائل و مشکلات، چرا سرمایه‌گذاری در آموزش و پرورش همچنان در آمریکا با اقبال روبروست؟ پاسخ را باید در اینجا جست: در ماه آوریل، نرخ بیکاران فارغ التحصیل از دانشگاه در سنین 25 تا 34، سه درصد بوده است.

برج عاج به ما نشان می‌دهد که بایستی به هر دو سویۀ این روند توجه کرد. از یک طرف دانشگاه در آمریکا تبدیل به یک سرمایه‌گذاری عظیم شده‌است و در سوی دیگر راه را برای آدم‌های کاسب‌کاری باز کرده که می‌توانند از آن کاسبی کنند.در اینجا است که فیلم به سراغ اشخاصی مانند «سپاستیَن ثراون» می‌رود. انسان چرب‌زبانی که قصد دارد از این راه پول زیادی به دست آورد. دیگر شخصیت‌هایی که فیلم در این راستا به آنها می‌پردازد، «پیتر ثیل» و «پیتر شیف» هستند.

شیف محققی است که فروپاشی سرمایه‌گذاری مالی را پیش‌بینی می‌کند و در مورد تقریباً هر چیزی اشتباه می‌کند. ثیل یک آدم اصول‌گرای وابسته به جناح راست و محافظه‌کار است. شیف با دستمزد حداقلی به اساتید مخالف است و با پول‌محور کردنِ آموزش مشکلی ندارد. جالب این است هر دو، با کمپینِ ریاست‌جمهوریِ ران پُل درگیرند. ادعای آنها دربارۀ آموزش عالی به‌وضوح از ضدیت با نهادهای عمومی، مخارج عمومی و هر چیز عمومی سرچشمه‌ می‌گیرد. با این حال، برج عاج به‌خاطر اعتبارش، دست از سرِ واکاوی بیشتر پروندۀ ثراون و ثیال بر می‌دارد. تیال، از استنفورد لیسانس دارد، ثراون از دانشگاه بُن دکتری و شیف از برکلی کارشناسی‌اش را گرفته است.

بعد از این ماجرا، فیلم به سراغ آموزش‌های خارج از کالج می‌رود. «مایکل استاتون» نقش مهمی در این میان بازی می‌کند. او صاحب یک شرکت خصوصی آموزش و پرورش است. استاتون از دانشگاه کلارک لیسانس دارد. در مؤسسۀ او، «الزابت استارک» را می‌بینیم. البته استارک هیچ توصیه‌ای به دانشجویان برای نرفتن به دانشگاه نمی‌کند. او خودش از دانشگاه هاروارد لیسانس و وابستگی‌های آموزشی به دانشگاه‌های ییل و نیویورک دارد.

چهرۀ دیگری که با دوستی و شراکت با تیال، شرکت آموزشی خارج از دانشگاه زده است، «دیل استفان» است. او مرد جوانی است که خوب می‌داند چگونه نانش را در روغن اندازد. شهریۀ موسسۀ آنها سالانه بیش از ۱۵هزار دلار است که بیش از آنچیزی است که دانشجو باید در استنفورد بپردازید. استفان نیز کتابش، تیشه‌زنِ آموزش شما را به متقضیان به قیمتِ ۷/۱۰ دلار به قمیت پشت جلد می‌فروشد.
تا اینجا این انگاره در مخاطب تقویت می‌شود که دو نظام آموزشی موازی در آمریکا وجود دارد که هر دو به شدت دچار نابسامانی یا فساد مالی‌اند.

برج عاج مسئلۀ دیگری را با مراجعه به «اندرو دلبانکو» مطرح می‌سازد و آن، اهمیت حفظ حافظۀ فرهنگی آمریکاییان از طریق دانشگاه است. به این معنا دانشگاه مسیری است که دولت‌ها یا حکومت‌ها با استعانت به آن، جامعه را هدایت می‌کنند و شهروندانی مسئول می‌پرورانند. از این منظر در «بهار‌های عمیق» شاهد دانشجویانی هستیم که در مزرعه کار می‌کنند در همان حال، سیمنار آموزشی هگل دارند و با استاد سروکله می‌زنند و در برنامۀ آموزشی خود، به دنبال کسب معنا هستند. این صحنه‌ها گویای آن هستند که می‌توان آموزش را در مسیری هدایت کرد که فارغ از مسائل مالی، مسئلۀ کسب معنا را دنبال کنند.در همین راستا، برای آنکه این سویه از آموزش که بیشتر در گذشته رایج بوده در فیلم بیشتر نشان داده شود، به «بنیاد کوپر» اشاره می‌کند. این موسسه به دانشجویان در پرداخت شهریه‌ها کمک می‌کرده است.

دانشگاه در آمریکا از یک طرف تبدیل به یک سرمایه‌گذاری عظیم شده‌است و در سوی دیگر راه را برای آدم‌های کاسب‌کاری باز کرده که می‌توانند از آن کاسبی کنند.

فیلم مسیر و تبار شکل‌گیری این موسسات غیر دانشگاهی را بررسی می‌کند و آن‌را در انسان‌دوستی عصر صنعتی می‌جوید و به چهره‌های نظیر «پیتر کوپر» اشاره می‌کند. این موسسات تا زمان قدرت‌گیری «رونالد ریگان» رونق داشته‌اند و با قدرت‌گیریِ او و بعدی‌ها افول کرده‌اند.

آنچه از مجموعۀ این فیلم می‌توان دریافت این است که ما در ابتدای ورود به دانشگاه همان دغدغه‌ای را داریم که در انتهای آن، بیشتر درگیرِ آن می‌شویم و آن، مسئلۀ معیشت است. تنها چیزی که در این میان می‌ماند، چهار سال یا بیشتر از عمر ماست که گاهی بدون هیچ توجیهی صرف شده است. به همین دلیل است که «مایکل استاتون» در فیلم در برنامۀ خارج از دانشگاهش برای کودکان این مسئله را توضیح می‌دهد که هزینه‌های والدین برای تحصیل کودکان‌شان بیشتر مربوط به خودِ آنها و تربیت‌شان است نه صرفاً کسب یک‌سری اطلاعات. او می‌افزاید که ارزش دانشگاه برای سه عنصر است: معرفت، شبکه و مدرک. او می‌گوید همۀ اینها را می‌توان اکنون به راحتی، آزاد یا به ارزانی به صورت آنلاین بدست آورد. این کار را می‌توان در شرایط ابزاریِ بهتر و با تبلیغات کمتر و بدون ایجاد احساس پوچی انجام داد. آنچه که استاتون از معرفت مراد می‌کند «محتوا» است و آنچه که او از آموزش مراد می‌کند، انتقال محتواست.

به نظر من آنچه در نهایت از فیلم برداشت می‌شود این است که آمریکا باید به سوی یک آموزش عالی رایگان حرکت کنیم، همان‌طور که بسیاری از کشورها به این سمت می‌روند. این مسئله را می‌شود از تصویری که بهارهای عمیق در فیلم نشان داده می‌شود، دریافت. استاد به دانشجویان می‌گوید: «شما باید به عنوان شهروندان یک هویت عمومی و روابط بین فردی سالم‌تری داشته باشید». یا می‌توان به عبارت دلبانکو اشاره کرد که «ما می‌خواهیم چه نوع جامعه‌ای باشیم؟» به نظر می‌رسد با آماری که ارائه شده است در فیلم، می‌توان دریافت که هزینۀ بالای بدهی دانشجویان را صرفِ تقویت بخش عمومی نمود و از این راه دستِ نان‌به‌نرخ روزخورها و کاسب‌کارها را از دامان آموزش و پرورش کوتاه کرد.

برج عاج، مانند بسیاری از فیلم‌های امروزه با ارجاع دادن به یک وب‌سایت پایان می‌یابد تا ما از طریقِ آن، وارد عمل شویم و کنگره را به قانون‌گذاری جدیدی ترغیب کنیم. طرحی که در آنجا پیشنهاد می‌شود این است که از طریق «الیزابت وارِن»، این ایده مطرح و تصویب شود که دولت بدهی‌های دانشجویی را در بخش عمومی سرمایه‌گذاری کند.

الیزابت وارِن
الیزابت وارِن




پی‌نوشت‌ها:
[۱] Ivory tower
[۲] Andrew Rossi