تازهترین حرفهای دنیای علومانسانی از منابع معتبر جهانی مطالبی در حوزههای روانشناسی، اقتصاد، فلسفه، جامعهشناسی، کسبوکار، هنر و . . .
جهانی که هیچ چیز در آن گم نمیشود
پنجمین یادداشت از مجموعه نوشتارهای تیم وو دربارۀ تکنولوژی و هوش
تیم وو
ترجمۀ: مهدی منتظری
مرجع: The New Yorker
زندگی در سرزمین آرزوها به لطف جی.پی.اس، اینترنت و تلفنهای هوشمند غیرممکن به نظر نمیرسد، جایی که در آن گمکردن اشیاء و یا ناپدیدشدن انسانها تجربهای همگانی نباشد و «گم شدن» واژهای مهجور و شاید بیمعنا باشد. در سرزمین آرزوها تا ابزارهایمان را از دست ندهیم گم نخواهیم شد، اما امان از روزی که ابزارهایمان را از دست بدهیم؛ در این صورت سرگردانی ما بیش از هر زمان دیگری خواهد بود.
تخمین زمان مطالعه : ۵ دقيقه
به رغمِ وجود تمام نوآوریهای بهداشتی و پزشکی، ما هنوز به سرزمین رؤیاها (Never-Never Land)-جایی که هیچ کس در آن پیر نمیشود-دست نیافتهایم. امّا شاید نسبت به دنیایی نه چندان بیارتباط با آن، سرزمین گمنشدگی (Never-Lost Land)، جایی که هیچ کس در آن گم نمیشود، فاصلۀ چندانی نداشته باشیم. به لطفِ جی.پی. اس، بلوتوث و اینترنت، گم شدن و گم کردن اشیاء هر روز سختتر از دیروز میشود. در گذشته من به طور متناوب از مناطق غیرمسکونی سر در میآوردم، امّا سالهاست که دیگر چنین اتفاقی برایم نمیافتد. امروزه، تلفنهایمان میتوانند خودشان را پیدا کنند و جاسویچیها و کیف پولهایمان میتواند یک قفل اتصال کوچک بلوتوث به همراه داشته باشند. تابستان امسال من میخواهم یک دریافتکنندۀ جی. پی. اس بر روی دوچرخهام نصب کنم تا بتوانم هر کس خواست آن را بدزدد را با یک شمشیر سامورایی تعقیب کنم!
نسل کنونی احتمالاً آخرین نسلی است که درک واقعیای از گم شدن یا گم کردن اشیاء گرانبها دارد. «گم شدن» دیگر لفظی بیمعنا و مهجور خواهد شد. برخورد من نیز مانند اکثر مردم با این امکان جدید، رهایی از بسیاری از نگرانیهای سابق است. امّا شاید بیراه نباشد از خودمان سؤال کنیم، بدون چنین تجربۀ مشترک و جهانیای از مفهوم گمشدن و گمکردن آیا در سرزمین گمنشدگی باز اشیاء میتوانند گم شوند؟
ناگفته پیداست، بین مفهوم مفقود شدن و معدوم شدن زمین تا آسمان فرق وجود دارد. مفقود شدن به واقع ناشی از یک مشکل اطلاعاتی است که در صورت تفوق بر فناوری اطلاعات میتوانیم بر آن نیز فائق آییم. یک حلقۀ نامزدی و یا کنترل تلویزیون که گم میشود هنوز موجودیت دارد و نیست و نابود نشده است؛ تنها مشکلی که وجود دارد این است که مختصات دقیق آن در حال حاضر در دسترس ما نیست؛ که این موضوع هم با دادههای درست و البته اندکی اقبال قابل حل شدن است.
رویدادهای معجزهآسایی بعضی اوقات اتفاق میافتد. یکی از خاطرات به یادماندنی من روزی است که توانستم با یک ماسک غواصی قرضی حلقۀ نامزدیام را از کف رودخانۀ یمپا در شمال کلورادو پیدا کنم. داستان شیر عروسکیای که از طریق توییتر به صاحباش بازگردانده شد، نیز نمونۀ دیگری است که به طور بالقوه قابلیت این را دارد که هر انسان کمباوری را برانگیزاند.
نسل کنونی احتمالاً آخرین نسلی است که درک واقعیای از گم شدن یا گم کردن اشیاء گرانبها دارد. «گم شدن» دیگر لفظی بیمعنا و مهجور خواهد شد.
اگرچه، در مقابلِ داستانهایی که پایانی خوش دارند هزاران مورد میتوان یافت که پایان خوشی نداشتهاند؛ و علاوه بر آن، امیدِ یافتن یک شیء گرانبها، امکان دارد که عذاب ناشی از فقدان را تبدیل به یک درد مضمن نماید که برای سالها و یا دههها همراه آدم باشد. یکی از دوستان نزدیک من در دوران کودکی سگ عروسکی خود را در سفری به دیزنیلند گم کرده بود که هیچگاه موفق به پیدا کردنش نشد. او همچنان از گم شدن «توبی» سگ عروسکی خود ناراحت است و آروزی پیدا شدنش را در دل میپروراند. او زمانی به من گفت: «بعد از گم کردن توبی، دیگر به چیزی دل نبستم، چراکه میترسیدم که آنها را نیز گم کنم».
بدیهی است که کسی دوست ندارد سگ، یا اشیاء گرانبهای خود را گم کند، امّا شاید لطفی در گم کردن اشیاء باشد، البته در حد معقول آن؛ و این موضوع ما را نسبت به پیرامونمان مقاومتر میکند و همچنین در فهم این موضوع که چرا جهان واقعاً همیشه بر وفق مراد ما نمیچرخد یاریمان دهد. شاید در رشد ما تأثیر داشته باشد و از وابستگی ما به جهان مادی قدری بکاهد. شخصاً دوست دارم این طور تصور کنم که نوبت آخری که در سفری در «نیومکزیکو» بدون داشتن هیچ ایدهای که کجا هستم گم شده بودم، قدری رشد کردم. حداقل بعد از آن واقعه قدر و منزلت «جک لندن» (Jack London) را بیشتر دانستم.
ناگفته نماند که حسی آزار دهنده در من وجود دارد که مدام فکر میکنم سرزمین گمنشدگی هیچگاه محقق نمیشود. (هرچه باشد، از ماجرای گم شدن یک هواپیما یکسال هم نیست که میگذرد و دنیا هنوز این ضایعه را فراموش نکرده است.) امّا در عوض، فکر میکنم به چیزی شبیه به سزمین رؤیاها دست پیدا خواهیم کرد، جایی که فقدان، تجربهای مشترک نباشد که در صورت دستیابی دیگر شاید صدمات ناشی از آن بزرگتر باشد. بالاخره، گم شدن در طبیعت وحشی با یک جی.پی.اس خراب میتواند خطرناکتر از گم شدن در طبیعت با نقشه و قطبنما باشد. ما مدامی که ابزارهایمان را از دست ندهیم گم نمیشویم، امّا امان از روزی که ابزارهایمان را از دست بدهیم، گم گشتگی ما از هر زمان دیگری بیشتر خواهد شد. شاید این موضوع مربوط به نسلهای بعدی ما بشود که کمتر با مفهوم فقدان خو گرفتهاند و در نتیجه بیشتر از ما از آن آسیب خواهند دید مانند کودکان سختی نکشیده و لوس. شاید این مسئله هم ناشی از پارادوکسهای فرایندهای تکنولوژیکی باشد که با وجود اینکه برای مصون ماندن از آسیب تلاش میکنیم، ضعفها و شکنندگیهای غیرمنتظرهای عایدمان میشود که ما را مات و مبهوت در شرایطی مشابه شرایط گذشته رها میکند.
«تیم وو» نویسندهٔ «جابجایی مهم» استاد دانشکده حقوق دانشگاه کلمبیا است. این بخش پنجم سلسله مباحثی است که در خصوص تکامل تکنولوژیک نوشته است. بخش اول آن تحت عنوان «اگر یک مسافر زمان با موبایل هوشمند مواجه میشد»، بخش دوم با عنوان «آیا با پیشرفت تکنولوژی، وضعیت جامعه بدتر میشود؟» و بخش سوم ذیل عنوان «تکنولوژی آسان و مسئلۀ چندوظیفهگی» و پخش چهارم آن تحت عنوان «تکنولوژی و جاودانگی ذهن» منتشر شده است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بچهای در شکم و غمی در دل، اما...
مطلبی دیگر از این انتشارات
راحت باشید؛ دیگر نمیشود با عکسهای ساختگی لایک جمع کرد
مطلبی دیگر از این انتشارات
فقط سالاد، لطفاً