تازهترین حرفهای دنیای علومانسانی از منابع معتبر جهانی مطالبی در حوزههای روانشناسی، اقتصاد، فلسفه، جامعهشناسی، کسبوکار، هنر و . . .
دورۀ کووید۱۹ چه شباهتی با دورانهای جنگ دارد؟
نویسنده:کاترین نیکسی ترجمۀ: میترا دانشور مرجع: Economist 1843
جنگ و کرونا زندگی ما، خصوصاً خانهنشینیمان، را به شکل واحدی تغییر دادند
دنیایی را که کووید۱۹ برایمان ساخته به دورانهای جنگ تشبیه میکنند و برای توصیف آن استعارههای نظامی را به کار میبرند: صحبت از «نبرد» با ویروسی نامرئی است؛ میگویند کارکنان سلامت در «خط مقدم» حضور دارند و وضعیت بیمارستانها را «بدتر از منطقهٔ جنگی» میدانند. شاید این روایتها درست باشند، اما ماجرا روی دیگری هم دارد. برای اکثر آدمها این همهگیری با هیجان و مرگ خط مقدم همراه نیست، بلکه همراه ملال زندگی خانهنشینی است که در آن کسی نباید با چیزی بجنگد: کلی بشویوبساب اجباری، سروکلهزدن با بچههایی که حوصلهشان سر رفته، و زندگیِ بیهیاهویی که بههیچوجه سرگرمکننده نیست. چگونه میتوان این وضع را تا پایان بحران تاب آورد؟
کاترین نیکسی، اکونومیست ۱۸۴۳ — در پایان سال ۱۹۴۰، بریتانیا به تاریکترین دوره خود رسیده بود. فرانسه نیمچه سقوطی کرده بود. هواپیماهای آلمانی شبانه به لندن حمله میکردند. دود از شهر لندن بلند میشد و تهدید اشغالگری آلمان همچنان نامعلوم بود. ۱۹ دسامبر، ویرجینا وولف به این میاندیشید که جنگ چطور زندگیاش را تغییر داده است. او در دفتر خاطرات درهموبرهمش، تندتند، با نقطهگذاری ناقص و کلمات بیسروته نوشت: «جالب میشد، اگر میتوانستم امروز -یعنی پنجشنبه- را بگذارم وسط، و بگویم جنگ دقیقاً چطور تغییرش داده است».
خاطرهنوشتن کاری هوسانگیز است. تا سال ۱۹۴۰، وولف نویسندهای مشهور بود که کتابهایش، خانم دالووی و بهسوی فانوس دریایی، ادبیات انگلیسی را دگرگون کرده بود. آنوقت وولف به جنگ چگونه نگاه میکرد؟ چه حقایقی را برملا میکرد؟ در آن پنجشنبهٔ خاص، جنگ چه معنایی برای وولف داشت؟
جواب این بود: خرید. برای وولف، معنای جنگ این بود که زندگیِ روزمره کمی دردسرساز میشود. وولف نوشت: «جیرهٔ کرهٔ نباتیمان آنقدر کم است که نمیتوانم برای هیچ پودینگی شیربرنج ذخیره کنم. فروشگاهها تا ظهر پر نمیشوند. همهچیز سریع خریده میشود. بیشتر اوقات، بعدازظهر همهشان تمام شدهاند...».
ماجرا فقط خرید نبود. کل کارهای خانه حالا سختتر شده بود. جنگ یعنی ساعت کار خدمتکارها کم میشود و تغییر میکند. بنابراین وولف، علاوهبر کارهای دیگر، باید گردگیری هم میکرد و شوهرش، لئونارد، نظافت را انجام میداد. وولف میدید خبری از لباس جدید نیست؛ تنوع غذایشان هم کم شده است. و دیگر چه؟ دیگر، چیز زیادی برای گفتن نبود. حالا دستش کمی میلرزید. حملاتی صورت میگرفت. جمعکردن پردههایی که جلوی نور را کامل میگرفتند نیمساعتی کار شاق لازم داشت. و بهجز اینها؟ «بهجز اینها، طبق معمول نفسی میآید و میرود».
اگر شرححالِ کووید ۱۹ منتشر شود، با حسوحال و ماجراهایی نوشته میشود که نظامی خواهد بود. این روایتها از افزایش اجساد و «تلفات» صحبت خواهند کرد. نویسندگان و مورخان، درست مثل تعدادی از رهبران فعلی جهان، از استعارههای نظامی استفاده میکنند: صحبت از «مبارزه» با بیماری، «نبرد» با ویروس نامرئی و حضور در «خط مقدم» است. دکترها وضعیت را «بدتر از منطقهٔ جنگی» توصیف میکنند. آنها به بدرقهٔ تابوتها در خیابانهای ایتالیا سر تکان میدهند، به کیسههای حمل جسد در سردخانههای موقت، و ساختن بیمارستانهایی با اسمهایی (مثل نایتینگل) که یادآور مراقبت در بحبوحهٔ قتل عام در میدان جنگاند.
مسلماً آن روایتها درست خواهند بود. اما غلط هم خواهند بود. چون برای اکثر آدمها، در بیشتر مکانها، این همهگیری نه هیجان و مرگ خط مقدم، بلکه ملال و کسالتباریِ جبههٔ داخلی را منعکس میکند. اینجا محل دشواریهای خانگیِ کوچک اما بیوقفه است، و نیز خریدی که با ساعتهای عجیب بازشدن مغازهها و کمبودهای ناگهانی سختتر شده است: تخممرغ و آرد در دوران جنگ، و حالا مخمر نان و دستمال کاغذی [در دوران کووید]. حین جنگ، مثل امروز، برای خیلیها وحشتناکترین نبردها نه با دشمن، بلکه با وظایف کوچک و بیشمار زندگی بود: لباسهای کثیف، بشوی و بساب، و روح خودِ آدم که گهگاه نقش دشمنی طاقتفرسا را بازی میکند.
در بریتانیا، جایی که جنگ جهانی دوم بیشتر سرگرمی ملی است تا تاریخ ملی، جبههٔ داخلی۱ بهشکل سادهلوحانهای آشناست. هفتادوپنج سال از پایان جنگی میگذرد و ما هنوز زیر سایهاش هستیم. پوسترهای تبلیغاتی شجاعانهاش را به عنوان دکور استفاده میکنیم و از لیوانهایی مینوشیم که به ما میگویند: «آرام باشید و ادامه دهید»۲. مهمانیهایمان را با پرچمهای عجیبوغریب زمان جنگ تزئین میکنیم و به «روحیۀ بلیتس»