زندگی که به نیمه می‌رسد، پوچی زنگ خانه را می‌زند

مرجع اصلی: TLS نویسنده:آنیل گومس مترجم: محمد باسط

جوان‌ها و پیرها اهدافی دارند که به حیاتشان معنا می‌بخشد، اما بحرانْ مخصوص میان‌سال‌هاست

هرگاه به هدفی می‌رسیم، مثلاً فارغ‌التحصیل می‌شویم یا خانه‌ای که دوست داریم را می‌خریم، آن هدف ناپدید می‌شود. به خودمان می‌گوییم «خب حالا چی؟» و مجبوریم پروژۀ جدیدی را کلید بزنیم تا زندگی‌مان دوباره معنادار شود. در میان‌سالی، این آونگِ رفت‌وآمد میان اهداف پراکنده آنچنان روح و روان ما را فرسوده می‌کند که دچار بحران می‌شویم و حس پوچی یا بیهودگی دست از سرمان برنمی‌دارد. کی‌رن ستیا در کتاب فلسفیِ اخیرش نقشۀ فرار از این بحران را کشیده است.

عکاس: ایلکر کارامان. از سری عکس‌های «مردهای سایه»، برندۀ جایزۀ سال ۲۰۱۸ عکاسی خیابانی.
عکاس: ایلکر کارامان. از سری عکس‌های «مردهای سایه»، برندۀ جایزۀ سال ۲۰۱۸ عکاسی خیابانی.

آنیل گومس، تی.ال.اس — سال ۱۷۹۱، یک بانوی نجیب‌زادۀ اتریشی به ایمانوئل کانت نامه‌ای می‌نویسد و از او طلب کمک می‌کند. خانم عاشق مردی بوده که به دیدۀ او همۀ کمالات ممکن را در خود داشته. اما همین خانم به معشوق خود دروغی گفته بود و حالا به‌دنبال راهنمایی می‌گشت.

من این شخص را آزرده‌خاطر کرده‌ام، به‌سبب دروغی درازمدت، که اینک بر او فاش ساخته‌ام. هرچند در آن هیچ چیز نامناسبی برای شخصیت من نبود؛ کاری در زندگی نکرده‌ام که نیازمند پنهان‌کاری بوده باشد. بااین‌حال همان دروغ کافی بود، و عشق او از میان رفت. به‌سان هر مرد شریفی، او از ادامۀ دوستی امتناع نکرد. اما آن حس درونی که زمانی بی‌اختیار ما را به هم پیوند می‌زد، دیگر در کار نیست. آه... قلبم هزار پاره شده است! اگر آن‌همه کتاب‌های شما را نخوانده بودم، به‌یقین اکنون زندگی خویش را پایان داده بودم.

داستان پایان خوبی ندارد. پاسخ اولیۀ کانت گرم اما نامناسب بود، از جنس همان چیزهایی که فیلسوفان هنگام مواجهه با واقعیتِ آشفتۀ روابط انسانی می‌نویسند: «خب، ما باید تمایزی بگذاریم بین کسی که مشخصاً دروغ می‌گوید و کسی که صرفاً حقیقت را بیان نمی‌کند...». اما کانت به نامۀ دوم این بانو پاسخ نداد، نامه‌ای که به‌نحوی تأثرآور گویای این بود که تا چه حد زندگی خویش را فاقد معنا می‌یابد، و درعوض آن نامه را برای دوستی فرستاد تا هشداری باشد «نسبت به سرگشتگی‌های تخیل ناب». ماریا فون هربرت در سال ۱۸۰۳ خودکشی کرد.

الان به‌نظر مسخره است که کسی برای کانت (یا هر فیلسوف دیگری) نامه بنویسد و از او دربارۀ زندگی عشقی‌اش راهنمایی بخواهد. از نظر بسیاری از فیلسوفان، هدف فلسفه چنین چیزی است: فلسفه یعنی فهمیدن یک موضوع مشخص، نه دادن راهنمایی‌های عملی. و نباید از کسی که قلمرو اخلاق را می‌فهمد انتظار داشته باشیم که بتواند ما را در زمینۀ اخلاق راهنمایی عملی کند، همان‌طور که از کسی که آیرودینامیک می‌فهمد انتظار نداریم بتواند هواپیما بسازد. کی‌رن ستیا فکر دیگری دارد. او در مقامِ فیلسوفِ دانشگاهی آموزش دیده و وارد اجتماع شده و کتاب‌های علمی و مهمی دربارۀ عقل، شناخت و عمل نوشته است. اما کتاب جدید او را با طیب خاطر باید در قفسۀ «خودیاری» کتابفروشی‌ها گذاشت. کتاب او اثری فلسفی است. اما این اثر فلسفی بناست شما را در مورد مسئلۀ میانسالی یاری کند.

من الان ۳۷ سال دارم، یعنی دو سال بزرگ‌تر از ستیا در آن ایامی که اولین نشانه‌های بحران میانسالی خود را احساس کرد. مثل او، من هم دوستان و خانواده‌ای دارم، و شغلی مناسب به‌عنوان استاد فلسفه در یکی از بهترین دانشگاه‌ها، به اضافۀ همۀ برکات و نعماتی