مادران شاغل و بچه‌های کوچک: داستانی پر از اشک و حسرت

«بعد از تولد دختر اولم به یک مصاحبۀ کاری رفتم و بعد، کل راه را تا خانه گریه کردم»

برای زنان تحصیل‌کرده و موفق، بچه‌دارشدن چالشی عظیم به بار می‌آورد: آیا باید بچه‌هایشان را به پرستارها و مهدکودک‌ها بسپارند و مسیر موفقیت شغلی‌شان را ادامه دهند یا خودشان را وقف فرزندشان کنند و بیخیال کارشان شوند؟ انتخاب خیلی‌ها گزینۀ دوم است. اما واقعاً چه چیزی باعث می‌شود زنان چنین تصمیمی بگیرند؟ شرایط نامناسب و تبعیض‌آمیز کار برای زنان؟ دلبستگی شدید به بچه؟ یا نابرابری محیط خانواده؟ دو پژوهشگر برای پیداکردن جواب این مسئله سراغ همکلاسی‌های سابق خودشان در دانشگاه نورث‌وسترن رفتند.

هانا شانک و الیزابت والاس، در مجله آتلانتیک 

وقتی مصاحبه با همکلاسی‌های سابقمان در دانشگاه نورث‌وسترن را شروع کردیم، انتظار داشتیم با تعداد انگشت‌شماری مادر خانه‌دار مواجه شویم. حتی با اینکه هیچ کس در کالج صراحتاً نگفته بود که قصد دارد برای بچه بزرگ‌کردن دست از کار بکشد، می‌دانستیم که زنان زیادی به دلایل مختلف دست به چنین انتخابی می‌زنند. طبق گزارش مرکز تحقیقاتی پیو، ۱۰ درصد از مادرانی که تحصیلات عالی دارند (کسانی که مدرک کارشناسی ارشد یا بالاتر دارند) خانه‌دار می‌شوند. متوجه شدیم در بینِ ۳۷ زنِ عضو انجمن دختران کلاسمان که در سال ۱۹۹۳ فارغ‌التحصیل شدند، این درصد بیش از دو برابر است: یک چهارمشان در خانه بچه‌هایشان را بزرگ می‌کردند، یعنی ۱۰ نفر که شش‌تایشان تحصیلات عالی دارند. بدون اغراق، این اعداد شگفت‌زده‌مان کرد، البته فقط خودمان نبودیم که شگفت‌زده شدیم.

هر یک از این زنان، پس از رفتن از دانشگاه نورث‌وست در مسیر موفقیت قرار گرفته بود و قصد و خواسته‌اش این بود که بعد از بچه‌دار شدن، شغلی داشته باشد. در بین طیفی از مشاغل، نویسندۀ برنامه‌های تلویزیونی، معلم، خوانندۀ اپرا، مدیر روابط عمومی، وکیل، مشاور مدیریت، جمع‌کنندۀ اعانه و مشاور مالی به چشم می‌خورد. بسیاری از آن‌ها تصمیمشان برای ماندن در خانه را چیزی کاملاً غیرمنتظره توصیف می‌کردند.

اینکه مادرشدن دیدگاه فرد را عوض می‌کند، حرف تازه‌ای نیست. بعضی از این زنان بعد از آنکه جهانشان تکانی خورده بود، از جایشان بلند شده، لباس کارشان را پوشیده و به سر کارشان برگشته بودند، اما بقیه تصمیم گرفته بودند تا شغلشان را به تعلیق درآورند و خودشان را به مادرانی تمام‌وقت تبدیل کنند. چه چیزی دلیل این واکنش‌های به‌شدت متفاوت به یک رویداد تأثیرگذارِ یکسان است؟

یک دیدگاه فکری می‌گوید سیاست‌های نامناسب مرخصی برای امور خانوادگی، مانع پیشرفت‌های حرفه‌ای زنان می‌شود، اما ما حتی یک مصاحبه‌شونده نداشتیم که مثلاً بگوید «مرخصی زایمان نداشتم، برای همین استعفا دادم» یا «مرخصی زایمان خیلی کوتاه بود، پس استعفا دادم». در واقع، اکثر مصاحبه‌شوندگانمان نسبتاً از مزایای زایمانشان راضی بودند. در عوض، شاهد چند عامل بودیم که در کنار هم، دلایل خوبی فراهم می‌کردند که آیا فرد به پیشرفت در شغلش ادامه می‌دهد یا کنار می‌کشد.

اقلیت کوچکی از هم‌کلاسی‌های سابقمان، پیوند فیزیکی و احساسی‌ای که با نوزادانشان داشتند را طوری توصیف کردند که اصلاً نمی‌توانستند با برگشتن به سر کار تطبیقش بدهند. این قضیه در میان زنانی صدق می‌کرد که هم سهم درخور توجهی در درآمد خانواده داشتند و هم در کارشان احساس هیجان و اشتیاق می‌کردند. وکیلی در یک مؤسسۀ حقوقی ثبت اختراع در شهر کانزاس، چند سال بعد از اینکه به یکی از شرکا تبدیل شد، اولین فرزندش را به دنیا آورد. این وکیل یک پرستار بچۀ تمام‌وقت داشت و آماده بود تا به محض اتمام مرخصی زایمانش، کارش را از سر بگیرد. در طول دوران مرخصی، هفته‌ای یک بار سر کار می‌رفت. اما بعد از چند هفته متوجه شد « چیزی باید تغییر کند. نمی‌توانم برای همه چیز ۱۰۰ درصد مایه بگذارم.» حتی با اینکه این وکیل معتقد است آن مؤسسه به او اجازه می‌داد تا پاره‌وقت کار کند و همچنان موقعیت شراکتش را حفظ کند، می‌گوید نه می‌توانست تصور کند همیشه برای ارباب رجوع‌هایش حاضر نباشد؛ و نه می‌توانست تصور کند به فرد دیگری اجازه بدهد که در طول روز مراقب بچه‌اش باشد. گریه‌کنان به دفتر سرپرستش رفت و استعفایش را اعلام کرد. او می‌گفت:

«فکر نمی‌کردم این کار موقت باشد. می‌دانستم که دارم چیز بزرگی را رها می‌کنم».
عکس از کوهی هارا
عکس از کوهی هارا
نه می‌توانست تصور کند همیشه برای ارباب رجوع‌هایش حاضر نباشد؛ و نه می‌توانست تصور کند به فرد دیگری اجازه بدهد که در طول روز مراقب بچه‌اش باشد

یک معلم نیز وقتی بچه‌دار شد، حس کرد چیزی تغییر کرده است: «هیچ وقت [فکر نمی‌کردم بخواهم] با بچه‌هایم در خانه بمانم، هرگز. اما بعد از تولد دختر اولم به مصاحبۀ کاری رفتم و کل راه را تا خانه گریه کردم. زنگ زدم و گفتم این شغل را نمی‌خواهم. خوش‌شانس بودم، چون شوهرم پول کافی درمی‌آورد که من در خانه بمانم».

اما باقی زنان درگیر نوعی حساب‌وکتاب برای نگهداری از کودکان بودند و درآمدشان، هزینۀ نگهداری از کودک، چشم‌انداز بلندمدت شغلی‌شان و میزان اثر منفی کارشان بر خانواده‌شان را مد نظر قرار می‌دادند. تعداد زیادی از آن‌هایی که شغلی کم‌درآمد داشتند یا شغلشان رضایت‌بخش نبود، اظهار می‌کردند: «صرفاً منطقی به نظر می‌آمد» که در خانه بمانند. یکی از هم‌کلاسی‌های سابق ما که شوهرش وکیل برنامه‌ریزی دارایی است، خواننده‌ای بود که در بخش فروش شرکت یوبی‌اس، یک شرکت خدمات مالی و بانکداری، کار می‌کرد تا پول کافی برای تست خوانندگی دربیاورد و نزدیک به پایان اولین بارداری‌اش، کارش را ترک کرد. در آن زمان شغل موسیقی و کار دفتری بی‌هدفش را فقط به این دلیل رها کرد که داشتن شغل به نظرش بی‌دلیل می‌آمد. «هزینۀ مراقبت از کودک بیشتر از حقوقم بود. اگر کاری انجام می‌دادم که عاشقش بودم، بیشتر مصر بودم [که بمانم]».

یک برنامه‌ریز مالی در یک شرکت بزرگ وال‌استریت، در حین بارداری شغلش را ترک کرد، چون شغلش دیگر برایش هیجان‌انگیز نبود و می‌دانست که با نوزاد تازه‌اش هیچ‌گونه انعطاف‌پذیری در زمانش نخواهد داشت. یکی از بازیکنان سابق لاکراس در دانشگاه نورث‌وست، در رشتۀ فیزیوتراپی در مقطع ارشد در دانشگاه کلمبیا ثبت‌نام کرد و به سمت حرفه‌ای رفت که فکر می‌کرد باعث می‌شود برنامۀ منعطف‌تری داشته باشد. اما ثابت شد که همین کار هم زیادی سخت است.

این زن تعریف می‌کرد: «داشتم در کتابخانه برای امتحان درس می‌خواندم و همزمان لیستی از خریدهایم می‌نوشتم. نمی‌توانستم از پسش بربیایم. به شوهرم زنگ زدم و گفتم: ’دارم ترک تحصیل می‌کنم.‘» حالا سه فرزند دارد، مادر خانه‌دار تمام‌وقت و «عاشق برگشتن به سر کار» است، اما نمی‌تواند ببیند خانواده‌اش به لحاظ پشتیبانی چطور عمل خواهد کرد. با شوهری که ساعت‌های طولانی در امور مالی کار می‌کند و اغلب به سفر می‌رود، هشت سال است که این زن زندگی خانواده‌اش را مدیریت می‌کند. به ما می‌گوید: «مادرِ شاغل بودن و گرداندن کل خانه و بر عهده داشتنِ همۀ کارها، نمی‌دانم چطور می‌شود انجامش داد».

در بعضی نمونه‌ها، هم‌کلاسی‌های سابقمان سعی کردند دربارۀ موقعیتِ شغلیِ پاره‌وقتی مذاکره کنند که چشم‌انداز تنهاگذاشتن نوزادشان را پذیرفتنی‌تر می‌کرد. زنی که در حوزۀ روابط عمومی در کارولینای شمالی کار می‌کرد، به‌دقت دربارۀ مهدکودک‌های موجود تحقیق کرد و مهدکودکی نزدیک به محل کارش انتخاب کرد. یک هفته قبل از زمان برگشتش به کار، دخترش را به آنجا برد تا با کارکنان و فضا آشنا شود. «زنی که مسئول بود، با بچه‌های دوروبرش روی زمین نشسته بود. حتی بلند نشد یا به دخترم نگاه نکرد. به سرعت از آنجا خارج شدم». این تازه‌مادر برنامۀ مهدکودک را لغو کرد و تدارک دیگری دید. اشک‌ریزان به سر کار برگشت، سعی کرد دربارۀ ساعت‌های کاری انعطاف‌پذیر مذاکره کند و جواب رد شنید. چند ماه بعد استعفا داد. برای ۱۴ سال گذشته او مادری تمام‌وقت بوده است.

وجه اشتراک مصاحبه‌شوندگانی که انتخاب کردند در خانه بمانند این است که شغل‌هایی داشتند که وقتی اولین فرزندشان به دنیا آمد، دیگر برای خانواده‌شان مؤثر نبود:آن شغل به اندازۀ کافی برای یک ‌تازه‌مادر انعطاف‌پذیر نبود؛ پول کافی برایش پرداخت نمی‌شد تا هزینۀ مراقبت از کودک را پوشش دهد؛ یا صرفاً آنقدر رضایت‌بخش نبود تا آشفتگیِ به‌وجود آمده برای خانواده را توجیه کند. پس آن‌ها کارشان را کنار گذاشتند.


خوب است در اینجا به تحقیقات فراوانی اشاره شود که حاکی از این واقعیت هستند که پاداش دریافتی زنان در کار، با همکاران مردشان برابر نیست. زنان آهسته‌تر ارتقا پیدا می‌کنند، بی‌رحمانه‌تر قضاوت می‌شوند و به طور مشابه مزایا نمی‌گیرند. اساتیدی از ام‌آی‌تی و دانشگاه ایندیانا در مطالعه‌ای که در سال ۲۰۱۰ انجام شد، نشان دادند که سازمان‌هایی که فرهنگشان بر شایسته‌سالاری تأکید می‌کند، وقتی صحبت از پاداش و ارتقای شغلی باشد، به سمت مردان سوگیری دارند. یکی از بی‌عدالتی‌هایی که این مطالعه تشخیص داد این بود که وقتی عملکرد زنان و مردان در یک سطح بازبینی می‌شود، مردان پاداش‌های بزرگ‌تری دریافت می‌کنند. جوان ویلیامز و ریچل دمپسی در کتابشان به نام چه چیز برای زنان در محیط کارْ کار می‌کند۱، چهار مانع را شناسایی می‌کنند که تقریباً تمام زنان در کار با آن‌ها مواجه می‌شوند، از جمله نیاز به «دوباره اثبات‌کردن» و «بندی» بینِ زیادی بی‌پروا و نه به اندازۀ کافی بی‌پروا بودن که زنان باید رویش راه بروند. آن‌ها متوجه شدند مردان اغلب براساس ظرفیت و استعداد نهفته‌شان استخدام می‌شوند، در حالی که زنان براساس عملکرد گذشته‌شان قضاوت می‌شوند.


چند نفر از زنانی که با ما مصاحبه کردند، به تبعیض جنسیتی به عنوان عاملی در ترک کارشان اشاره کردند، بااین‌حال، تبعیض جنسیتی در محل کار اغلب غیرمستقیم و نامحسوس است. ما معمولاً به شنیدن داستان‌هایی گرایش داریم که در آن‌ها تبعیض جنسیتی کاملاً آشکار است، اما آن داستان‌هایی که در آن‌ها واقعاً معلوم نیست مقصر چه کسی است را کمتر می‌شنویم. همانطور که آن فریدمن در نیویورک مگزینمی‌گوید: «در واقعیت، سخت است که مطمئن شوی چه چیزی تبعیض جنسیتی است و چه چیزی تقصیر توست». مسئول تولید محتوای یک آژانس تبلیغاتی که هفته‌ای ۸۰ ساعت کار می‌کرد و دائماً برای کارش تحسین می‌شد، برایمان تعریف کرد که وقتی رئیسش مردی با تجربۀ کمتر را ارتقا داد، این زنْ بی‌خیال ارتقایافتن به سِمَت دستیار مدیر نوآوری شد. چند سال بعد در شرکتی دیگر، همین فرد در ارتقای شغلی معلق ماند، فقط برای اینکه وقتی رئیسش فهمیده بود که باردار است، دربارۀ آمادگی‌اش تردید کرده بود. او برای ارتقای شغلی جنگید و قرار بود آن را دریافت کند، اما بعد، نزدیک به پایان بارداری و رنجیده از تجربه‌ای که پشت سر گذاشته بود، از آن شرکت بیرون آمد تا با نوزادش در خانه بماند.

ترکیبی از غرور و ناراحتی را در صدای اکثر مادران خانه‌دارمان شنیده‌ایم.

نمی‌دانیم بسیاری از سوژه‌های دیگرمان که از کار کناره‌گیری کردند، با سرعتی که باید، ارتقا پیدا می‌کردند یا نه؛ نمی‌دانیم آن‌ها از رقصی که باید هر روز بینِ جاه‌طلبی و دلنشین‌بودن اجرا می‌کردند و تطبیق دائمی شخصیتشان برای برآورده‌کردنِ نیازهای دیگران، خسته شده بودند یا نه. فقط می‌دانیم بسیاری از آن‌ها در محیط کار احساس نارضایتی داشتند. از عبارت‌هایی مثل «مناسبم نبود» مکرراً استفاده می‌کردند. می‌گفتند شغلی مؤثر یا اقناع‌کننده یا عمیقاً رضایت‌بخش نبود؛ هرگز صریحاً نگفتند که فکر می‌کنند با بی‌رحمیِ بیش از حد قضاوت می‌شده‌اند. اما احتمالش زیاد است که اینطور بوده باشد و وقتی زمان آن رسید که بین بچه‌هایشان و شغلی دست به انتخاب بزنند که به دلایل مختلف کاملاً مناسب نبود، آن‌ها بچه‌های خود را انتخاب کردند.


بعضی از فرزندان هم‌کلاسی‌های سابقمان حالا دارند به سال‌های نوجوانی می‌رسند و بسیاری از این مادران، آینده‌شان را در محیط کار می‌بینند. آن‌ها که وقفه‌ای در کارشان انداختند تا بچه‌دار شوند و بچه‌ها را بزرگ کنند، در کشمکش برای ورود دوباره به دنیای حرفه‌ای هستند. پنج‌تایشان به صورت پاره‌وقت یا در مشاغل انعطاف‌پذیر به کار برگشته‌اند،‌ اما فقط یک نفر توانسته است شغلش را از جایی که رهایش کرده بود، فراتر ببرد. اگرچه این زنان هنگام فارغ‌التحصیلی آدم‌های بسیار موفقی بودند، بخش زیادی از اعتبار حرفه‌ای و قدرت درآمدشان را از دست دادند. برای آن دسته از مادرانی که فرزندانشان نزدیک به سن دانشگاه هستند، مزیت اقتصادی به نیاز اقتصادی تغییر کرده است: نیاز به هزینه‌کردن برای تحصیلات عالی فرزندانشان. زنی با مدرک دکترای حقوق، در مرحلۀ احراز صلاحیت بود تا معلم شود که شوهرش شغلی در وزارت امور خارجه پیدا کرد. او در ۱۵ سالی که با خانواده‌اش خارج از کشور زندگی می‌کرد، کار نکرده بود. حالا می‌خواست به دانشگاه برگردد تا مدرک ارشدِ تدریس بگیرد، اما با ناراحتی تصدیق می‌کند: ‌«داریم برای دانشگاه بچه‌ها پول پس‌انداز می‌کنیم، نه برای خودمان».

ترکیبی از غرور و ناراحتی را در صدای اکثر مادران خانه‌دارمان شنیده‌ایم. آن‌ها عاشق این بودند که درگیر جزئیات زندگی فرزندانشان باشند و از اینکه کاری می‌کنند تا خانه جای خوبی برای بچه‌ها و شوهرشان باشد، احساس غرور می‌کردند، اما دربارۀ ترک کارشان مردد بودند. برنامه‌ریز مالی سابق احساس می‌کند در حالی که تمام‌وقت برای بچه‌هایش حاضر است، شاید با نداشتن شغل آزارشان بدهد.

این زن می‌گفت: «با تمام وجود قصد دارم به سر کار برگردم. حس می‌کنم با کارنکردن دخترانم را ناامید می‌کنم». اما مطمئن نیست وضعیت مادرانی که هر روز با قطار به شهر و مشاغل دفتری‌شان در مرکز شهر می‌روند هم خیلی خوب باشد.

«احساس می‌کنم هیچ کسی از انتخابش راضی نیست. زن‌هایی که کار می‌کنند حس بدی به این کار دارند و آشفته‌اند و زنانی که در خانه‌اند، همگی رؤیای برگشتن به سر کار را دارند».


هانا شانک و الیزابت والاس
هانا شانک و الیزابت والاس





پی‌نوشت‌ها:

  • این مطلب را هانا شانک و الیزابت والاس نوشته‌اند و در تاریخ ۱۹ دسامبر ۲۰۱۶ با عنوان «When Women Choose Children Over a Career» در وب‌سایت آتلانتیک منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ با عنوان «مادران شاغل و بچه‌های کوچک: داستانی پر از اشک و حسرت» و ترجمۀ میترا دانشور منتشر کرده است.
  • هانا شانک (Hana Schank) و الیزابت والاس (Elizabeth Wallace) دو فارغ‌التحصیل دانشگاه نورث‌وست هستند که در همکاری با یکدیگر، مجموعه‌ای از پژوهش‌ها را دربارۀ شرایط کاری مادران شاغل در آتلانتیک به انجام رسانده‌اند. شانک علاوه بر این مطالب، مشاور و طراحی است که نوشته‌هایش در واشنگتن‌پست، نیویورک‌تایمز و دیگر مطبوعات به انتشار رسیده است و والاس، در حوزۀ مد و سبک زندگی نیز می‌نویسد.