نمی‌توانیم با همۀ مردم دنیا همدلی کنیم

ایدۀ همدلی با همۀ انسان‌ها، محدودیت‌های روان‌شناختی انسان را نادیده می‌گیرد

نویسنده:آدام ویتس ترجمۀ: بابک طهماسبی مرجع: Nautilus

قبل‌ترها برای اینکه آدمی اخلاقی باشید، باید حواستان به خانواده‌تان می‌بود، از بچه‌محل‌هایتان در مقابل بقیه دفاع می‌کردید و حداکثر در شهری غریب، به داد همشهری‌هایتان می‌رسیدید. دیگر نه خبری می‌شنیدید از مردمی که در اقصی نقاط دنیا قربانی جنگ و قحطی و سیل و زلزله شده‌اند، نه لازم بود با آن‌ها همدلی کنید. اما حالا به یمنِ گسترش ارتباطات، چنان حجمی از همدلی و شفقت از آدم‌ها خواسته می‌شود، که فراتر از حد توانایی آن‌هاست.

همدلی. اثر اگنس تاث
همدلی. اثر اگنس تاث

آدام ویتس، نوتیلوس — به‌نظر می‌رسد دنیا دارد همدلانه‌تر می‌شود. میزان بخششِ آمریکایی‌ها به خیریه‌ها رکورد زده است. مردم رنج افراد از ناملایمات در کشورهای دوردست را به لطف پیشرفت ارتباطات و حمل‌ونقل لمس می‌کنند. در نگاهی تاریخی نیز به‌نظر می‌رسد خشونت رو به کاهش است.

پروژۀ بزرگ و مدرن انسان‌دوستی برای گسترش دایرۀ همدلی ما تا شعاعی که تمام نوع بشر را در دل خودش جا دهد، ظاهراً جواب داده است. گروه خودی‌ها (کسانی که آن‌ها را از خودمان حساب می‌کنیم و برایشان انرژی صرف می‌کنیم) رشد می‌کند و گروه غیرخودی‌ها (دیگران) کوچک می‌شود. ولی این تصویر بی‌نقص مشکلی دارد: بر میل غریزی ما به دسته‌بندی جهان بینِ «ما» و «آن‌ها» به دشواری می‌توان غلبه کرد. جزء طبیعتِ ماست که از سر لطف به اعضای گروه‌های خودی مانند دوستان، خانواده و همشهریان کمک کنیم و اعضای غیرخودی را نادیده بگیریم یا حتی تنبیه‌شان کنیم. با اینکه برخی حلقه‌های اخلاقی گسترش می‌یابند ولی برخی دیگر لجوجانه ثابت می‌مانند یا حتی تنگ‌تر هم می‌شوند. به این نمونه‌ها فکر کنید: دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان، سنّی‌ها و شیعیان، طرفداران تیم‌های بسکتبال دوک و کارولینای شمالی.

هدف نهایی پروژۀ لیبرالِ انسان‌دوستی که همان همدلی جهانی و فراگیر است، بدین معنی است که هیچ مرزی بین خودی و غیرخودی وجود نداشته باشد. در تلاش برای رسیدن به این هدف باید با غرایزمان بجنگیم. البته این هم دست‌یافتنی است ولی فقط تاحدودی. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که می‌توان نیروی اخلاقی را تقویت کرد و مرز میان خودی و غیرخودی را محو ساخت. برای نمونه، مراقبه می‌تواند همدلی را افزایش دهد و توانایی افراد در رمزگشایی عواطف بر اساس حالات چهره را بهبود دهد۱ و این احتمال را افزایش دهد که فرد برای شخصی که عصایی زیربغل دارد صندلی جلو بکشد.۲ اگر باور افراد به تغییرپذیری و انعطاف حس همدلی را افزایش دهیم، میزان ابراز همدلی آن‌ها به سایرینی که از لحاظ اعتقادی و نژادی متفاوت هستند نیز افزایش می‌یابد.۳ حتی وقتی هیچ‌چیز جواب ندهد، آدم‌ها به موضوع منافع اقتصادی واکنش نشان می‌دهند. من و همکارانم نشان دادیم که آشنایی افراد با انگیزه‌های مالیِ دیدگاه‌های سیاسی خاص، توانایی دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان در درک یکدیگر را افزایش می‌دهد و این باور را در آن‌ها تقویت می‌کند که یافتن راه‌حل‌های سیاسی نیز ممکن است.۴

ولی این تمرین‌ها هم فقط تا حدی مؤثر هستند. درواقع تناقضی در این فرض هست که می‌توانیم همواره و به‌تمامی از تمایلات منطقه‌ای و محدود خود فراتر رویم. دانشمندانِ علوم اجتماعی دریافته‌اند که عشق به خودی‌ها و نفرت از غیرخودی‌ها یک ریشۀ عصب‌شناختی مشترک دارد، با هم تحریک و تقویت می‌شوند و با هم فرگشت یافته‌اند زیرا وفاداری به یک گروهِ خودی مزیت بقا به همراه داشته است، چون به نیاکانمان یاری رسانده است تا علیه غیرخودی‌های متجاوز بجنگند. پس دراساس اگر ما نفرت از غیرخودی را به‌تمامی حذف کنیم، عشق به خودی هم تضعیف خواهد شد. همدلی یک بازی مجموع-صفر۵ است.

جهانشمول‌گراییِ۶ مطلق، محبت و دلسوزی برای همۀ انسان‌ها، از لحاظ روان‌شناختی ناممکن است. نادیده گرفتن این واقعیت عواقب سنگینی در پی دارد: خواسته‌های دست‌نیافتنی که بر دوش خود می‌گذاریم ما را فلج خواهد کرد. امروزه این وضعیت را در گفتمان عمومی شاهدیم. مباحثات مربوط به همدلی میان دو نکته در نوسان است: نگرانی از اینکه مردم به اندازۀ کافی همدلی نشان نمی‌دهند و نگرانی از اینکه مردم بیش از حد با برخی افراد ناجور همدلی نشان