هی! هیچ می‌دونی من کی‌ام؟

مروری بر «کتاب جدید اسنوب‌ها» نوشتۀ دی.جی. تیلور که تلاشی است برای ترسیم اسنوب‌ها در جامعۀ امروزی

نویسنده:بی ویلسون ترجمۀ: علی امیــری مرجع: Guardian

اسنوب‌بودن شیوه‌ای از تظاهر اجتماعی است: تلاش برای اینکه به دیگران نشان دهید از هرچیزی، که مربوط به آدم‌های پست و بی‌کلاس و فقیر می‌شود، مبرا هستید و درعوض باسلیقه و ثروتمند و همه‌چیزتمام هستید. در گذشته، امکان اسنوب‌‌بودن فقط برای اقشار بسیار مرفه ممکن بود، اما امروز هرکسی می‌تواند در شاخه‌هایی، خودآگاه یا ناخودآگاه، اسنوب باشد: از فیلم‌دیدن تا تزیین باغچه یا نحوۀ خوردن نمک.

بی ویلسون، گاردین — روزی در اوایل دهۀ ۲۰۰۰، وقتی برای صرف ناهار به منزل الن دیویدسونِ فقید و همسرش جِین رفته بودم، این منتقدِ غذا به‌شوخی گفت: «متأسفم از اینکه اسنوب‌های۱ نمکِ مخوفی شدیم.» روی میز مجموعۀ مفصلی از نمک‌های مخصوص، از هیمالیاییِ صورتی گرفته تا فلور دو سل۲ نمور و نمک خاکستریِ فرانسوی، قرار داشت. اینکه الن خود را اسنوبِ نمک اعلام کرد نوعی شوخی ملایم با خود بود که در آن مهارت داشت. می‌دانست داشتنِ همۀ این نمک‌ها، وقتی می‌توانست با یک نمکدان پُر از ساکسای۳ ارزان‌قیمت سر کند، چقدر مضحک است. درعین‌حال شکلِ فروتنانه‌ای از خودستایی نیز بود. الن از من می‌خواست متوجهِ ممتازبودن کلکسیون نمک او باشم، که به‌راستی بودم.

همان‌طور که دی.جی.تیلور، منتقد ادبی و زندگی‌نامه‌نویس، با هوشمندی در «راهنمای جامع»‌اش دربارۀ اسنوب‌ها می‌گوید مفهوم اسنوب‌بودگی عمیقاً پیچیده است. اسنوب‌بودگی شکلی از برتری اجتماعی است، اما می‌تواند ضعفی اخلاقی نیز باشد. اسنوب‌ها ممکن است عَلَم برتری بر دیگران را بلند کنند، اما ما نیز به‌نوبۀ خود به این دلیل تحقیر و تنبیهشان می‌کنیم. تیلور کتابش را با ماجرای پلب‌گِیْت مربوط به سال ۲۰۱۲ شروع می‌کند. در آن ماجرا اندرو میچل، مسئول انتظامات حزب محافظه‌کار۴، افسر پلیسی را با این عبارات سرزنش کرده بود: «تو بهتره بدونی جایگاهِ لعنتی‌ات کجاست... شما یه مُشت پلبِ۵ لعنتی هستین.» آن افسر صرفاً از او خواسته بود از میان دروازه‌های خیابان دانینگ‌استریت با دوچرخه‌ عبور نکند، چون خانۀ شمارۀ ۱۰ آن محل اقامت نخست‌وزیر است. پس از افشای این ماجرا، او مجبور به استعفا از مقام رسمی و بعدها نیز پرداخت غرامتی سنگین شد. همان‌طور