تازهترین حرفهای دنیای علومانسانی از منابع معتبر جهانی مطالبی در حوزههای روانشناسی، اقتصاد، فلسفه، جامعهشناسی، کسبوکار، هنر و . . .
وقتی آنقدر پول دارید که نمیدانید چه کارش کنید، زندگی چه شکلی میشود؟
دو راه پیش پای بچهپولدارهاست: کیم کارداشیان شدن، یا برعکس
نویسنده:ابیگیل دیزنی ترجمۀ: محمد معماریان مرجع: CUT
آدمهایی که در خانوادهای اشرافی به دنیا میآیند، یا وارث ثروتی عظیم میشوند، زندگیای متفاوت از بقیه پیدا میکنند. چیزهایی که خیلیها آرزویش را دارند، برای آنها مثل آبِ خوردن در دسترس است، اما از طرف دیگر، از بسیاری از لذتهای معمول زندگی آدمهای عادی هم محروم میشوند. پیدا کردن یک دوست تازه یا گفتگویی معمولی با آدمها در خیابان. همین وجه از ثروت بود که ابیگیل دیزنی، نوۀ بنیانگذار والتدیزنی را از دنیای پولدارها جدا میکرد. او میخواست طور دیگری زندگی کند.
گفتوگوی سارا مکوی با ابیگیل دیزنی، کات — ابیگیل دیزنی پنجاهونُه ساله است. او فعال مدنی و مستندسازی است که جایزۀ اِمی بُرده است. همچنین نوۀ روی دیزنی، یکی از بنیانگذاران شرکت والتدیزنی، است و در نتیجه، یکی از میراثبران ثروت خانوادگی دیزنی بوده است. او در شمال هالیوود در کالیفرنیا بزرگ شده، سه خواهر و برادر دارد، دکترایش را از دانشگاه کلمبیا گرفته و اکنون در نیویورک زندگی میکند. اینجا دربارۀ پارادوکسهای بزرگ شدن با آن ثروت عظیم حرف میزند.
سارا مکوی: وقتی داشتید بزرگ میشدید، میدانستید که خانوادۀ ثروتمندی دارید؟
ابیگیل دیزنی: حداقل وقتی کمسنوسال بودم، والدینم اهل خودنمایی نبودند. تا مدتها بعد، پول واقعاً آنها را عوض نکرد. در حقیقت، به تواضع افتخار میکردند (میدانم تعبیر متناقضی است). میخواستند ما را جوری بزرگ کنند که حس نکنیم بهتر از دیگرانیم.
با این حال، خانهای که در آن زندگی میکردیم آنقدر بزرگ بود که روزهای هالوین باید دوتا نگهبان میگذاشتیم: بچهها هم زنگ در جلو را میزدند، هم در عقب را، به این خیال که این درها مال دو خانۀ جداگانه است. ولی محض تکرار بگویم که زندگیمان اشرافی نبود. تا وقتی خیلی بزرگتر شدم، هواپیمای خصوصی و این چیزها در کار نبود.
مکوی: آیا اکثر آدمها وقتی به شما میرسند، پیشفرضشان این است که پولدارید؟
دیزنی: خیلیها رُک و پوستکنده به من میگویند: «یا خدا، تو حتماً خیلی خیلی پولداری». در هیچ تعاملی، شانس آن را پیدا نمیکنی که تأثیرِ دلخواه خودت را روی طرف مقابل داشته باشی، چون حتی پیش از آنکه با آنها دست بدهی به این فکر کردهاند که قرار است چه نظری دربارهات داشته باشند.
مکوی: موقعیتهایی که طرفِ مقابل نمیداند پولدار هستید، چطور؟
دیزنی: اگر فامیلم را بدانند، معمولاً از آن قضیه هم خبر دارند. ولی سرشناس نیستم، لذا میتوانم مثل یک آدم عادی در دنیا و رستورانها و فرودگاهها قدم بزنم و با بقیه تعامل کنم. این را دوست دارم. عالی است. هرازگاه هم کسانی هستند که این قضیه اصلاً به ذهنشان خطور نمیکند تا اینکه بالاخره خبردار میشوند و حسابی جا میخورند.
قسمت عجیبغریب زندگیام همین است: هرقدر هیجان من برای دیدن کسی بیشتر باشد، هیجان او برای دیدن من کمتر میشود. من از قماشِ روشنفکرهای چپگرای ساکن منهتن نیویورک هستم. این جماعت هم دقیقاً همانهاییاند که از دیزنی متنفرند و فکر میکنند مزخرفترین چیز روی زمین است، شاید اگر من هم به این شرکت ربطی نداشتم، لابد موضعم همین بود.
وقتی کسی را میبینم، راحتتر میتوانم او را بخندانم. ولی این راحتی به نظرم منصفانه نمیآید. چون کافی است یک جوک دربارۀ تینکربل یا سیندرلا بگویم تا از من خوششان بیاید. بعضی وقتها هم کافی است عوضیبازی درنیاورم. مردم فکر میکنند قرار است سوار بر ارابۀ زرین بیایی، یا چیزی در این حدود. همیشه هم ظرف یک ساعت میگویند: «خداجان، تو چقدر خاکی هستی!» ولی نمیدانم چه انتظاری داشتهاند.
مکوی: آیا لحظهای در زندگیتان بوده که وضعتان به سمت اشرافی شدن برود و بفهمید «عه، چرا من اینقدر پولدارم»؟
دیزنی: سالهایی که کالج میرفتم، مایکل آیسنر۱ به میدان آمد و خون تازهای در رگهای شرکت به