چطور با یک استاد سرشناس هم‌صحبت بشویم؟

نویسنده:رابین برنشتاین ترجمۀ: سجاد امیری مرجع: Chronicle

وقتی با استادهای دانشگاهی مواجه می‌شوید، با آن‌ها دربارۀ فوتبال صحبت کنید

فرض کنید نشسته‌اید در جلسۀ سخنرانی و ناگهان افلاطون می‌آید و در صندلی کنار دستتان می‌نشیند. در این‌گونه شرایط، احتمالاً آن‌قدر ذوق‌زده می‌شوید که شروع می‌کنید به وراجی‌کردن‌های بی‌فایده. اگر هم کوتاه صحبت کنید، معمولاً می‌خواهید چیزی از او بگیرید، حال آن چیز می‌تواند یادگاری، امضا، وقت ملاقات، یا داوری پایان‌نامه‌تان باشد. اما او از این موقعیتی که برایش درست کرده‌اید متنفر است. او دوست دارد شما ادای ارسطو را دربیاورید و مثل او رفتار کنید.

رابین برنشتاین، کرونیکل آو هایر اجوکیشن — یک وقتی شنیدم استادی مشهور با حسرت گفت «ای کاش دانش‌آموختگان با من دربارۀ بیس‌بال صحبت می‌کردند». او حقیقتاً دوست دارد در گردهمایی‌ها با دانشگاهیان تازه‌کار ارتباط برقرار کند، اما آن‌ها اغلب پیشنهاد دوستانۀ او را رد می‌کنند و در عوض سراسیمه و بی‌تاب، برای تحت‌تأثیر قراردادن او، دربارۀ کار پژوهشی یا علمی‌شان پرچانگی می‌کنند.

دانش‌آموختگان بی‌تاب گاهی آنچنان در این اندیشه که استادی ممتاز می‌تواند برای حرفه‌شان سکوی پرتاب باشد غرق می‌شوند که فراموش می‌کنند نوع برخوردشان ممکن است آن استاد ممتاز را فراری دهد.

فرض کنید شما ارسطو هستید و در همایشی در مورد فلسفه حضور یافته‌اید. در خیابان، معمولاً بدون اینکه کسی شما را بشناسد، دارید قدم می‌زنید (شما که مثل بیانسه۱ معروف نیستید). اما در همایش تخصصی رشته‌ای که شما یکی از پیشگامان آن هستید، دیگران شما را بجا می‌آورند و هر جا بروید چشمان آن‌ها شما را دنبال می‌کند: در کافه هتل، آسانسور، دستشویی. [معمولاً اوضاع چنین است:] آدم‌هایی هستند که آن‌ها را تابه‌حال ندیده‌اید، اما ممکن است نظرات تندی دربارۀ شما داشته باشند. بسیاری از شما بیمناک‌اند. برخی از شما خوششان نمی‌آید. اساتیدی که استخدام رسمی نیستند در این اندیشه که توصیه‌نامه‌ای از جانب شما می‌تواند موقعیت کاری‌شان را متحول کند، با حرص و ولع به شما می‌نگرند.

نتیجه اینکه، تعاملات ناجور متعددی پیش خواهد آمد. پس اگر ارسطو باشید، ترجیح می‌دهید بیشتر با سایر فیلسوفان مشهور نشست و برخاست کنید. حتی شاید روحیه‌ای معاشرت‌ناپذیر را در خود پرورش دهید.

بسیاری از اساتید برجسته واقعاً تمایل دارند با دانشگاهیان آینده‌دار ارتباط داشته باشند، اما هیچ‌کدام دوست ندارند همیشه تحت نظر باشند یا بیش از اندازه از آن‌ها تعریف و تمجید شود. اگر شما دانش‌آموخته‌ای معمولی هستید که می‌خواهید با استادی معتبر صحبت کنید، لحظه‌ای درنگ کنید و از خودتان بپرسید، «مقصود من از انجام این کار چیست؟» اگر پاسخ صادقانۀ شما این است که آن استاد به ترقی شغلی شما کمک کند، در رفتارتان تجدید نظر کنید. چنانکه در یادداشت پیشینم با عنوان «چاپلوسی را کنار بگذارید» نیز اشاره کردم، خودخواهی نقطۀ مقابل تعامل صحیح است. تعامل درست و مؤثر یعنی به‌کاربردن ارتباطات انسانی در محافل علمی. اگر به استادی مشهور می‌نگرید و تنها چیزی که می‌بینید بلیط طلایی مضحکی در راه موفقیت شماست، آنگاه شما دنباله‌رو نفس و نیازتان هستید، نه سخاوتتان. بدون شک، او منظور شما را حس خواهد کرد و [بر خلاف انتظارتان] از شما فاصله خواهد گرفت.

دانش‌آموختگان بی‌تاب فراموش می‌کنند نوع برخوردشان ممکن است استادی ممتاز را فراری دهد

حال فرض کنید شما به‌عنوان دانش‌آموختۀ فلسفه در کنفرانسی فلسفی حضور یافته‌اید و ناگهان متوجه می‌شوید ارسطو کنار شما نشسته است. ممکن است زیادی ذوق‌زده شوید و تلاش کنید او را به حدی تحت تأثیر قرار دهید که ارتباطش را با شما حفظ کند و روزی توصیه‌نامه‌ای برایتان بنویسد. حتی ممکن است این خیال را در سر بپرورانید که ارسطو شما را به‌عنوان شاگرد خاص خود برگزیند و با حمایت و هدایت خود، شما را به قله‌های رفیع علمی برساند. شاید بترسید، مرعوب شوید و حتی عصبانی شوید و پیش از اینکه او اراده کند نادیده‌تان بگیرد، شما این کار را با او انجام دهید.

در برابر همه این وسوسه‌ها مقاومت کنید. در عوض، چیزی ساده و صادقانه بگویید، «من فلانی هستم، دانشجوی دکتری فلسفه در بهمان دانشگاه، و آثار شما در اندیشیدن به متافیزیک به من کمک کرده است». تنها در صورتی این را بگویید که حقیقت داشته باشد. اگر کار شما ارتباط نزدیکی با آثار او دارد، بدون زیاده‌روی، توضیحات بیشتری ارائه دهید.

اما اگر هرگز به آثار ارسطو استناد یا رجوع نکرده‌اید، می‌توانید بگویید «سلام استاد ارسطو، مایلم خودم را به شما معرفی کنم، من فلانی هستم، دانشجوی دکترای فلسفه در دانشگاه بهمان». این نوع احوال‌پرسی سبب می‌شود شأن و منزلت ارسطو بدون چاپلوسی حفظ شود و در عین حال رفتاری اصیل و پسندیده است.

حالا دیگر توپ در زمین ارسطوست، ممکن است شما را از سر خود باز کند. شاید آدم احمقی باشد، شاید پنج دقیقه پیش‌تر کسی موی دماغ او شده و اصرار داشته تا لطفی در حقش انجام دهد. اگر او رفتاری دوستانه با شما ندارد، به دل نگیرید. بی‌خیالش شوید.

بسیاری از اساتید برجسته واقعاً تمایل دارند با دانشگاهیان آینده‌دار ارتباط داشته باشند، اما هیچ‌کدام دوست ندارند همیشه تحت نظر باشند.

اما اگر ارسطو پاسخ بدهد «از ملاقات شما خوشوقتم» و لبخند بزند، آنگاه چه باید کرد؟ ممکن است او پیش‌قدم شود و دربارۀ کار پژوهشی‌تان از شما بپرسد. در این صورت، باید خلاصه و مختصر صحبت کنید؛ نه بلندبلند وراجی کنید و نه تحت فشار این باشید که سخن پرآب‌وتابی بر زبان بیاورید. کمی دربارۀ شواهد، فرضیۀ مقدماتی و پرسشی که بیش از بقیه شما را برمی‌انگیزاند با او صحبت کنید. همین می‌تواند سرآغاز گفت‌وگو باشد. اما چنانچه این اتفاق نیفتاد، اینجا فهرستی از ترفندها پیش روی ماست که حاوی پنج روش مطمئن و آزموده‌شده است.

پرسشی بی‌خطر مطرح کنید. دو سؤال هست که اساتید دانشگاهی همیشه و همه‌جا از یکدیگر می‌پرسند:
• در حال حاضر دربارۀ چه موضوعی مطالعه می‌کنید؟
• این ترم چه درس‌هایی تدریس می‌کنید؟

پرسشِ نخست یک واحد سادۀ مکالمه در دانشگاه است، معادل خوبی برای «حال شما چطور است». به این دلیل زیاد مورد استفاده قرار می‌گیرد که، برای آشناشدن با دیگر اساتید، شیوه‌ای بسیار مؤثر است. پرسیدن این سؤال از استاد از این جهت مناسب است که کار دردست‌انجام اساساً به چاپ نرسیده است، بنابراین نخواندن آن نشان از بی‌توجهی شما نیست.

پرسش دوم نیز رایج است و متعاقباً پرسش‌های متداول دیگری را در پی خواهد داشت. اگر ارسطو بگوید که مثلاً کتاب کلید فلسفه۲ را تدریس می‌کند، می‌توانید ساختار و محتوای درسی تکالیف نوشتاری و تجاربش را با دانشجویان از او جویا شوید.

این پرسش‌ها ساده‌اند و آغاز مؤثری برای مکالمه هستند. مهم‌تر از همه اینکه احتمالاً چیزهای زیادی از این پاسخ‌ها خواهید فهمید. ارسطو نیز به پرسش‌های بی‌خطر نیاز دارد، پس او نیز ممکن است همین سؤالات را از شما بپرسد. این پرسش‌ها فرصت‌هایی را برای سخاوت متقابل فراهم می‌آورد.

بحث را به سمت مسائل تخصصی سوق دهید. ما، اساتید دانشگاه، عاشق صحبت‌کردن دربارۀ کارمان هستیم. جذاب‌تر از آن گفت‌وگو دربارۀ شیوۀ انجام کار است. برخی روش‌های گردآوری اطلاعات، ذخیره، مدیریت و استفاده از آن‌ها ما را شیفته خود کرده‌اند، تا با به‌کارگیری آن‌ها تولید دانش کنیم. گفت‌وگوی پرشوری می‌تواند دربارۀ این فرایند صورت گیرد. محبوب‌ترین پرسش من از انسان‌شناسان و دانشمندان علوم اجتماعی کیفی این است: چگونه کتابی را می‌خوانید؟

همین پرسش را امتحان کنید و ببینید که چه مکالمه داغی را برمی‌انگیزاند. پرسش‌های دیگری نیز هستند که می‌توانید به‌عنوان پرسش تکمیلی یا جداگانه آن‌ها را به کار برید:
• شیوۀ یادداشت‌برداری‌تان از کتاب چگونه است؟ آیا روش خاصی برای متمایزکردن حاشیه‌نگاری، از یادداشت‌های دیگر دارید؟ روش شما برای تفکیک یادداشت‌برداری از منابع دست‌اول و دست‌دوم چیست؟
• • یادداشت‌هایتان را چگونه منظم و دسته‌بندی می‌کنید؟ برای اینکه این یادداشت‌ها راحت‌تر قابل جست‌وجو باشند و سریع‌تر به آن‌ها دسترسی پیدا کنید، چه روشی دارید؟

این پرسش‌های مربوط به نگارش نیز عالی هستند:
• آیا روال معینی برای نوشتن دارید؟
• به نظر شما الگوی نگارش در رشتۀ ما چه کسی است؟ از سبک نگارش چه کسی الهام می‌گیرید؟

این پرسش‌ها را با لحن «بیا داشته‌هایمان را با هم در میان بگذاریم» عرضه کنید، نه لحن «من تقاضا دارم از همین الان مربی و راهنمای من باشید».

شما به این دلیل نمی‌پرسید که به توصیه نیاز دارید؛ می‌پرسید چون حقیقتاً دربارۀ کار اساتید دیگر کنجکاوید.

اساتید دانشگاه عاشق صحبت‌کردن دربارۀ کارشان هستند. جذاب‌تر از آن گفت‌وگو دربارۀ شیوۀ انجام کار است

این پرسش‌ها را با لحن «بیا داشته‌هایمان را با هم در میان بگذاریم» عرضه کنید، نه لحن «من تقاضا دارم از همین الان مربی و راهنمای من باشید».

شما به این دلیل نمی‌پرسید که به توصیه نیاز دارید؛ می‌پرسید چون حقیقتاً دربارۀ کار اساتید دیگر کنجکاوید.

دربارۀ مباحث روز علمی و دانشگاهی صحبت کنید. شما و ارسطو عضو جامعۀ علمی مشترکی هستید و هر دو مشخصاً بخشی از محفل دانشگاهیان هستید. این اشتراکات خوراک گفت‌وگو را فراهم می‌آورند:
• نظر شما دربارۀ فلان کتابی که اخیراً چاپ شده و سر و صدای زیادی در رشته‌تان به پا کرده است چیست؟
• موضع شما نسبت‌به [مبحث جنجالی روز رشته‌تان] چیست؟
• قطعاً ارسطو در ابراز نظرات خود به یک غریبه محتاط خواهد بود. تا جایی که او می‌داند، شما می‌خواهید نظر فی‌البداهۀ او را بپرسید و آن را به‌عنوان قضاوت نهایی او توئیت کنید. هر چه استادی مشهورتر باشد، احتمالاً در گذشته بیشتر در معرض این گونه سوءاستفاده‌ها قرار گرفته است. می‌توانید برای اینکه حرارت گفت‌وگو را پایین بیاورید، از ارسطو خواهش کنید موضع خودش را دربارۀ موضوعات بحث‌انگیز بیان نکند و، به‌جای آن، مشاهداتش را از دانشگاه خودش ابراز کند.
• رویکرد موسسۀ شما نسبت‌به فلان رویداد اخیر چیست؟
• چه تغییری در طول این سال‌ها در دانشجویانتان مشاهده کرده‌اید؟

معمولی باشید. انسان‌ها، ازجمله اساتید، اغلب از صحبت‌کردن دربارۀ موسیقی، هنر، ادبیات، تلویزیون، فیلم و سینما، تئاتر، مد، کودکان، حیوانات خانگی، غذا، ورزش، مسافرت و سیاست لذت می‌برند. این پرسش‌ها را مدنظر داشته باشید:
• این روزها چه کتابی در اوقات فراعت می‌خوانید؟
• آیا طرفدار فلان تیم ورزشی شهرتان هستید؟
• و پرسشی همیشه حاضر و آماده: اصالتاً اهل کجا هستید؟

هشدار: تنها دربارۀ آن دسته از علائق و موضوعات عمومی صحبت کنید که واقعاً به آن‌ها دلبسته هستید (اگر اصلاً به گربه‌ها اهمیت نمی‌دهید، اجباری به صحبت‌کردن دربارۀ آن‌ها نیست). عقل سلیم در این مواقع بسیار به کار می‌آید: دعواهای پیش‌پاافتاده سیاسی را برای گفت‌وگو انتخاب نکنید یا به ارسطو نگویید که برنامه تلویزیونی محبوبش آشغال است.

دربارۀ همایش صحبت کنید. چیزی مشترک بین شما وجود دارد: هر دو در مجلس مشابهی حضور یافته‌اید. می‌توانید نظرش را دربارۀ سخنرانی اصلی بپرسید یا اینکه کدام ارائه توجهش را جلب کرده است. حتی می‌توانید پرسش‌هایی ساده و معمولی دربارۀ پروازش یا رستوران‌های محلی مطرح کنید.

ممکن است گپ خودمانیْ سطحی به نظر برسد. اما این‌طور نیست. هنگامی که شما و ارسطو در مورد ساندویچ حرف می‌زنید، فضای دوستانه‌ای ایجاد می‌کنید که پشتیبان مکالمات بعدی خواهد بود. گپ خودمانی اذعان به این مسئله است که هر دو شما در آن لحظه به‌عنوان اعضای یک جامعه حضور دارید و همایشی که در آن شرکت کرده‌اید برایتان اهمیت دارد.

پرسش‌ها را با لحن «بیا داشته‌هایمان را با هم در میان بگذاریم» عرضه کنید، نه لحن «من تقاضا دارم از همین الان مربی و راهنمای من باشید»

خداحافظی کردن. احتمال دارد زمانی که احساس کردید گفت‌وگویتان رو به پایان است، وسوسه شوید و چیزی از آن استاد مشهور تقاضا کنید: وقت ملاقاتی برای نوشیدن قهوه و ادامۀ گفت‌وگو، اظهارنظر دربارۀ چکیدۀ پایان‌نامه‌تان یا شاید هم از او بخواهید که شما را به یکی از اساتید هم‌تراز خودش معرفی کند. در برابر این وسوسه نیز مقاومت کنید. هیچ چیزی از او نخواهید. تکرار می‌کنم: هیچ چیزی.

اما، اگر استاد مشهور فرصتی را برای تماس بعدی به شما پیشنهاد داد، بپذیرید. چنانچه ارسطو گفت، «هفته بعد از طریق ایمیل به من یادآوری کن تا اطلاعات مربوط به فلان و بهمان را برایت ارسال کنم» این کار را انجام دهید. در صورتی که گفت «اگر به دانشگاه ما آمدی، به من اطلاع بده»، کمرو نباشید و فراموش نکنید. همچنین اگر ارسطو گفت «می‌توانید رونوشتی از مقاله‌تان در کنفرانس را برایم ارسال کنید؟» پاسخ مثبت دهید.

با او دست بدهید و بگویید «ملاقات با شما باعث افتخار من بود. بی‌صبرانه منتظرم دوباره بر سر راه یکدیگر قرار بگیریم». و این اتفاق خواهد افتاد، زیرا هر دو شما عضو یک جامعۀ علمی هستید و حالا ارتباطی نیز بین شما برقرار شده است.



پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را رابین برنشتاین نوشته است و در تاریخ ۵ جولای ۲۰۱۷ با عنوان «How to Talk to Famous Professors» در وب‌سایت کرونیکل آو هایر اجوکیشن منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۱۲ شهریور ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان «چطور با یک استاد سرشناس هم‌صحبت بشویم؟» و با ترجمه سجاد امیری منتشر کرده است.
•• رابین برنشتاین (Robin Bernstein) استاد تاریخ آمریکا، آفریقا و سیاهپوستان آمریکا در دانشگاه هاروارد است. یکی از دغدغه‌های اصلی او حوزۀ زنان و جنسیت است. بی‌گناهی نژادی: ماجرای کودکان آمریکا از بردگی تا حقوق شهروندی (Racial Innocence: Performing American Childhood from Slavery to Civil Rights) یکی از کتاب‌های پرفروش و مهم اوست.
[۱] Beyoncé: خوانندۀ مشهور آمریکایی است [مترجم].
[۲] Philosophy 101: From Plato and Socrates to Ethics and Metaphysic
این کتاب با عنوان کلید فلسفه به زبان فارسی ترجمه شده است [مترجم].