تازهترین حرفهای دنیای علومانسانی از منابع معتبر جهانی مطالبی در حوزههای روانشناسی، اقتصاد، فلسفه، جامعهشناسی، کسبوکار، هنر و . . .
یوول نوآ هراری از زندگی انسانها در سال ۲۰۵۰ میگوید
یوول نوا هراری، ترجمۀ: محمد معماریان، مرجع: WIRED
اگر امسال فرزندی به دنیا بیاورید، سال ۲۰۵۰، سیوچند ساله خواهد بود. حتماً آرزو دارید که تحصیلاتی خوب، شغلی آبرومند و زندگیای مرفه داشته باشد و طبیعی است که تلاش میکنید تا راه زندگی را به او بیاموزید. اما یوول نوآ هراری، مورخ جوان، معتقد است بهترین کمکی که میتوانید به فرزندتان بکنید، این است که اجازه ندهید به حرفهایتان گوش بدهد. زیرا دنیای پیش رو چنان در حال تغییر است که حکمت پیشینیان برای آن سودی نخواهد داشت.
«برنامهنویسی را فراموش کنید؛ بهترین مهارتی که میتوانید به فرزندانتان آموزش بدهید، بازآفرینی است»
مؤلف کتاب انسان خردمند در این گزیدۀ اختصاصی از کتاب جدیدش فاش میکند که سال ۲۰۵۰ برای نوع بشر چه در چنته دارد.
بخش اول: یگانه امر ثابت، تغییر است
نوع بشر با انقلابهای بیسابقهای روبروست، همۀ روایتهای کهنهمان خُرد و خاکشیر میشوند و تاکنون هیچ روایت جدیدی پدیدار نشده است که جایشان را بگیرد. چگونه میتوانیم خودمان و فرزندانمان را برای دنیایی آماده کنیم که اینچنین دستخوش دگرگونیهای بیسابقه و عدمقطعیتهای بنیادین است؟ بچهای که امروز به دنیا میآید، سال ۲۰۵۰ سیوچندساله خواهد بود. اگر همهچیز خوب پیش برود، آن بچه در سال ۲۱۰۰ نیز همچنان در قید حیات است و شاید حتی یک شهروند فعال قرن بیستودوم هم باشد. چه چیزی باید به آن بچه بیاموزیم تا به او کمک کند که در دنیای سال ۲۰۵۰ یا قرن بیستودوم جان به در ببرد و شکوفا شود؟ آن پسرک یا دخترک به چه مهارتهایی نیاز دارد تا شغل پیدا کند، بفهمد دور و برش چه رُخ میدهد و راه خود را در هزارتوی زندگی بیابد؟
چون هیچکس نمیداند دنیا در سال ۲۰۵۰ چه شکلی است (چه رسد به ۲۱۰۰)، متأسفانه پاسخ این پرسشها را نمیدانیم. البته انسانها هرگز نتوانستهاند آینده را با دقت پیشبینی کنند. اما امروز دشوارتر از گذشته است چون وقتی فناوری به ما امکان مهندسی بدنها، مغزها و ذهنها را بدهد دیگر نمیتوانیم دربارۀ هیچ چیزی (از جمله چیزهایی که سابقاً ثابت و ابدی به نظر میآمدند) مطمئن باشیم.
هزار سال پیش، در سال ۱۰۱۸، مردم چیز زیادی دربارۀ آینده نمیدانستند، ولی به هر روی خود را قانع کرده بودند که قرار نیست مشخصههای اصلی جامعۀ انسانی تغییر کنند. اگر در سال ۱۰۱۸ در چین زندگی میکردید میدانستید کار که به ۱۰۵۰ برسد شاید امپراطوری سانگ سقوط کند، شاید خیتانها از شمال حملهور شوند، و مرضهای مختلف شاید جان میلیونها نفر را بگیرند. ولی برایتان روشن بود که حتی در سال ۱۰۵۰ اکثر مردم همچنان کشاورز و بافنده خواهند بود، حاکمان برای پُرکردن صفوف لشگریان خود، متکی به آدمها خواهند بود، مردان همچنان بر زنان مسلط خواهند بود، امید به زندگی همچنان حدود ۴۰ سال خواهد بود، و بدن انسان دقیقاً به همین شکل خواهد بود. لذا والدین فقیرِ چینی در سال ۱۰۱۸ برنجکاری یا ابریشمبافی به فرزندانشان یاد میدادند، و والدین ثروتمندتر به پسرانشان یاد میدادند چطور متون کلاسیک آیین کنفوسیوس را بخوانند، خطاطی کنند یا سوار بر اسب بجنگند؛ و به دخترانشان یاد میدادند همسرانی باوقار و مطیع باشند. روشن بود که در سال ۱۰۵۰ نیز همچنان به این مهارتها نیاز خواهد بود.
در مقابل، امروز هیچ تصوری نداریم که چین یا مابقی دنیا در سال ۲۰۵۰ چه شکلی خواهد بود. نمیدانیم مردم برای امرار معاش چه خواهند کرد، نمیدانیم سازوکار ارتشها یا دیوانسالاریها چگونه است، و نمیدانیم روابط میان دو جنس چگونه خواهد بود. احتمالاً برخی افراد عمری طولانیتر از امروز خواهند داشت، و بدن انسان هم به لطف زیستفناوری و واسطههای مستقیم میان مغز-رایانه شاید دچار تحولاتِ بیسابقهای شود. عمدۀ آنچه بچهها امروز یاد میگیرند احتمالاً در سال ۲۰۵۰ به دردی نخواهد خورد.
هماکنون بسیاری مدارس بر انباشت اطلاعات تمرکز دارند. این کار در گذشته معقول بود چون اطلاعات کمیاب بود و سانسور مکرراً حتی مانع همان جریان قطرهچکانی اطلاعات موجود میشد. اگر در سال ۱۸۰۰ در مثلاً یکی از شهرستانهای کوچک مکزیک زندگی میکردید، سخت میشد اطلاعات زیادی دربارۀ مابقی دنیا به دست بیاورید. نه رادیو در کار بود، نه تلویزیون یا روزنامه یا کتابخانۀ عمومی. حتی اگر باسواد بودید و به یک کتابخانۀ خصوصی دسترسی داشتید، بهجز رمانها و رسالههای دینی چیز چندانی برای خواندن نبود. امپراطوری اسپانیا سانسور گستردهای روی متون چاپشدۀ محلی داشت و فقط اجازه میداد یک خُرده از آثار منتشرۀ گزینششده از خارج وارد شوند. اگر در شهرستانی در روسیه، هند، ترکیه یا چین هم زندگی میکردید تقریباً همینها صادق بود. وقتی مدارس مدرن پدیدار شدند که خواندن و نوشتن به کودکان میآموختند و واقعیتهای کلیدی دربارۀ جغرافیا، تاریخ و زیستشناسی را به آنها منتقل میکردند، نمایندۀ یک پیشرفت شگرف شدند.
مردم سراسر دنیا با آخرین اخبار بمباران حلب یا ذوب شدن کوههای یخ قطب شمال فقط چند کلیک فاصله دارند، اما روایتهای متناقض آنقدر زیادند که سخت میشود فهمید کدامشان را میشود باور کرد
در مقابل، در قرن بیستویکم حجم عظیمی از اطلاعات روی سر ما ریخته است و حتی سانسورچیها هم تلاش نمیکنند جلویش را بگیرند. در عوض، مشغول پخش اطلاعات ناصحیح هستیم یا حواسمان را با چیزهای بدردنخور پرت میکنیم. اگر در شهرستانی در مکزیک زندگی کنید و گوشی هوشمند داشته باشید، خواندن ویکیپدیا، تماشای سخنرانیهای تِد و گذراندن دورههای رایگان آنلاین میتواند چندین بار عمر شما را پُر کند. تصور پنهانسازی همۀ اطلاعات ناخوشایند به مخیلۀ هیچ حکومتی خطور نمیکند. ولی در سوی دیگر، اشباع عامۀ مردم با گزارشهای متعارض و